اوبلوموف، آخرین ماهی قرمزمان، دیروز بعدازظهر مُرد. چند روزی بود به دلم افتاده بود که این اتفاق میافتد، از همان روزی که دیدم تقلاکنان توی تُنگ گِردش حرکت میکند. دیگر مثل قبل ورجهورجه نمیکرد، حتی برای گرفتن غذا یا دنبال کردن پرتوهای خورشید که محیط زندگیاش را دلچسبتر میکردند. انگار از ملال و افسردگی رنج میبرد. چیز خیلی زیادی از این حیوان نفهمیدم. چند بار صورتم را به شیشهی تُنگش چسباندم و توی چشمهایش نگاه کرد. دلم میسوخت از این که تنها در تُنگ شیشهای میدیدمش. خیلی مطمئن نیستم خوشبخت بود یا نه.
دیدگاه خود را بنویسید