«آخرین پرنده در شاخه ای تنها» رمانی تحسین بر انگیز به قلم «کالین مک کالو» نویسنده سرشناس استرالیایی است كه درآن جنبه هاي حقيقي و ملموس زندگي را به تصوير مي كشد. آثارش شخصيت پردازي روانشناسانه دارد و مي نويسد تا پيامي بدهد، درسي بياموزد و انديشه هايي نو ارائه دهد.آخرين پرنده در شاخه اي تنها زندگي دختري را روايت مي كند كه در جريان جنگ جهاني دوم با عشق و علاقه به پرستاري از سربازان مجروح مي پردازد تا دين خويش را به همنوعان خود ادا كند. ناگهان عشقي ناگزير در قلبش لانه مي گزيند و او را دچار سرگرداني مي كند. او بين دو راهي عشق و مسئوليت مردد مي ماند. كدام را انتخاب كند، آيا مي تواند هردو را باهم داشته باشد. اين داستان پرده از چهره ي زشت جنگ بر ميكشد و فجايع جنگ جهاني دوم را به تصوير مي كشد....
هيچ وقت نمي توانم تو را تحريك كنم، مگه نه؟
مايكل بدون اين كه تحريك شود، جواب داد:
– از اين كار خوشت مي آيد؟
– دوست دارم زير جلد آدم ها بروم و تحريكشان كنم! دوست دارم مردم را جلز و ولز بدهم. اين طوري يكنواختي زندگي از بين مي رود!
– اما بهتر است كه كار كني. اين طوري هم مفيد هستي و هم خوشحال مي شوي...
...سرباز جوان، با شک و تردید به ورودی بخش که تابلویی بر آن نبود، نگریست.
ساک سربازیش را پایین نگه داشت.
ایستاد و به در خیره شد.
با خود اندیشید که احتمالا مقصد نهایی او همین جاست.
دیدگاه خود را بنویسید