کتاب انتری که لوطیش مرده بوده | نویسنده: صادق چوبک | ناشر: انتشارات راه جاودان
معرفی کتاب لوطیاش مرده بود اثر صادق چوبک
این کتاب مجموعهای است از بهترین داستانهای صادق چوبک که از چهار مجموعه داستان او، بنامهای خیمهشببازی، انتری که لوطیاش مرده بود روز اول قبر و مجموعهی چراغ آخر به انتخاب کاوه گوهرین گلچین شده و در انتشارات نگاه چاپ شده است. معروفترین داستان کوتاه چوبک که انتری که لوطیاش مرده بود است یکی از تمثیلیترین داستانهای کوتاه ایرانی است. چوبک در این کتاب ادبیاتی نزدیک به زبان مردم عادی دارد که در مورد سرگشتگی بعد از آزادی است. او در داستانهای دیگر این مجموعه هم روایت سیهروزی طبقه فرودست جامعه را دارد. چوبک با قلم واقعگرای خود به صریحترین شکل ممکن تصویری از انسان امروز را عرضه میکند. بیان واماندگیهای انسانی، جزئینگریها، درونبینیها و زخم واکردن عقدهها از دیگر خصوصیات داستانهای این مجموعه هست.
انتري كه لوطیاش مرده بود داستانی میمونی به نام مخمل است که یک روز صبح متوجه میشود صاحبش که همان لوطی جهان است مرده. مخمل خوشحال میشود و با تصور اینکه آزادی پیداکرده در حالی که زنجیر درون گردنش سنگینی میکند به دنبال جایی برای استراحت میگردد اما در این میان حوادثی برای او رخ میدهد که در نهایت او را به سمت صاحبش بر میگرداند. در واقع در این داستان میمون نمادی است از انسان مسخشدهی امروزی، چراکه چوبک در این داستان به خواننده نشان میدهد که حالا بعد از گذشت سالیان طولانی که مخمل با لوطی خود زندگی میکرد دیگر نه ویژگی آدم را داشت و نه ویژگی میمون. او دیگر عوضشده بود و میان این دو گرفتارشده و راه فراری ندارد.
بخش هایی از متن کتاب
راست است که میگویند خواب دم صبح چرسی سنگین است. مخصوصا خواب لوطی جهان که دم دمهای سحر با انترش مخمل از «پل آبگینه» راه افتاده بود و تمام روز «کتل دختر» را پیاده آمده بود و سرشب رسیده بود به «دشت برم» و تا آمده بود دود و دمی علم کند و تریاکی بکشد و چرسی برود و به انترش دود بدهد، شده بود نصف شب و خسته و مانده تو کنده کت و کلفت این بلوط خوابیده بود؛ اما هرچه خسته هم که باشد نباید تا این وقت روز از جایش جنب نخورد و از سر و صدای آن همه کامیون که از جاده میگذشت و آن همه داد و فریاد زغال کشهایی که افتاده بودند تو دشت و پشت سر هم بلوطها را میسوزاندند و زغال میکردند بیدار نشود.
سر رفته بود؛ و حالا او هم گوشهای کز کرده بود و منتظر بود. لوطيش از خواب بیدار شود، او هم تمام روز را پا به پای الوطيش راه آمده بود. گاهی دو پا و زمانی چهار دست و پا راه رفته بود و ورجه ورجه کرده بود. حالا هم هرچه سرک میکشید، لوطيش از جایش تکان نمیخورد. خرد و خسته شده بود. کف دستوپایش درد میکرد و پوستپوستی شده بود. هنوز هم گرد و خاک زیادی از دیروز توی موهایش و روی پوست تنش چسبیده بود. چشمهای ریز و پوزه سگی و باریکش را به طرف بلوطی که لوطیش زیر آن خوابیده بود انداخته بود و نشسته بود. دستهایش را گذاشته بود میان پایش و مات به خفته لوطیش نگاه میکرد. دوباره حوصلهاش سرآمد و پاشد چندباردور خودش گشت و زنجیرش را که با میخ طویلهاش تو زمین کوفته شده بود گرفت و کشید و دوباره مثل اول چشم به راه نشست.
بلاتکلیف چشمانش را بهم میزد و به لوطیش نگاه میکرد. هنوز آفتاب تو دشت نیفتاده بود و پشت کوههای بلند قایم بود؛ اما برگردان روشنائی ماتش از شکاف کوههای «کوه مره» تو دشت تراویده بود. هنوز کوههای دوردست خواب بودند. نور خورشید آنها را بیدار نکرده بود.
دشت سرخ بود. رنگ گل ارمنی بود و مه خنکی رو زمین فروکش کرده بود. بلوطهای گنده گردآلود و بن و کهکم تو دشت پخش و پرا بود. جاده دراز و باریکی مثل کرم کدو دشت را به دو نیم کرده بود. از هر طرف دشت ستون های دود بلوط هائی که زغال می شد تو هوای آرام و بی جنبش بامداد بالا میرفت و آن بالا بالاها که میرسید نابود می شد و با آسمان قاتی میشد.
لوطی جهان توکنده گنده بلوط خشکیده کهنی که حتی یک برگ سبز نداشت خوابیده بود. شاخههای استخوانی و بی روح و کج و کوله آن تو هم فرورفته بود. از بس کاروانها زیرش منزل کرده بودند و ازش شاخه کنده بودند و توکنده اش الو کرده بودند شکاف بی ریخت دخمه مانندی توکنده اش درست شده بود که دیوارش از یک ورقه زغال ترک ترک و براق پوشیده شده بود. سالها می گذشت که این بلوط مرده بود.
آشنایی با نویسنده کتاب " صادق چوبک "
صادق چوبک، نویسنده و نمایشنامهنویس ایرانی در سال 1295 در شهر بوشهر به دنیا آمد. صادق چوبک هم جزو نویسندگان ایرانی پیشگام است که نام او در کنار «بزرگ علوی» و «صادق هدایت» به عنوان پدران داستاننویسی فارسی شناخته میشود. چوبک خود از خانوادهای مرفه و تاجر بود دغدغهی او مردم سرزمینش بودند. به همین دلیل نوشتههای او بیشتر در مورد طبقه فقیر و تهیدست جامعه است. ادبیات چوبک سبک و سیاق خاص خود را دارد. او برای نوشتن از مردم زبان خود آنها را به کار میگرفت و به شکلی مینوشت که گویی خود این مردم هستند که راوی زندگی خود شدهاند.
به همین خاطر گاهی الفاظ رکیک در کتابهای او هم دیده میشود و دلیل آن هم رئالیست بودن نوشتههای این نویسنده است. همانطور که مردم طبقه پایین جامعه دارای خشم درون هستند و ادبیاتی بیپروا دارند، شخصیتهای داستانهای چوبک نیز با همان زبان و گویش، داستان را روایت میکنند این موضوع در داستان تنگسیر او به خوبی پیداست.
چوبک دو رمان تنگسیر و «سنگ صبور» را در دهه چهل شمسی به چاپ رساند که هر دو اثر بسیار مطرح شدند و نظر منتقدین و مردم را به خود جلب کردند. تنگسیر به 18 زبان تاکنون ترجمه شده است و «سنگ صبور» نیز چون به روش «جریان سیال ذهن» نوشته شده است و داستان از زبان افراد مختلف روایت میشود بسیار در محافل ادبی بحث برانگیز شد.
چوبک علاوه بر نویسندگی، برخی از آثار نویسندگان غربی را به دلیل تسلطی که بر زبان انگلیسی داشته ترجمه کرده است. داستان «پینوکیو» با نام «آدمک چوبی» از ترجمههای اوست. علاوه بر این «غُراب» از «ادگار آلن پو» نیز توسط چوبک به خوانندگان ایرانی معرفی شده است.
دیدگاه خود را بنویسید