کتابِ در بابِ حرفِمفت، در اصل، متنِ سخنرانیای است که فرانکفورت به سالِ ۱۹۸۵ در دانشگاهِ یِیل ایراد کرد و آنگاه آن را به صورتِ مقالهای در یک مجلّهیِ دانشگاهیِ نهچندان شناختهشده و، دو سال بعد، در مجموعهای از مقالاتش به چاپ رساند. امّا، از قضایِ روزگار، این سخنرانیِ حالامقالهشده نرمنرمک شهرتی یافت و سرویراستارِ انتشاراتِ پرینستون را بر آن داشت که در سالِ ۲۰۰۵ به فرانکفورت پیشنهادِ کتابشدنش را بدهد. او حتّی، برایِ اطمینانِخاطردادن به استاد از بابتِ اقبالِ مخاطبان به اثر، خبرش میدهد که، به واسطهیِ انتشارِ مقالهیِ «در بابِ حرفِمفت»، در میانِ اهلِِفنّ و تاحدّی غیرِاهلِفنّ شهرتی به هم زده. باری، در بابِ حرفِمفت سرانجام در قالبِ کتابچهای از سویِ انتشاراتِ پرینستون منتشر میشود و، پس از اندکزمانی، به فروشی حیرتانگیز دست مییابد و به بیش از شانزده زبان ترجمه میشود.
تلاش نویسندۀ این کتاب، که هم در زمینۀ آگاهی تحقیقات نظری میکند و هم دستی در مدیتیشن و توجهآگاهی دارد، زیرورو کردن برخی پیشفرضهای رایج دربارۀ جایگاه آگاهی در جهانی است که در آن زندگی میکنیم. او با تمرکز بر دو پرسش کار را آغاز میکند: در ارگانیسمی که میدانیم تجربۀ آگاهانه دارد، چه شواهدی را میتوانیم از «بیرون» شناسایی کنیم که نشانهای از وجود آگاهی باشد؟ و دیگر اینکه، آیا وجود آگاهی برای تبیین رفتارهای ما ضروری است؟ او در ادامه از دیدگاهی دفاع میکند که طبق آن، آگاهی جزو کیفیات بنیادی مادّه است و در نتیجه پایهایترین جزء سازندۀ مادّه نیز از سطحی از تجربۀ آگاهانه برخوردار است. او میکوشد این نسخه از همهجانپنداری را تقویت کند و به برخی از نقدهای وارد بر آن پاسخ گوید.
دیدگاه خود را بنویسید