کتابهای اینچنینی فلسفه را ساده نخواهند کرد، بلکه ابهت هراسآور فلسفه را کاهش خواهند داد. خواننده ممکن است با مطالعه این کتاب ها به امید یافتن پاسخ های روشن باشد: پاسخهایی برای مسئله ی تنهایی، چرایی مرگ، منشأ ملال و دل زدگی... اما انتظار اینکه کتابی یا کسی در چند صفحه یا فلان تعداد نکته به ما بگوید چطور زندگی کنیم و چگونه خوشبخت شویم، در واقع یک جور انکار مسئولیت شخصی انسان است. پاسخی قطعی و ابدی که مناسب حال همه کس باشد وجود ندارد. کتاب هایی که چنین مدعاهایی دارند قطعا فریبکارند. کتاب های این مجموعه نسخه نمی پیچند و سیاهه ای از اعمال نیک و بد پیش روی شما نمی گذارند؛ بلکه می خواهند به فهم بهتر زندگی و پرسش ها و تجربه هایمان کمک کنند، چراغی بیفروزند تا در این اتاق تاریک زندگی و در لحظات دشوار، درکمان از پرسش های بی پایان انسانی روشن تر شود، بدانیم فیلسوفان و حکیمان جهان به این پرسش ها چطور فکر کرده اند؛ تا با فهم دقیق تر رو دیدی بازتر بتوانیم در زندگی مان تصمیم بگیریم، مسئولیت تصمیممان را شجاعانه برعهده بگیریم و با عواقب تصمیم هایمان آگاهانه روبرو شویم.
هزاران سال است آدمهایی که دور از بقیه زندگی کردهاند. راهبانی که بر قلهی کوه زیستهاند، تارِکانِ دنیا، دریانوردان، چوپانان یا مکتشفان که همیشه در سفرند. به این باور رسیدهاند که کلید اسرار و کشف رموزِ زندگی در سکوت به دست میآید. نکته همینجاست. حسابی دریانوردی میکنید، اما در راه برگشت ممکن است بفهمید آنچه در پیاش بودهاید در درون خودتان است.
بتهوون، همانطور که همه میدانند، آخر سر کاملاً ناشنوا شد. این تحولْ اصالتی عمیق و روحی آزادمنش در وجودش پروراند. سمفونیِ نهم را فقط با صداهایی که در سرش خانه کرده بود نوشت و رهبری کرد. در طول نخستین اجرای قطعه، پشت به جمعیت ایستاده بود تا ارکستر را رهبری کند. وقتی اجرا تمام شد، باید برمیگشت تا ببیند حضار دارند کف میزنند یا هو میکنند. نه تنها تشویق میکردند، بلکه اشتیاق و هلهلهشان چنان اوج گرفته بود که پلیس وین را خبر کردند تا دوباره نظم و آرامش را برقرار کند.
دیدگاه خود را بنویسید