کتاب هنر خوب زیستن یا «هنر خوب زندگیکردن» را «رولف دوبلی» نوشته و «عادل فردوسی پور» به فارسی برگرداندها است. در بخشی از مقدمه آمده است: «هنر خوب زندگیکردن مجموعهای از روشهای عملی و کاربردی است که به تاکید نویسنده حاصل سالها تحقیق و گردآوری مطالب گوناگون در حوزهی روانشناسی، فلسفه، علوم اقتصاد، ریاضی و تجارت است... در این کتاب با جعبهای شگفتانگیز از ابزارهای ذهنی آشنا میشوید. با بهرهگیری از این ابزارهای هوشمند، بسیاری از انگارههای ذهنی شما دگرگون میشود.
محصولات مرتبط
این کتاب در راستای اولین کتاب نویسنده،((هنر شفاف اندیشیدن))در مقدمه آن را «جعبهای شگفت انگیز از ابزارهای ذهنی» قلمداد میکند و نویسنده آن را فلسفه زندگی کلاسیک در قرن بیست و یکم توصیف میکند.
کتاب 52 فصل دارد و به نظر در خیلی از جاها شبیه به همان کتاب اول یعنی هنر شفاف اندیشیدن میماند.
در کتاب اول نویسنده سعی کرده است خطاهای شناختی را نشان بدهد و در کتاب دوم راهکارهایی برای زندگی خوب. اما در این کتاب هم بیشتر جذب نشان دادن خطاها شده است گرچه تلاش کرده خود را از آن ورطه بیرون بیاورد و در مقام توصیه کننده عمل کند.
او در این کتاب چند مطلب را خیلی یادآوری میکند. یکی اینکه متواضع باشید. بسیاری از داشته های شما، با زحمت شما به دست نیامده و اینکه سعی کنید موفقیت از درون خودتان بجوشد.
از کنار خیلی چیزها بگذرید چرا که دنیا، دنیای عدالت نیست و بسیاری از نابرابریها را قبول کنید.
در ادامه خلاصهای از برخی فصلهای کتاب را ارائه میکنم. در فصل دوم اشارهی ظریفی به اصلاح مداوم خود و زندگی خود دارد. او میگوید به جای اینکه مدام به فکر این باشید که تنظیمات ابتدایی زندگی را تغییر بدهید و مدتها وقت صرف کنید تا یک نقطه شروع بی عیب و نقص را پیدا کنید، همانجایی که هستید را داشته باشید و فقط یک سری اصلاحات جزئی انجام بدهید. مثلا به جای فکرکردن به طلاق و شروع یک زندگی نو با یک آدم ایده آل جدید، همین زندگی را اصلاح کنید.
روح حاکم بر کتاب همین چیزهای ساده اما کاربردی و قابل توجه است.
مطلبی که در فصل پنجم ارائه میشود را «اثر معکوس» نامگذاری کرده است. بسیار از ابزارهایی که در اختیار داریم به جای اینکه به ما کمک کنند بیشتر باعث دردسر هستند. اتومبیل شخصی زمانهای زیادی از ما تلف میکند در صورتیکه تصور میکنیم، به ذخیره کردن وقت کمک میکند. از جمله پیدا کردن جای پارک، نگهداری و تعمیرات و ... یا اینکه دوربینهای دیجیتال باعث شدند ما به جای یکی دو عکس که با دقت میگرفتیم (به خاطر محدودیتهایی که در نگاتیو و زمان و هزینه تبدیل به عکس وجود داشت) حالا صدها عکس از یک موضوع واحد میگیریم که بیشتر از 90 درصد آنها زائذ هستند. یا انبوه اپلیکیشنها در موبایل و ... خلاصه باید مراقب چیزهایی بود که درواقع قرار است برای ما وقت بخرند اما وقتمان را تلف میکنند.
تا یادم نرفه بگویم که نویسنده از مطالب «وارن بافت» سرمایه گذار و کارآفرین معروف آمریکایی، برای تالیف کتابش خیلی الهام گرفته و مطالب زیادی نقل کرده است. به عنوان نمونه در فصل ششم کتاب جایی که میخواهد بگوید «به جای زرنگ بودن، احمق نباشید» از قول وارن بافت در صفحه 38 نقل میکند:
من و چارلی یاد نگرفته ایم که چگونه مسائل دشواتر تجاری را حل کنیم. آنچه یاد گرفته ایم این است که از آنها اجتناب کنیم.
فصل دوازدهم پیامهای صریح و زیبایی دارد از جمله: کمتر بخرید و بیشتر تجربه کنید. او نتیجه تحقیقی را بیان میکند که طی آن از راننده ها پرسیده شده بود آخرین باری که با ماشین شخصی تان راننگی میکردید، چقدر خوشحال بودید؟ نتیجه تحقیق اینکه هیچ رابطهای بین پاسخها و قیمت ماشینها وجود نداشت. نکته این که یک ماشین لوکس راننده اش را در دراز مدت خوشحال نکرده بود.
او به مقوله لذت در مقایسه با پول و امکانات میپردازد و در صفحه 65 میگوید: هیچ چیز احمقانه تر از جان کندن در شغلی نیست که درآمد بالایی دارد اما هیچ لذتی از آن نمیبرید.
فصل سیزدهم یک پیام تاثیرگذار در مورد مقوله پول دارد که دو جمله کلیدی آن را از صفحات 68 و 69 نقل می کنم:
1- به محض برآورده شدن نیازهای اولیه، افزایش تدریجی درآمد هچ تاثیری بر میزان رضایت نمیگذارد
2- در هر زمان که خط فقر را پشت سر گذاشتید و به عنوان پشتوانه مقداری پول پس انداز کردید، پول دیگر جز عواملی که در زندگیِ خوب تاثیرگذار هستند، به شمار نمی آید.
حقیقتا این کتاب مطالب آموزنده و الهم بخشی زیاد دارد که اگر به هرکدام از فصلها بخواهم اشاره ای کنم، طول این متن را از یک خلاصه به یک بیانیه تبدیل میکند.
از پیام فصل هفدهم نمیتوان چشم پوشی کرد. جایی که میخواهد بگوید تاییدات درونی ما از خودمان نسبت به تایید دیگران اهمیت بیشتری دارد.
در صفحه 87 از قول «وارِن بافِت» مینویسد:
اگر کاری انجام دهم که که دیگران از آن خوششان نیاید اما خودم حس خوبی نسبت به آن داشته باشم، خوشحالم. اگر دیگران من را بابت کاری ستایش کنند ولی خوم راضی نباشم، احساس ناراحتی میکنم
چطور از فصل هجدهم بگذرم وقتی پیامی خواندنی را در قالب دو گزاره کلیدی در صفحات 90 و 91 بیان میکند؟ چیزی که اگر متوجه آن باشیم بسیاری از نزاعها پایان خواهد یافت.
1- خبر خوب: میتوانید تمرین کنید و در خودتان تغییراتی ایجاد کنید.
2- خبر بد: نمیتوانید دیگران را تغییر بدهید. حتی شریک زندگی یا فرزندانتان را.
و نهایتا اینکه: از قرار گرفتن در موقعیتهایی که در آن مجبور به ایجاد تغییر در سایرین هستید بپرهیزید.
البته شاید اینطور به ذهن برسد که این حرف با مقوله تربیت و آموزش و حتی همین کتاب که دارد تلاش میکند در رفتارهای ما و نگرشها و باورهای ما تغییر ایجاد کند تناقض داشته باشد.
نویسنده در فصل 24 میخواهد بگوید یا مشکلات را حل کنید یا با آنها کنار بیایید اما شکایت نکنید؛ دیگران را هم سرزنش نکنید و در فصل 29 راهکارهایی برای رفع نگرانی های زندگی ارائه میکند.
و اما نکتههای خواندنی فصل بیست و نهم. او میخواهد بگوید تحقیق خوب است اما شور را از مزه نبرید و اقدام را شروع کنید. مثلا در موضوع نویسندگی بهترین ایدهها زمان نوشتن به سراغتان می آیند و سروکله زدن با فرزندان است که از والدین، پدران و مادران نخبه میسازد نه ساعتها مطالعه و نظریه پردازی در مورد فرزندپروری.
او در فصل 46 صحنه زندگی را مسابقه تسلیحاتی قلمداد میکند و از شرکت در آن نهی میکند و در عوض معتقد است زندگی خوب را جایی پیدا میکنید که بقیه مردم در حال جنگ بر سر آن نباشند.
پیامهای خوب این کتاب فراتر از یک خلاصه نویسی است. توصیه میکنم هرچه زودتر خواندن این کتاب را شروع کنید گرچه نه نویسنده معصوم از خطا است و نه کتابش وحی الهی است. اما نکات قابل توجهی برای تغییرات جزئی در ذهن و زندگی دارد که به چند بار خواندنش میارزد.
دیدگاه خود را بنویسید