معرفی کتاب دختر قهرمان اثر حمزه سردادور ,کتاب حاضر یکی دیگر از رمان تاریخی فوق العاده و جذاب منتشر شده از حمزه سردادور از پاورقینویسان قدیمی ایرانی است که رمانهای تاریخی فراوانی از وی در چند دهه اخیر به بازار کتاب راه یافته است و تجدید چاپهای متعدد این آثار نشانگر محبوبیت و عامهپسندی آنها است. حمزه سردادور در این کتاب با محوریت رمان «دختر قهرمان» به گوشههایی از تاریخ ایران، به ویژه زندگی سیاسی و نظامی شاه اسماعیل صفوی در قالب رمانی حیرتانگیز، زیبا و واقعی اشاره کرده است.این رمان شکوهمند و خواندنی، به سراغ وقایع جالب توجهی هنگام تاسیس سلسله ی صفویه رفته که اشخاصی همچون سلطان حیدر و دختری زیبارو به نام تاجلی در آن نقش داشته اند. سلطان حیدر عارفی مشهور و از نوادگان شیخ صفی الدین اردبیلی بود و تاجلی دختری بود پری چهره و خوش سیما که به اسماعیل دل باخته بود. بعد از تاسیس سلسله ی صفویه به دست اسماعیل، تاجلی نقش مهمی را در حیات و سرنوشت شاه صفوی ایفا نمود.کتاب حاضر را انتشارات (( باهم )) با همکاری انتشارات (( سمیر )) منتشر و روانه بازار کرده است .
محصولات مرتبط
بخش هایی از متن کتاب (( دختر قهرمان))
والی تازه عنوان مطلب کرده بود که دخترک خردسال زیبایی که نه ساله می نمود از پنجره به میان اطاق پرید. والی ابرو در هم کشید و برخاست، در اطاق را که بسته بود باز کرد و دختر را امر به خروج داد. دخترک شانه هایش را بالا انداخت و گفت: اگر مرا بکشید هم بیرون نمی روم. والی پرخاش کرد ولی اسمعیل جلوش را گرفت و گفت کاریش نداشته باشید. والی که رفتارش با اسمعیل مانند غلامی در برابر پادشاهی بود سر در گوشش گذاشت و حرف هایی زد. اسمعیل گفت مانعی ندارد. بعد رو به برادرش کرد و گفت ما باید امشب و فردا را در این خانه نمانیم و هم اکنون سوار بشویم و تغییر منزل بدهیم. سپس از جا برخاست و برادرش هم بلند شد. دخترک ناله کرد و گفت مرا هم ببرید، هر جا بروید باید مرا هم ببرید! اسمعیل لبخندی زد و گفت: تو در خانه باش ما فردا عصری بر می گردیم. دخترک گریه سر داد و در حالی که پاهای کوچکش را بر زمین می کوبید، می گفت من بی شما اینجا نمی مانم. دو برادر به اتفاق والی و زنی که خدمتکار مخصوص آن ها بود از خانه بیرون آمدند، بر اسب های زین کرده که منتظر بودند، سوار شدند و چهار نعل به راه افتادند. دخترک پشت سر آن ها از خانه بیرون دوید. در چند قدمی، جلو در همسایه دو اسب زین کرده دید و نوکری که منتظر اربابش بود. دخترک با همان لحن و ادای بچگانه از نوکر که آشنا بود، خواهش کرد او را یک لحظه سوار بر اسب کند.
فهرست مطالب کتاب
- سخنی با خوانندگان
- زندگی تاریخی شاه اسمعیل صفوی
- پیرامون کتاب حاضر
- ماجرای قفس
- بازگشت
- اسمعیل میرزا بر سر سفره عقد
- فرار
- توطئه نافرجام
- نیرنگ حسین بارانی
- انتقام خون پدر
- دومین پیروزی
- نسخه مرگبار
- محاصره قلعه گلستان
- جشن تاجگذاری شاه اسمعیل در تبریز
- شام سرنوشتساز
- سرانجام الوند سلطان
- جنگ با سلطان مراد
- عاشق بیقرار
- جادو و جنبلهای عایشه
- حمله به کجاوه تاجلی
- شب زفاف
- سردار خون آشام
- رازی که فاش شد
- مژده
- سفیر روم در دربار شاه اسمعیل
- طلاقنامه
- در یک قدمی مرگ
- لوطیهای تبریز
- اتهام ناروا
- فاصله عشق و انتقام
- دوران رسوایی
- تصرف بغداد و عتبات عالیات
- کیفر میگساری
- معمای بارداری عایشه
- بدگمانی زجرآور
- یک سر بریده در زیر پای اسب
- عایشه در حرمسرای شیبکخان ازبک
- پدر فرزند عایشه
- فرار عایشه از مرو
- دو آرزویی که برآورده شد
- لحظه انتقام
- سرانجام عایشه
- مادر ولیعهد
- و ...
دیدگاه خود را بنویسید