معرفی رمان کوری اثر ژوزه ساراماگو ؛ کوری یک رمان خاص از ژوزه ساراماگو که موفق به دریافت جایزه نوبل شده است؛ کوری را میتوان کتابی انتقادی نسبت به هنجارهای اجتماعی جهان مدرن در نظر گرفت. از این منظر به مسئله ناکاملی و محدودیتهای فناوری و دانش انسان نیز، وقتی که پرسش تشخیص و درک نیازهای اولیه انسان مطرح میشود، اشاره میکند. این رمان به مشکلاتی پایهای در زندگی همچون گرسنگی و بیماری میپردازد و البته این مساله حالتی کنایی دارد.در شهریبه طور وحشتناک کوری شیوع پیدا میکند و هالهای سفید رنگ بعد از کور شدن افراد مقابل چشمانشان ظاهر میشود. خیابانها نام ندارن. شخصیتهای رمان نیز نام ندارم: دکتر، زن دکتر، دختری که عینک دودی داشت، پیرمردی که چشم بند سیاه داشت، پسرک لوچ و... سبک و ساختار دشوار رمان، پس از چند صفحه، جاذبهای استثنایی پیدا میکند. نقطهگذاری متن متعارف نیست. نثر موجز در خلال پاراگرافهای طولانی، پیچیدگیهای روح انسان و مشکلات غامض زندگی را تداعی می کند. کوری مورد نظر ساراماگو، کوری معنوی است.این رمان شباهت عجیبی به زندگی فعلی ما با حال و هوای کرونایی دارد.
محصولات مرتبط
نقد و برسی رمان کوری شاهکار ژوزه ساراماگو
کتاب کوری رمانی جدی؛ نوشته نویسندهای جدی است که همیشه کارهایش را جدی گرفته است. رمانی با فضای داستانی غنی که لازم میشود از زوایای مختلفی به مضامین آن نگاه کرد.
کوری را میتوان کتابی انتقادی نسبت به هنجارهای اجتماعی جهان مدرن در نظر گرفت. از این منظر به مسئله ناکاملی و محدودیتهای فناوری و دانش انسان نیز، وقتی که پرسش تشخیص و درک نیازهای اولیه انسان مطرح میشود، اشاره میکند. این رمان به مشکلاتی پایهای در زندگی همچون گرسنگی و بیماری میپردازد و البته این مساله حالتی کنایی دارد، چون ساراماگو تمدنی را توصیف میکند که دارای بافتهایی پیشرفته بوده و در طول قرنها توسعه، تکامل یافته است و با این حال در تامین نیازهای اولیه انسان به هنگام بروز بحران درمانده است. در واقع تیمارستان روانی که افراد کور مجبورند آنجا بمانند آینهای از زندانهای امروزی خودمان است. ترس و وحشت اوج میگیرد، و نهایتا این حقیقت نمایان میشود که کوری نمادی از جهل و نادانی است که فراگیر شده و به جایی میرسد که دیگر بین زندگی نابینایان، دنیای تاریک زندانیان و افراد معمولی بیرون از تیمارستان تفاوتی باقی نمیماند.
همچنین میتوان تفسیری سیاسی از رمان داشت که به اهداف پوچ و خودخواهانه احزاب مختلف حکومتی در طول دورههای مختلف میپردازد و بیاهمیتی آنها نسبت به سرنوشت مردم را بیان میکند، احزابی که مدعی هستند زندگی و آسایش مردم برایشان در اولویت است. شکی نیست که قرنطینه کردن نابینایان یادآور اردوگاههای مرگی است که نویسنده به خوبی با آنها آشنایی دارد. خاطرات ساراماگو از خشونت و وحشیگریهای نژادپرستانه جامعه دوران زندگیاش در میان جدال زندانیان نابینا در تیمارستان به روشنی احساس میشود.
ز دیدگاهی فلسفی، ژوزه ساراماگو به مسئله جهل و نادانی به عنوان مرضی مسری و خطرناک در میان انسانها میپردازد. برای تاثیرگذاری بیشتر روی خواننده، نویسنده نشان میدهد که چگونه یک چشم پزشک که کارش درمان مشکلات بینایی دیگران است هم یکی از قربانیان این بیماری مسری میشود. آنچه ساراماگو در کتاب کوری به صورتی استعاری بیان میکند این است که معدود افراد روشنفکری هم که در جامعه قادر به تشخیص بیماریهای اجتماعی هستند نیز در بلند مدت ممکن است چشم بر نیازهای دیگران ببندند و از آنها غافل شوند. مساله بدتر و تاسفآورتر این است که گاهی این افراد روشنفکر با اینکه کاملا به عواقب مشکلات آگاهند اما باز هم همچون مردم ناآگاه و کوته فکر رفتار میکنند.
ساراماگو بارها مساله جهل و خرد را در طول روایت داستان رمان کوری بررسی میکند. از این منظر، رمان استعارهای است از «عدم توانایی دیدن». ساراماگو میگوید رمان کوری را نوشته است تا به افرادی که آن را میخوانند یادآور شود که وقتی ما ارزشهای زندگی را پایین میآوریم، خردمان را منحرف کردهایم و اینگونه است که روزانه میبینیم کرامت انسانی توسط افرادی که در مسند قدرت ایستادهاند مورد حمله قرار میگیرد.
داستان بیماری مسری ساراماگو در شهری بینشان آغاز میشود، در صحنهای که مردی در ماشینی پشت چراغ قرمز ایستاده است. چراغ سبز میشود اما ماشین حرکت نمیکند با اینکه رانندگان پشت سر او شروع به بوق زدن میکنند. مرد ناگهان کور شده و دنیا در برابر چشمانش سفید میشود. مردی میآید و او را به خانه میرساند و سپس ماشینش را هم میدزدد. به زودی شهروندان بیشتری کور میشوند. افراد مبتلا، سفیدی شیری رنگی را میبینند بر خلاف کوریهای معمولی که چشمان فرد تیره و تاریک میشود. بیماری کم کم در سطح شهر پخش میشود. هراس شهر را فرا گرفته و حکومت تصمیم میگیرد افراد نابینا را در تیمارستانی حبس کند.
ساراماگو این بیماری عجیب را که بعدا در میان شخصیتهای رمان با عنوان «اهریمن سفید» شناخته میشود، خیلی سریع و در همان چند صفحه اول داستان مطرح میکند.
در تیمارستان روانی، خواننده جریان تاسفبار گروه کوچکی از بیماران را دنبال میکند که زنِ پزشک از آنها مراقبت میکند، او تنها کسی است که بیناییاش را حفظ کرده است. بیماری با سرعت زیادی در جامعه شیوع پیدا میکند تا حدی که تمام دنیا قربانی اهریمن سفید میشوند.
وقتی جمعیت افراد محل قرنطینه افزایش می یابد، هنجارها و قواعد اجتماعی به هم میریزد و اخلاقیات از هم پاشیده می شود، حتی زن پزشک هم در نوسانی بین خیر و شر قرار میگیرد، با این حال هنوز هم افرادی هستند که تصمیماتی میگیرند که با فداکاری و حس نوع دوستی همراه است. ساراماگو داستانی را نوشته که نه تنها فساد و تخریب اجتماعی بلکه نوعی اخلاقیات جدید را هم به نمایش میگذارد که تنها در تاسفآورترین وضعیتها ظهور پیدا میکند.
ناشناس
از دیجی کتاب خیلی ممنونم بایت ارسال و تخفیف بالا برای این کتاب
856 روز پیش ارسال پاسخفقط من خیلی با ترجمه کتاب حال نکردم نمیدونم من خنگ شدم یا کتاب بد ترجمه شدم . خیلی نفهمیدم راستش
دیدگاه خود را بنویسید