معرفی "رمان اما" اثر جین آستین ،اما نام یکی از معروف ترین آثار جین آستین است که درباره برداشت های نادرست از دلباختگی نوشته شده است. این رمان برای اولین بار در سال 1815 میلادی به چاپ رسید و با گذشتن تقریبا 200 سال، هنوز مردم علاقه دارند که این کتاب را مطالعه کنند و داستان زیبا آن را بخوانند. داستان این رمان نیز مانند بسیاری از رمان های جین آستین به درگیری ها و دلبستگی های زنان در دوره جورجی انگلستان مربوط است.رمان عاشقانه اما، اثری است درباره عشقی سوء تعبیر شده، که جین آستین، قبل از نوشتن داستان درباره آن چنین گفته است:«میخواهم قهرمان زنی بیاورم که هیچ کس غیر از خودم خیلی دوستش نخواهد داشت.» آستین در اولین خط داستان نیز شخصیت اصلی را به این شکل معرفی می کند:«اما وودهاوس، شیک، باهوش و ثروتمند»
جِین آستِن (به انگلیسی: Jane Austen) (متولد ۱۶ دسامبر ۱۷۷۵ و درگذشته ۱۸ ژوئیهٔ ۱۸۱۷) نویسنده قرن هجدهم و نوزدهم انگلیسی است که آثارش تأثیر گستردهای بر ادبیات غرب گذاشت. شناخت او از زندگی زنان و مهارتش در نشان دادن ظرائف زندگی، او را به یکی از مشهورترین رماننویسان عصر خودش تبدیل کرده است.
جین آستن با نگارش چهار رمان عقل و احساس، غرور و تعصب، منسفیلد پارک و اما به ترتیب در سالهای ۱۸۱۱، ۱۸۱۳، ۱۸۱۴ و ۱۸۱۶ در زمان حیاتش، نام خود را بهعنوان نویسندهای صاحبسبک به ثبت رساند. رمانهای نورثنگرابی و ترغیب در سال ۱۸۱۸، یعنی بعد از مرگ نویسنده، به چاپ رسیدند. دو اثر به نامهای خانم سوزان و واتسونها که ناتمام مانده است نیز از کارهای اولیهٔ جین آستن باقی مانده است.
محصولات مرتبط
معرفی کتاب اما نوشته جین آستین
رمان عاشقانه اما درباره دلبستگی های زنان انگلیسی قرن هجدهم و نشان دهنده سبک زندگی روستایی آن دوران است. اما وودهاوس، شخصیت اصلی کتاب است که با خوش قلبی تلاش می کند که دلداده ها و عاشق ها را به هم برساند. داستان با نگاهی به اوضاع و شرایط اجتماعی قرن نوزدهم، خیال پردازی های اما را شرح می دهد.
اما که خود قصد ازدواج ندارد، همه اطرافیانش را درگیر روابط عاشقانه می کند و در اثر گذر زمان و رخ دادن برخی از اتفاقات، نظر و طرز فکرش تغییر می کند. بسیاری از نویسندگان و منتقدان بزرگ دنیا، اما را شاهکار جین آستین می دانند و این کتاب در فهرست 100 عنوان برترین رمان های انگلیسی زبان «گاردین» رتبه هفتم را دارد.
شخصیت های داستان
- اما وودهاوس: قهرمان داستان؛ دختری زیبا، باهوش که مادر خود را در کودکی از دست داده و پس از ازدواج خواهرش خانم هانه شده و در داستان دلباخته آقای نایتلی می شود.
- جورج تایتلی: مردی 36 ساله کهه دوست نزدیک و تنها یاور اما است و تنها کسی است که از او خرده می گیرد. او برادر بزرگ تر جان نایتلی، همسر خواهر بزرگتر اما است.
- جین فیرفاکس: یتیمی که تنها کسان نزدیکش خاله اش دوشیزه بیتز و مادربزرگش هستند. وی نیز دختری زیبا و باهوش است که در نواختن پیانو و آواز خواندن مهارت دارد.
- هریت اسمیت: دختر جوان و دوست اما که از آموزشکده ای بیرون آمده و اما را تنها راهنما، باور و غمخوار خود می داند.
- فیلیپ التون: جوانی خوش بر و رو که اما او را شیفته خود می پندارد. هر چند اما او را برای ازدواج با هریت مرد مناسبی می بیند.
- آگوستا التون: همسر آقای التون، زنی خود پسند و بی فرهنگ
- خانم آنه وستون: یا خانم تیلور که سرپرستی اما را تا 16 سال بر دوش داشت تا اینکه با آقای وستون ازدواج کرد.
- دوشیزه پیتز: خاله جین فیرفاکس که با مادر خود در هایبری زندگی می کند.
- هنری وودهاوس: پدر خودبیمارانگار و گوشه گیر و منزوی اما
- مارک فرانک چرچیل: پسر آقای وستون و جوانی دوست داشتنی که مورد توجه همه به جز آقای نایتلی است.
- ایزابلا نایتلی: خواهر بزرگ اما که فامیلی خود را تغییر داده است.
- جان نایتلی: شوهر ایزابلا و برادر بزرگتر جورج
سبک نگارش کتاب اما
جین آستین با رمان اجتماعی که گاه با طنز همراه می شود و با پرهیز از ارائه ی جزییات می کوشد بخشی از زندگی روزمره ی اهالی یک روستای کوچک در انگلستان را در کتاب اما به نمایش می کشد. یکی از چیز هایی که در آن روزگار نقش پر رنگ و بسیار مهمی در زندگی زنان داشته، مسئله ی ازدواج است. دوره ای که ازدواج خوب یک موفقیت بزرگ محسوب میشد. داستان با معرفی اما به عنوان یک دختر جوان و ساده انگار شروع می شود که تصور می کند می تواند آدم ها را قضاوت کند و برایشان تصمیم بگیرد. اما با پیش روی داستان شخصیت اما دچار تحول می شود و به خودشناسی می رسد.
مجموعه آثار جین آستین
- عقل و احساس
- غرور و تعصب
- منسفیلد پارک
- اِما
- نورثنگر آبی
- کاترین
- دلباخته
- ترغیب
جین آستین ۱۶ دسامبر ۱۷۷۵ دراسـتیونتن هـمپشایر (انـگلستان) متولدشد. او هفتمین فرزند از هشت اولاد خانواده و دومین فرزند دختر بود. پدرش جورج آستین (۱۸۰۵-۱۷۳۱) کشیشی محلی بود و مادرش کـاساندرا (۱۸۲۷-۱۷۳۹) نام داشت.
جورج آستین درآمد متوسط آبرومندانهای داشت. حدود ششصد پوند در سال به اضافه حـق الزحمه تدریس خصوصی شاگردانی کـه در خـانه آنها اقامت داشتند. ولی برای او با داشتن هشت فرزند (مثل آقای بنت در رمان غرور و تعصب) ثروت زیادی محسوب نمیشد و برای ازدواج آنها رقم قابل توجهی نبود.
بسیاری از مخاطبان آثار جین آستین در شبهه هستند که شخصیت داستانی «کاترین مورلند» در رمان «کـلیسای نورتنگر» آیا بازتابی از کودکی نویسنده است؟ یا لااقل در این بخش از زندگی که بازی کریکت و «غلت زدن در سراشبی سبز پشت منزل» را به بازیهای دخترانه ترجیح میداده است؟
در سال ۱۷۸۳ جین و خواهر بزرگاش کاساندرا مدت کوتاهی تحت تعلیم خانم کاولی قرار گـرفتند کـه ابتدا در آکسفورد و سپس به ساوتهمپتون نقل مکان کردند. آنها پس از همهگیری یک بیماری در ساوتهمپتون، به خانه بازگشتند. جین و کاساندرا سالهای ۱۸۷۵ و ۱۷۸۶ در مدرسه شبانهروزی کلیسا به کلاس قرائت رفتند که ظاهرا شباهتهایی به مدرسه غیر رسـمی خـانم گودارد در رمان «اما» داشته است.
جین برای رفتن به این مدرسه بسیار جوان به نظر میرسید ولی از مادرش نقل شده است: «اگر کاساندرا سرش را از بدن جدا کند، جین هم این کار را خواهد کرد.» جـین فـقط همین دوره را در خارج از خانه و خانواده تحصیل کرد. دو خواهر، بقیه آموزشها از جمله نقاشی، نواختن پیانو و…را در خانه آموختند.
منابع اصلی اطلاعات درباره زندگی جین آستین نامههای خانوادگی اوست، بهویژه آنها که از سـال ۱۷۹۶ بـه بـعد به خواهرش «کاساندرا» نوشتهاست. بـه اضـافه خـاطرات بهجامانده از خانوادهاش که تا نیم قرن پس از مرگ جین آستین به صورت مکتوب در دسترس نبود.
جین آستین به حد کفایت مطالعه میکرد، هم ادبیات جدی و هم ادبیات عـامهپسند آن دوران را. پدرش در سال ۱۸۰۱ کتابخانهای با پانصد جلدکتاب داشت و جین نوشته بود که او و خانوادهاش رمانخوانهای بسیار بزرگی هستند و از ایـن مـوضوع به خود میبالد. جین با رمانهای قرن هجده یعنی کتابهای نویسندگانی چون «فیلدینگ» و «ریـچاردسون» آشـنایی کامل داشت، آثاری که خویشتنداری و پایبندی اخلاقی در آنها بـسیار کمتر از آثـار نزدیک به دوره «ویکتوریا» بوده است. بااینحال او نـوعی وقـار و آدابدانی و نزاکت را در رمانهای خود برگزید. او رمان «آقای چارلز گرندیسون» ریچاردسون را بارها خوانده بود و از رمـانهای «فـانی برنی» لذت میبرد. وی بعدها عنوان «غـرور و تـعصب» را از عبارتی در کـتاب «سـیسیلیا» یـبرنی گرفته بود، و وقتی «کاملیا» ی برنی در سـال ۱۷۹۶ مـنتشر شد، دوشیزه جین آستین یکی ازمشترکین آن بود. سه رمانی که او در رمان «کـلیسای نورتنگر» آنـها را ستود، «کاملیا» و «سیسیلیا» ی برنیو «بلیندا» ی مـاریا ادوورت بوده است.
از ۱۷۸۲ تـا ۱۷۸۴ در خـانه کشیشی استیونتن نمایشهایی توسط خانواده آستین روی صـحنه رفت و در سالهای ۱۷۸۷ و ۱۷۸۸ تحت تأثیردخترعموی فرهیخته و بافرهنگ جین «الیزادو فیولیدی»-که کتاب «عشق و دوستی» بـه اوتـقدیم شده بود- به نمایشها بـا دقـت و جـزئیات بیشتری پرداخته شـد. هـمین امر الهام جالبی شد برای جین آستین در رمان «پارک مانسفیلد» و ابراز نارضایتی و ناخوشنودی آشکار از تئاترهای آماتور.
خـانواده جـین دورادور باعث ازدواج شارلوت آنفرانس واتل و پسر بـدنام خـانواده تویستلتون کـه بـاهم به اسـکاتلند گریخته بودند، شدند. (آقـای تویستلتون و خانم واتل در تئاترهای آماتور بازی میکردند.) هرچند که «پارک مانسفیلد» بیست سال بعد در فضای اخـلاقی نـزدیک به دوره ویکتوریا نگاشته شد.
جین آستین «جـیوونیلیا» را طـی سـالهای ۱۷۸۷ تـا ۱۷۹۳ نوشت که شـامل تـقلیدهای طنزآمیزی از ادبیات آن روز میشد. عشق و دوستی» هم یکی از این آثار بود که بعدها در سه جلد دستنویس گردآوری شـدند. جـین ایـن داستانها را برای سرگرمی افراد خانوادهاش مینوشت و بسیاری از آنها را بـه اقـوام و آشـنایان هدیه مـیکرد. نـگارش نـسخههای اولیه رمانهایی که بعدها با نامهای «حس و حساسیت»، «غرور و تعصب» و «کلیسای نورنتگر» به چاپ رسید، از سال ۱۷۹۵ آغاز شد و (این رمانها به ترتیب «ماریان و الینور»، «تصورات اولیه» و «سوزان» نـام داشتند.) لیدی سوزان هم احتمالاً در همین دوران نوشته شده است.
دوران نوجوانی در استیونتن (۱۸۰۱) و باث (۱۸۰۶-۱۸۰۱)
نامههای اولیه جین آستین درباره رقصها و جشنهایی بود که در همپشایر شرکت کرده بود. او در این نامهها از دیدارش از شهرهای لندن، باث و سـاوت هـمپتون و حضورش در نمایشهای مختلف سخن گفته است. یک جمله معروف از خانم میتفورد درباره جین نقل شده که چنین گفته است:
«او را زیباترین، احمقترین و پرتکلفترین دختری به یاد میآورم که به دنبال شکار شوهر اسـت» البـته به نظر میرسد این سخن ناشی از یک حسادت شخصی از طرف خانم میتفورد نسبت به جین استین بوده است. چون چنین توصیفی برای دختری که قبل از هجده سـالگی رمـان «سه خواهر» را نوشته است، بـه سـختی قابل قبول است.
مدرک چندان محکمی که حاکی از روابط جدی او با مردی برای ازدواج باشد، وجود ندارد. درسالهای ۶-۱۷۹۵ با مردی به نام توماس لیفروی (خـویشاوند ایـرلندی و دوست صمیمی جین آستین، خـانم آن لیفروی) رابطه گرمی داشت. در ۱۴ و ۱۵ ژانویه ۱۷۹۶ وقتی جین بیستساله بود، این موضوع را به شکل طعنهآمیزی برای خواهرش کاساندرا نوشته بود: «به مری بگو، آقای هارتلی و تمام داراییاش را به او واگذار میکنم. نه تنها درمـورد او بـلکه برای تمام طرفدارانام حاضر به معامله هستم، حتی بوسهای که پاولت میخواست به من بدهد، چون من در آینده خود را منحصراً در اختیار آقای لیفروی قرار خواهم داد. کسی که شش پنی هم برایم ارزش ندارد…جمعه-بالاخره آن روز رسید، روزی که آخـرین دیـدارم را بـا تام لیفروی خواهم داشت و هنگامی که این نامه را دریافت کنی همهچیز پایان یافته و اشکهایم اندوهگنانه درحال سـرازیر شـدن است».
بههرحال بدیهی است که او شایستگی ازدواج با جین را نداشته است. (سالها بعد کـه لیـفروی رئیـس دادگاه ایرلند شد، به برادرزاده خود اقرار کرده بود فقط یک عشق بچهگانه نسبت به جین داشـته است.) یـک سـال بعد خانم لیفروی سعی کرد ارتباط یبین جین و ساموئل بلککال برقرار کند امـا جـین علاقهای به این موضوع نشان نداد. اواخر سال ۱۸۰۰ پدر جین که نزدیک به هفتاد سال داشت، ناگهان تصمیم گـرفت دوران بـازنشستگی را به باث برود-تصمیمی که چندان مطابق میل جین نبود-و سال بعد خـانواده آنها به آنجا نقل مکان کردند. طی سالهایی کـه در بـاث بـودند خانواده جین هر تابستان به کنار دریا مـیرفتند و در یـکی از همین تعطیلات است که اسرارآمیزترین ماجرای عشقی جین اتفاق میافتد. تمام آنچه از این موضوع آشـکار اسـت همان چیزهایی است که کاساندرا سـالها بـعد از مرگ جین بـه خـواهرزادههایش نـقل کرده است و تا سالها هیچچیز به صـورت مـکتوب در این باره وجود نداشت. هنگامی که خانواده جین در نقطهای در کنار دریا (احتمالاً جـنوب دوون شایر واقع در غرب لایم) اقامت گـزیده بودند، جین مرد جـوانی را مـلاقات میکند که به گفته کاساندرا بـه راسـتی عاشق جین شده بود. کاساندرا بعدها هروقت که صحبت به میان میآمد با احترام از او یـاد مـیکرد و معتقد بود که زوج بسیار مـناسبی بـرای جـین میشد.
طبق گـفته کـارولین (برادرزادهاش) هنگامی که آنها بـرای مـدت کوتاهی از هم جدا میشوند مردجوان صراحتاً گفته بود که به زودی همدیگر را خواهند دید. امـا پس از مـدت کوتاهی خبر مرگ او رادریافت کردند. مـدرکی در دسـت نیست کـه نـشان دهد ایـن اتفاق ناخوشایند تا چـه اندازه بر روی جین تأثیر گذاشته است ولی هستند کسانی که کنجکاوند بدانند آیا رمان «ترغیب» در سال ۱۸۱۷ تحت تـأثیر این تـجربه نوشته شده است؟ جین آن زمان ۳۷ ساله (هـمسن آن الیـوت قـهرمان «تـرغیب») بـود و یکیاز بخشهای مـهم کـتاب هم در «لایم» اتفاق افتاده است.
ماجرایی که با وضوح بیشتری از آن یاد شده در دوم دسامبر سال ۱۸۰۲ اتفاق افتاده اسـت، هـنگامی کـه جین و خواهرش در منزل خانواده «بیگ» در «مانی داون» اقـامت داشـتند. «هـریس بـیگواتیر» کـه شـش سال از جین جوانتر بود از او خواستگاری کرده و جین هم قبول کرده بود، هرچند که نسبت به او احساس علاقه نمیکرد. روز بعد جین درباره این موضوع بیشتر فکر کرده و سپس بهطور غـیر منتظرهای به استیونتن (مکانی که برادرشان جیمز آن موقع کشیش بود) رفتند و اصرار داشتند هرچه زودتر به باث بروند تا از آن ناحیه دور شوند. این عمل آنها از لحاظ اجتماعی شرمآور تلقی میشد، اما بدیهی بود کـه جـین از این خواستگاری ناخشنود است. آقای بیگ وایتر اگرچه ثروتمند و مرفه اما «دستوپاچلفتی و ناخوشایند» بود.
هیچکدام از نامههایی که جین از جون ۱۸۰۱ تا آگوست ۱۸۰۴ به خواهرش نوشته و در آن احتمالا اشارههایی به این اتفاقات کرده، نگهداری نشدهاند. بـههرحال پایـان همه این ماجراهای عشقی این بودکه جین آستین (مثل خواهرش کاساندرا) هرگزازدواج نکرد.
در سال ۱۸۰۳ کتاب کلیسای نورتنگر (که قبلاً «سوزان» نام داشت) را بـه یـک ناشر بسیار کمتر از ارزش واقعی آن، بـه بهای ۱۰ پوند فروخت، و ناشر هم آن موقع این کتاب را به چاپ نرساند. (در واقع چهارده سال بعد به زیر چاپ رفت.)
احتمالاً سالهای آخر اقامت در باث بـود کـه استین شروع به نگارش «واتـسونها» کـرد. نوشتن این رمان که ناقص و پراکنده انجام گرفته بود نیمهتمام رها شد و جین از ادامهاش صرفنظر کرد.
در ژانویه ۱۸۰۵ پدر از دنیا رفت. از آنجا که بیشتر درآمد آقای آستین در سمت یک روحانی تا زمان حیاتاش قابل پرداخت بـود، پس از فـوت او درآمد باقیمانده برای سایر افراد خانواده یعنی خانم استین و دو دخترش به حد قابل ملاحظهای کاهش یافت.
وضعیتی مشابه آقای بنت در غرور و تعصب. اگرآقای بنت فوت میکرد -به همین دلیل آنها تا حـد زیادی وابـسته به حـمایت برادران آستین شدند و مقدار ناچیزی که از نامزد کاساندرا به او رسیده بود، که رویهمرفته به حدود ۴۵۰ پاوند در سـال میرسید.
در سال ۱۸۰۵ مارتالوید (خواهر همسر جیمز) پس از فوت مادرش به خانم آستین، جـین و کـاساندرا ملحق شـد و با آنها زندگی کرد.
دوران بلوغ و شـکفتگی در سـاوت همپتون (۱۸۰۹-۱۸۰۶) و چـاو تـاون (۱۸۱۷-۱۸۰۹)
در ۱۸۰۹ جـین آستین، مادرش، خواهرش کاساندرا و مارتالوید بـه چـاوتون نزدیک آلتون و وینچستر رفتند، جایی که برادرش ادوارد خانه کوچکی در یکی از املاکاش فراهم کـرده بـود. این خانه در همپشایر در مکانی نه چـندان دور از خانه دوران کودکیاش در استیونتن قـرار داشـت. قبل از ترک ساوت همپتون جین بـا نـاشر بدقولی که «سوزان» را به او فروخته بود مکاتبه کرد، اما جواب رضایتبخشی دریافت نکرد.
بـلافاصله پس از بـازگشت به همپشایر فعالیتهای ادبی خود را از سـر گـرفت و «حـس وحساسیت» را بازنویسی کـرد. اواخـر ۱۸۱۰ و اوایل ۱۸۱۱ برای چاپ تـوسط یـک ناشر-با قبول ریسک فروش نرفتن آن از سوی خودش- پذیرفته شد.
«حس و حساسیت» در اکتبر ۱۸۱۱ بدون ذکـر نام نـویسنده به شکلی گمنام منتشر شد و فـقط اقـوام نزدیک جین از هـویت نـویسنده خـبر داشتند. در یادداشتهای روزانه «فـنی» یکی از برادرزادههایش ذکر شده که عمه کاساندرا خواهش کرده از بردن نام عمه جین به عنوان نویسنده «حـس و حـساسیت» خودداری شود.
با توفیق غیر مـنتظرهای کـه ایـن اثـر بـه دست آورد، جین تـشویق شـد «غرور و تعصب» را بازنویسی کند. در نوامبر ۱۸۱۲ «بچه عزیزش» (آنطور که خودش در نامهای با این عنوان از آن یـاد کـرده بـود) را فروخت که در ژانویه ۱۸۱۳ منتشر شد. سال ۱۸۱۲ کـارش را بـر روی «پارک مـانسفیلد» آغـاز کـرد و درطـول سال ۱۸۱۳ آن را به نگارش درآورد. در همان سال بود که شهرت او به عنوان یک نویسنده از محیط خانوادهاش فراتر رفت.
جین در نامهای در ۲۵ سپتامبر ۱۸۱۳ نوشته بود: «برادرم هنری هنگامی که شنیده بود رمان «غـرور و تعصب» در اسکاتلند توسط «لیدی رابرتکر» و خانمی دیگر مورد تحسین قرار گرفته، غرق دراحساس غرور و عشق برادرانه فوراً به آنها گفت که نویسنده کتاب چه کسی است!»
از آنجایی که حق چاپ و تکثیر کتاب را تـماما به صد و ده پاوند فروخت (احتمالاً جهت دریافت درآمدی سهل و آسان به جای صبر کردن برای رسیدن به سود و منفعت در درازمدت) هنگام چاپ دوم این کتاب درآمدی عاید او نشد. چاپ دوم «حس و حساسیت» در اکـتبر ۱۸۱۳ مـنتشر شد و ماه می ۱۸۱۴«پارک مانسفیلد» به بازار آمد و ظرف شش ماه به فروش رفت. و این زمانی بد که جین کار بر روی «اما» را آغاز کرده بـود.
هـنگامی که برادرش هنری در لندن اقـامت داشت نـقش واسطه را بین جین و ناشران برعهده داشت و در چند مورد جین خودش با برادرش درلندن میماند تا نمونههای چاپی را بازنویسی و اصلاح کند. در استیونتن او و کاساندرا یک اتاق رختکن خـصوصی داشـتند که در کنار اتاق خوابشان قـرار داشـت. «جیوونیلا» و نخستین متون سه رمان اولیهاش را در این خلوتگه خصوصی نوشته است. اما در چاوتون اینطور نبود، جیمز ادوارد برادرزادهاش تعریف کرده بود که جین نخواسته بود صدای غژغژ در را رفع کنند زیرا به صدا درآمدن درهـنگام بـاز و بسته شدن میتوانست برای او هشداری باشد تا دستنوشتههایش را پیش از ورود کسی، درجایی پنهان کند.
جین هر زمان که از نوشتن فارغ میشد اوقاتش را با برادرها و خانواده و دیگر بستگان و دوستان میگذراند و آنها هم گـهگاه بـه ساوت همپتون و چـاوتون میآمدند. جین معروف بود به این که با بچهها میانه خوبی دارد و میتوان آنهارا سرگرم کند و به برادرزادههایش فـانی و آنا بسیار وابسته بود. در نامهای که تاریخ هفتم اکتبر ۱۸۰۸ را دارد درباره برادرزادهاش فـانی مـینویسد: «مـن او را همانطور یافتم که توصیف کرده بودی، در واقع مثل خواهر دیگری است برای من-هرگز نمیتوانستم تصور کنم یک بـرادرزاده ایـنقدر برایم عزیز و ارزشمند باشد.» و در نامهای دیگر به تاریخ اکتبر ۱۸۱۵ به برادرزادهاش کارولین-پس از ایـن کـه اولین فرزند خواهرش آنا به دنیا آمد، نوشت: «حالا تو یک خاله شدهای و وجودت ارزش و اهمیت خاصی پیـداکرده و برای شادی آنها هرچه از دستات برآیدباید انجام دهی، من همیشه به اهمیت خـاله یا عمه بودن تا آنجا کـه ممکن است تأکید داشتهام و مطمئنم تو هم اهمیت آن را درک خواهی کرد».
جین آستین در نامهای در ششم نوامبر ۱۸۱۳ (هنگامی که ۳۷ سال داشت) نوشته بود: «سالهای جوانی را سپری کردهام، حالا دیگر روی کاناپه کنار آتش مینشینم و مـیتوانم هرچه بخواهم بنویسم».
در دسامبر ۱۸۱۵ «اما» به چاپ رسید و به پرنس رجنت اهدا شد. چاپ دوم پارک مانسفیلد در فوریه ۱۸۱۶ با موفقیت چندانی مواجه نشد.
نوشتن «ترغیب» را در آگوست ۱۸۱۵ آغاز کرد و درست یک سال بعد به پایـان رسـاند. در طول سال ۱۸۱۶ قوای جسمانیاش در اثر بیماری تحلیل رفته بود، درحالیکه در همان سال برادرش هنری ورشکسته شده و جیمز نیز بیست هزار پاوند ضرر داده بود.
اوایل سال ۱۸۱۷ کار بر روی رمان دیگرش به نام «سـاندیتون» را آغـاز کرد اما ناچار شد در ماه مارس از آن دست بکشد. در ۲۷ آوریل تقریباً همه متعلقاتاش را به کاساندرا سپرد و در ۲۴ می به قصد معالجات پزشکی به وینچستر رفت. جین آستین ۱۸ جولای ۱۸۱۷ در سن چهل و یک سالگی از دنیا رفت. علت مـرگ او کاملاً مشخص نیست. ۲۴ جولای ۱۸۱۷ در کلیسای وینچستر به خاک سپرده شد. کاساندرا بنابر سنت آن زمان که به زنان اجازه نمیداد در مراسم تشییع جنازه شرکت کنند، به هنگام خاکسپاری جین حضور نیافت.
در همان سـال رمـانهای «تـرغیب» و «کلیسای نورتنگر» که توسط هنری بـازخوانی شـده بـود در یک دوره چهار جلدی به همراه دیگر آثار و به چاپ رسید. این مجموعه شامل زندگینامه نویسنده به قلم برادرش هنری بود، که برای نـخستینبار جـین استین را بـه عنوان یک نویسنده معرفی میکرد.
دیدگاه خود را بنویسید