ورود به کاخ سی و پنج هزار بیتی مولانا در دیوان شمس یک حرف است و پیدا کردن مسیر و راهی برای یافتن خود در کلام مولوی حرف دیگر. ابیات دشوارند و مفاهیم دشوارتر؛ از طرفی مولانا برای هر انسانی، حرفی در این دیوان مخفی کرده که مخاطب به فراخور مسیرهای ذهنی و آنچه از مفهوم زندگی می شناسد آن را شناسایی می کند.عباس کیارستمی سهم خود را از این دیوان شناخته و برداشته است. این چهره ی بزرگ هنری سینمای ایران با نگاه منحصر به فردی که همواره در آثارش شاهد بودیم این بار به سراغ دیوان کبیر رفته و ابیاتی که با آنان بیشترین مکاشفه را داشته برگزیده است. از دیدگاه کیارستمی دیوان شمس جنگل است و مفاهیم و ابیات درخت های آن. تعداد این شجره های عرفانی آن قدر زیاد است که دیده مجال آگاهی به ذات آن ها را نمی یابد. پس باید در برخورد با این جنگل عظیم انتخابی عمل کرد و آنچه بیش از همه با ذهن و جان ارتباط برقرار می کند برگزید.
گر به مطالعه ی آتش که جزئی از کلیات شمس به انتخاب عباس کیارستمی است بنشینیم متوجه می شویم که چرا این نام را برای اثر مد نظر برگزیده است. اکثر شاعران و نویسندگان را تخلصی است که به کرات در آثار از آن استفاده کرده اند. ولی از مولانا هیچ نام و نشانی در اشعار دیوان شمس نیست. در عوض ردی از آتش او بر جان اشعار باقیست. لذا مولانا را با لفظی نمی توان شناخت جز آتش. و آتش برابر است با عشق و عشق را زمانی معناست که پختگی اتفاق بیفتد و همان است که مولانا افراد را بدان دعوت می کند. رقصیدن میان شعله های عشق برای رسیدن به پختگی.
دیوان شمس از دوربین نگاه و ذهن عباس کیارستمی در دو جلد گزینش و نگارش شده که نوشتن آن هفت سال به طول انجامیده و چینش ابیات کنار هم چنان هنرمندانه صورت گرفته که مخاطب متوجه بخش های حذف شده نشود
دیدگاه خود را بنویسید