کتاب آه، این... اثر اوشو (اشو)
محصولات مرتبط
اوشو درباره سخنانش میگوید:
پیام من نظریه نیست. پیام من نوعی کیمیاگری است. دانش تحول روحانی است.بنابراین فقط آنان که مایلند بر آنچه که هستند بمیرند و دوباره به چیزی جدید (آنقدر جدید که اینک حتی تصورش را هم نمیتوانند بکنند) متولد گردند. فقط این مردم باشهامت معدودند که آماده شنیدن پیام من هستند، زیرا شنیدن این پیام نیز مخاطره آمیز است. با شنید شما نخستین گام را برای زایش برداشته اید. پیام من فلسفه نیست که مانند تن پوشی آن را در بر کنید و به آن پز بدهید. پیام من نظریه نیست که بتوانید با آن از شر پرسشهای مزاحم تسلی بیابید. نه، پیام من ارتباط کلامی نیست؛ بسیار بیش از اینها مخاطره آمیز است. پیام من چیزی کمتر از مرگ و زایش مجدد نیست.
نکته ی جالبی که در این اثر بر آن تاکید می شود، این است که در بسیاری از موارد، وسیله ها و امکانات برای راحتی و رفاه انسان و انجام امور روزانه ی وی بطور راحت تر، طراحی و اختراع گردیده اند. اما برخی از انسان ها به جای اینکه از وسیله ها برای رفاه خود استفاده نمایند، هدف را فراموش کرده و توجه خود را معطوف به وسیله می کنند. البته اینکه بخواهیم از وسایلمان محافظت کنیم فی نفسه کار اشتباهی نیست اما در هر امری، اعتدال مناسب است و باید از افراط خودداری نمود.
اوشو از جمله سرگشتگانی بود که در میانه جوانی به سال 1953 آن هنگام که 21 بهار بیشتر از عمر وی سپری نگشته بود روشنی یافت و نور اشراق در دلش تابیدن گرفت و زان پس همه جد و جهدش بر آن شد تا آنچه را که یافته با دیگران سهیم شود. در پی برآوردم این اشتیاق در میانه دهه 1960 که او را پایه استادی دانشگاه جبال پور بخشیده بودند،سفری را به سرتاسر زادگاهش یعنی همان هند افسانه ای آغاز کرد و فن "مراقبه پویا" یا همان "دینامیک مدیتیشن" ره آورد او از این سفر بود.در خلال این دوران و در سخنانی که برای نوآمدگان و راهجویان ایراد میکرد از آیین ها و باور های دیرینه سالی که سخت در اندیشه هندیان ریشه داشت خرده گرفت و تازیانه نکوهش خود را بر سامانه باور های دروغین برگشود. در اوایل دهه 1970 مردمان را با مشربی که "نئو سانیاسین" اش نام نهاده بود آشنا کردو هزاران نفر از همه عالم به گرد او در پویا در آمدند تا سخنانش را بشنوند و آموزه هایش را فرا راه خویش کنند.
اشو خود را بسان پلی میدانست که میان درک خاور زمینیان از مراقبه و تمنای غربیان در عمل گرایی و دست یاری دادن به خویشتن فراز گشته بود. بینشی تازه که آمیزه ای از وجدو جذبه درون گرای گوتامه بودا و کشف لذتها و شور دنیای بیرونی زوربا را یکجا و در خود داشت.به دیری به زاویه نشستن و چشم فرو بستن از دنیا وگوشه عزلت طلبیدن در مرام او جایی نداشت.بل به تمام خواستار آن بود تا از مراقبه و مدیتیشن راهی به همه اعمال روزانه آدمیان گشاده کندو معنویت روان را از میانه آن طلب کرده بود.سخن را با کلامی از او که به سال 1990 جهان را ترک گفت به پایان میبریم:
"هرچه ظلمت و تاریکی ژرف تر باشد روشنایی سپیده دمان آشکارتر است و هر اندازه کابوس خواب زندگی را مهیب تر بیابی، لحظه بیداری ات نزدیکتر"
دیدگاه خود را بنویسید