«شوهرآهو خانم» رمانی معروف و فوق العاده زیبا به قلم «علی محمد افغانی» است که طی سالهای 1333 تا 1338 در زندان نوشته شئه است. افغانی بعد از آزادی با هزینه شخصی خود اقدام به چاپ آن کرد و در همان سال جایزه ی بهترین کتاب سال را از آن خود کرد. اثر به طور کلی به موقعیت و جایگاه زنان طی سال های 1313 می پردازد. این اثر را می توان نخستین اثر فمنیستی ادبیات ایران به حساب آورد. از مشخصه های نثر این کتاب تصویر سازی و شخصیت پردازی همراه با جزییات دقیق است. شوهر آهو خانم داستان زنی سنتی و سربراه و منکوب جامعه ی مرد سالار است که موقعیتش در خانه با آمدن زنی سرکش و مدرنتر تهدید می شود. کتاب با قدرتی تمام واقعیت هایی را که زنان لایه های پایین جامعه با آن زندگی می کنند را تصویر می کند و همچنین نکوهشی است نسبت به آئین چند همسری. شخصیت پردازی ظریف آن، فضاسازی دقیق و قلم قدرتمند علی محمد افغانی شوهرآهو خانم را به یکی از محبوب ترین کتاب های معاصر ادبیات فارسی تبدیل کرده است.
علیمحمّد افغانی ( متولد ۱۱ دی ۱۳۰۳ در شهر کرمانشاه) از نویسندگان نامدار ایرانی و نویسندهٔ رمان معروف «شوهر آهو خانم» است. وی سال ۱۳۰۳ در شهر کرمانشاه زاده شد و نویسنده نخستین رمان واقعی به زبان فارسی (شوهر آهو خانم) است. ٔپدر علی محمد افغانی، حسینقلی و مادرش صغری اصفهانی بودند، پدر علی محمد در بحبوحه انقلاب مشروطه از اصفهان به کرمانشاه رفت و در آنجا ماندگار شد. افغانی در رابطه با خانوادهاش میگوید: «پدرم در اصفهان با کسی که سرباز ارتش سالارالدوله بود، اختلاف پیدا کرد. او گزارش داد که پدرم به سمت او تیراندازی کرده، میخواستند پدرم را بگیرند. پدربزرگم به پدرم گفت که مدتی از اصفهان برو سمت کربلا، پدرم به همراه پسر عمویش راهی عتبات شدند و بعد برگشتند کرمانشاه. پسر عموی پدرم در آنجا ازدواج کرد و ماندگار شدند. بعد هم پدرم با مادرم که او هم اصفهانی بود ازدواج کرد و دیگر ماندند در کرمانشاه. در واقع «بافتههای رنج من» حکایت همینها هست». اما من خود را کاملاً کرمانشاهی میدانم، چو پیشرفت خود را مدیون و مرهون بزرگانی چون لاهوتی، مظلومی، رشید یاسمی و… میدانم.
محصولات مرتبط
بخش هایی از متن کتاب «شوهر آهو خانم»
آهو خواه ناخواه می بایست به زندگی هووداری که شوهرش به او تحمیل کرده بود تن در دهد؛ بسوزد و هر طور هست با وضع جدید بسازد. اگر سید میران مردی بود که شاهین عدل و انصاف را میان دو همسر راست نگه می داشت و اگر هما به حق خود قانع بود او چندان غمی نداشت؛ اما نه شوهرش چنان مردی بود و نه هوویش چنین زنی. از وقتی که دوباره نوبت برقرار شده بود شوهرش البته یک شب در میان پهلوی او بود، ولی چه بودنی، دلش که همه حرف ها بر سر آن بود همراهش نبود. گویی این حقّه رازی نهان را همان لحظه که از سوگلیش جدا می شد به دست ظریف و امانت دار وی می سپرد تا از دستبرد غیر محفوظ بماند…
در زندگی لحظاتی پیش می آید که انسان نه کسی را دوست دارد و نه دلش می خاهد کسی او را دوست داشته باشد.از همه چیز و همه کس حتی از وجود خود بیزار است؛مثل اینکه تمام نیروها و رشته های زندگی را از او بریده اند
چه بسیارند سرابیها که از روی هوا و هوس دل به هماها بسته و تک تک استخوانهای غرور و اعتماد به نفس اهوها را زیر پا له می کنند . و چه بسیارند اهو ها که خسته و افسرده و بی پناه تا اخرین لحظه دست از مبارزه برنمیدارند و تمام زندگانی خویش را صرف جنگ با هوس پوچ سرابیها کرده اند...
دیدگاه خود را بنویسید