عبداللّه موصلی گفته است: «روزی حَجّاج ثقفی در عزای ازدسترفتن دوست عزیزی نشسته بود که گفت: کاشکی کسی با چند بیتی به تسلای دل ما برخیزد. فرستادۀ عبدالملک مروان _ از شام _ نزد حجّاج نشسته بود. گفت: حضرت امیر! اجازه میدهید برای تسلایتان چیزی بگویم؟ گفت: بگو! گفت: هر کس روزی عزیزش را از دست خواهد داد یا به مرگ یا به بیماری یا به افتادن از بام. شاید هم با ویران شدن سقف بر سر او یا با افتادن در چاه یا هر راه دیگری که ما نمیدانیم. حجّاج گفت: مرا با مصیبتی بزرگتر از مصیبت خودم تسلا دادی!»
ابوالفرج عبدالرحمن بن علی ابوالفضائل جمالالدین بغدادی معروف به ابن جوزی (۵۱۰ه/۱۱۱۶م – ۱۲ رمضان ۵۹۲ ه)، فقیه، محدث، متکلم و تاریخنگار حنبلی مذهب بغدادی بود. نسب خانوادگی وی به ابوبکر خلیفه اول میرسد.
نام کامل وی حکایت از آن دارد که نسب وی به نخستین خلیفه مسلمانان و صحابی پیامبر، ابوبکر میرسد.
وی به خاطر موضعی که در برابر دیگر حنبلیها در مورد خداشناسی داشت معروف است. وی بر این باور بود که حنبلیانی چون ابن زقونی و قاضی ابو یعلا در مورد توصیفات حق تعالی افراط کردهاند چرا که صفات خداوند را مانند انسان انگاران بیان کردهاند.
گزیدهای از متن کتاب
معنای حماقت
در معنای حماقت گفتهاند که حماقت یعنی اینکه برای بیان و انجام کاری وسیلهای غلط و راهی نادرست انتخاب شود. این امر برخلاف دیوانگی است که هدف و راهش هر دو مختل است. فرد احمق مقصود و هدفش درست است اما وسیلهای نادرست انتخاب میکند. برای مثال، میگویند که روزی یکی از پرندگان حاکم از قفس گریخت و حاکم دستور داد که دروازۀ شهر را ببندند! هدف او حفظ پرنده بود اما راهی که انتخاب کرده بود، احمقانه بود!
حماقت غریزی است
ابواسحاق گفته است: «اگر به شما بگویند که ثروتمندی به فقر دچار شد باور کن، و اگر بگویند که تهیدستی ثروتمند شد باور کن، و اگر گفتند: زندهای از دنیا رفت باز باور کن، اما اگر گفتند: احمقی درستکردار شد هرگز باور مکن!»
عبدالرحمن اوزاعی امام و فقیه سرزمین شام در قرن دوم هجری گفته است: «از عیسی بن مریم علیهالسلام پرسیدند: آیا مرده زنده میکنید؟ فرمود: به امر خداوند. پرسیدند: بیمار مداوا میکنید؟ فرمود: به امر خداوند. پرسیدند: دوای حماقت چیست؟ فرمود: دراینباره کاری از من ساخته نیست.»
مأمون نیز گفته است: «روزی هارونالرشید بابت کاری از من رنجیده بود. وقتی نزد او رفتم گفت: برو بیرون احمق. من هم با عصبانیت بیرون آمدم. چندی بعد در پی من فرستاد و گفت: اگر از تو گناهی سر زده بخشیدم و اگر از من رنجیدهای مرا ببخش. گفتم: اگر گفته بودی نادان ناراحت نمیشدم چراکه نادانی علاج دارد اما حماقت غریزی است و ناعلاج!»
تفاوت در حماقت
گفتیم حماقت فساد عقل و ذهن است. یعنی اصل و جوهر چنین آدمی خراب است و نمیتوان با آموزش و پرورش در آن اصلاح به وجود آورد. چراکه تربیت برای جوهر سالم مفید است نه خراب و ازآنجاکه آدمها در مقدار عقل و جوهر آن متفاوتاند، نسبت حماقت هم به همان مقدار زیاد و کم میشود.
از ابراهیم نظّام، از رهبران معتزله و بزرگان فلسفه، پرسیدند: «حدود حماقت چقدر است؟ گفت: از چیزی میپرسید که حد و حدود ندارد.»
روزی خلیفۀ دوم این آیۀ سورۀ انفطار را میخواند: «از خدای کریم خود به چه چیزی مغروری ای انسان؟»[1] و بلافاصله گفت: «بهدلیل حماقت!»
حضرت علی (ع) گفته است: «هیچکس نیست که کاملاً از حماقت خالی باشد.»
دیدگاه خود را بنویسید