معرفی کتاب داستان شاهدخت سرزمین ابدیت اثر آرش حجازی ؛ رمان «شاهدخت سرزمین ابدیت» روایت دنیای مدور ماست.«شاهدخت سرزمین ابدیت» تنها یک رمان ادبی نیست روایت مدرن دنیای مدور و مدون ماست.دنیایی که از ازل تا ابد همه چیز در آن تکرار میشود، یک زندگی و یک تکرار، یک قصه و یک تکرار، یک شخصیت و یک تکرار، یک اسطوره و یک تکرار
خلاصهای از کتاب
پوریا، پسر جوانی که دانشجوی زبان شناسی است و مدتی است از مرگ مادر نابینایش می گذرد، او باور نمی کند که سرگذشت خانواده اش، کشورش، و نوع بشر، همانی باشد که برایش تعریف کرده اند. پس برای یافتن حقیقت نبردی را آغاز می کند.
پوریا بر سر مزار مادرش، پیرمردی به نام پوریا را می بیند که عشق مادرش بوده است.
آن پیرمرد افسانه ای برای او می گوید که مردی برای یافتن شاهدخت زیبای سرزمین ابدیت سفر طولانی را آغاز می کند، اما این مرد جوان راه خودش را گم می کند و دختری نقابدار که از سرزمین ابدیت فرار کرده به کمک او می آید تا از تمام موانع و آزمون ها برای رسیدن به سرزمین ابدیت، جنگل آتش، کوهستان خار، دشت تاریکی، اژدهای هفت سر، لوح آتشین و باغ گل سرخ بگذرد و به شاهدخت برسد. اما وقتی جوان سرانجام شاهدخت سرزمین ابدیت را پیدا می کند، پی می برد که...
پوریا با پیرزنی به نام لیلا آشنا می شود که سرگذشت پوریای پیر را برای او می گوید، همان پیرمردی که داستان شاهدخت سرزمین ابدیت را برای او گفته است. پوریا در جوانی، آرزویش نویسندگی بود اما هیچ گاه نتوانست چیزی بنویسد. چون پدرش را در کودکی از دست می دهد تصمیم می گیرد همه ی آرزوهای زندگیش را کنار می گذارد و تسلیم زندگی می شود. اما پیرمرد نویسنده ای به نام خضرایی، و دختر نابینای نوازنده ای به نام آناهیتا، او را رها نمی کنند. آناهیتا دختری که دوست دوران کودکی پوریا بوده و پوریا در کودکی برای او قصه می گفته، آناهیتا هنوز هم بعد از گذشت آن همه سال از پوریا قصه می خواهد، پوریا هم قصه ی خضرایی را می دزدد و به اسم خودش برای آناهیتا تعریف می کند. اما خضرایی به او می گوید برای آن که بتواند قصه بگوید، باید همه چیز را کنار بگذارد و کتاب کهنی را پیدا کند که تمام داستان های دنیا را در آن نوشته اند. بنابراین پوریا باید بین ماندن و رقابت با بهرام رستمی، نویسنده ی موفقی که می خواهد با آناهیتا ازدواج کند، و ....
جملاتی از متن کتاب
- 1- در زندگی سر انجام لحظه ای میرسد که حق انتخاب از آدم گرفته می شود . همان طور که در آغاز زندگی هیچ کس حق انتخاب ندارد . کودک حق ندارد پدر و مادرش را انتخاب کند یا جنسش را یا ملیتش را یا طبقه اش را ... اما در دوره ی کوتاهی از زندگی به او حق انتخاب داده می شود . در اوج شکوفایی جوانی . بین پانزده تا سی سالگی . یعنی درست زمانی که آدم اصلا شعور انتخاب ندارد . و بعد دوباره حق انتخاب را از او میگیرند . هر جا می توانستی انتخابی بکنی کرده ای .
- 2- سعی کن دردش را بپذیری و به استقبالش بروی ، سعی کن عاشق این درد بشوی ، سعی کن این راه را باور کنی .اگر سرزمین ابدیت را پیش چشم داشته باشی ، خارها را نمی بینی
- 3- تو کی هستی؟ گفتی: پوریا، همین خانه ی بغلی هستیم. آماده بودی اینجا سیب بخوری؟ با شرمندگی پاسخ دادی: آخر این سیبها را هیچ کس نمی خورد. اگر من یکی دو تا بخورم که چیزی نمی شود. دختر کمی فکر کرد و ناگهان چهره اش روشن شد: میشود به من هم یک دانه بدهی؟ نمی شد تقاضایش را رد کرد. من سیب ندارم. سیب ها آن بالایند. اگر میخواهی، باید دوباره بروم بالای درخت.د مواظبی کسی نبیند؟.. چه طوری مواظب باشم؟ کاری ندارد، همین جا بنشین و اگر دیدی خانه بزرگ آقا بزرگ بیرون آمدند، همان آهنگی را که می زدی، دوباره بزن... در آن زمان، معنای تغییر چهره نامحسوسش را نفهمیدی. اما من که نمیتوانم... چرا؟ کاری ندارد. مگر سیب نمی خواهی؟ هر وقت دیدی... اما من که نمی توانم ببینم!
درباره نویسنده کتاب " آرش حجازی"
آرش حجازی (زاده ۲۸ بهمن ۱۳۴۹) نویسنده، مترجم، پزشک، و ناشرایرانی است. وی مدیر انتشارات کاروان و مترجم رسمی کتابهایپائولو کوئیلو به زبان فارسی است.
او در ۲۸ بهمن ۱۳۴۹ به دنیا آمد و فرزند دکتر جلال حجازی چهره ماندگار و استاد پیشین دانشگاه علم و صنعت تهران در رشته مهندسی و علم مواد میباشد. او در سال ۱۳۷۵ از دانشکده پزشکی دانشگاه علوم پزشکی ایران فارغالتحصیل شد. موضوع تز دکترای او، «تأثیر قصه گویی در درمان اختلالات اضطرابی کودکان» بود.
در سال ۱۳۷۳، در بیست و چهار سالگی، با سرمایه شخصی داستان بلندی به نام اندوه ماه منتشر کرد که به علت توزیع نامناسب، با استقبال چندانی مواجه نشد. همچنین چند داستان کوتاه و مجموعه مقالاتی مثل مقاله «لیلیت، شهبانوی شب» که بیشتر زمینه فولکلورشناسی داشت به طبع رساند، اما انتشار رمان جدید او به نام «شاهدخت سرزمین ابدیت» بود که با فروش مناسبی مواجه شد.
سه سال بعد، در سال ۱۳۷۶، او انتشارات کاروان را تأسیس نمود و دو سال پس از تأسیس آن، پائولو کوئلیو، نویسنده مشهور برزیلی و خالق کیمیاگر، او را مترجم رسمی آثارش به زبان فارسی معرفی کرد. آرش حجازی از جمله مترجمانی است که باترجمه اغلب آثار این نویسنده عارف مسلک برزیلی و دعوت او به ایران به شهرت رسید.
در سال ۱۳۸۰، او سردبیری ماهنامه فرهنگی هنری «کامیاب» را بر عهده گرفت که پس از پنج شماره انتشار، متوقف شد. پس از «کامیاب» حجازی ماهنامه جشن کتاب را منتشر کرد که بیست شماره منتشر شد و پس از آن قالب آن تغییر کرد.
او در سال ۱۳۸۳، ده سال پس از «اندوه ماه» رمان «شاهدخت سرزمین ابدیت» را منتشر کرد. شاهدخت سرزمین ابدیت در سال ۱۳۸۴ در فهرست نهایی نامزدهای جایزه «واو» و «منتقدان مطبوعات» قرار گرفت.
دیدگاه خود را بنویسید