«غائلهٔ هایدگر» به مناقشهٔ پرشور و مجادلهانگیزی اطلاق میشود که از دههٔ ۱۹۵۰ بر سر حمایت مارتین هایدگر از رژیم هیتلر درگرفت و تا امروز ادامه یافته است و احتمالاً تا آیندهای نامعلوم ادامه خواهد یافت. صرفنظر از جایگاه هایدگر در تاریخ فلسفه که عدهای آن را با جایگاه افلاطون و ارسطو و کانت و هگل همتراز دانستهاند، اهمیت غائلهٔ هایدگر به وزن و اعتبار علمی بالای کسانی بازمیگردد که در آن حضور داشتهاند. یورگن هابرماس، هانس گئورگ گادامر، کارل لوویت، هربرت مارکوزه، هانا آرنت، تئودور آدورنو، و هانس یوناس تنها فهرست کوتاهی از اسامی این چهرهها است.
اصطلاح «غائلۀ هایدگر» دلالت دارد بر مجادلات قلمیِ پرشور و رسواکنندهای که بر سر حمایت هایدگر از رژیم هیتلر درگرفت. مسئولیت آغاز و یا دستکم تشدید این غائلۀ همچنان پایدار را میتوان متوجه یکی از شاگردان یهودیِ سابقِ خودِ هایدگر، یعنی کارل لوویت دانست. پیرامون گرایش و التفات فلسفیِ هایدگر به نازیسم اگرچه پیشتر، حتی قبل از قبضۀ کامل قدرت توسط نازیها، بحثهایی درگرفته بود، اما این لوویت بود که درست یک سال پس از شکست آلمان نازی از قوای متفقین، با انتشار مقالۀ «دلالتهای سیاسیِ اگزیستانسیالیسم هایدگر»، این غائله را، بدان شکل که امروزه میشناسیم، عملاً به راه انداخت.
یکی از مهمترین معماهای تاریخ اندیشۀ مدرن اروپا مربوط میشود به رؤیای باطلی که هایدگر در ۱۹۳۳ فریفتۀ آن شد: این باور که انقلاب ناسیونالسوسیالیستی، به تعبیر هولدرلین، «نیروی نجاتبخشِ» انسانیت غربی است؛ نیرویی که میتواند فرهنگ اروپایی را از شرِ مخاطرات تمدن عقلگرا و بورژوایی- نیستانگارانۀ مدرن نجات دهد. علاوه بر این، به نظر میرسد که هایدگر، پس از استعفا از مقام ریاست دانشگاه فرایبورگ در ۱۹۳۴، باز بر این باور باقی ماند که نسخۀ به لحاظ فلسفی ایدئالی از ناسیونالسوسیالیسم، که بهزعم او «حقیقت و عظمت درونیِ آن» توسط ایدئولوگهای مروج اندیشۀ «نژادی-بیولوژیک» به انحراف کشیده شد، بهرغم همۀ تجاوزگریها و تبعات ناگوار تاریخیِ آن، همچنان ناجیِ بالقوۀ سنت غربی است.
بیشتر مطالب گردآوریشده در این مجلد ترجمۀ بخشهای عمدهای از کتاب غائلۀ هایدگر، ویراستۀ پروفسور ریچارد ولین، استاد تاریخ عقاید و اندیشۀ سیاسی در دانشگاه سیتیِ نیویورک است.
دیدگاه خود را بنویسید