کتاب غرور و تعصب , جلد چرمی

نوشته جین آستین ترجمه الهام رحمانی | Pride and Prejudice by Jane Austen

از {{model.count}}
تعداد
نوع
ویژگی‌های محصول
  • قطع: جیبی
  • تعداد صفحات: 500
  • نوع جلد: سخت با روکش چرمی
  • نوع کاغذ / نوع صحافی: کاغذ بالک / دوخت
  • مناسب برای: بزرگسالان . تمام سنین
تعداد
نوع
تعداد
نوع
فروشنده فروشنده: دیجی کتاب

ناموجود
  • {{value}}
✔ آخرین تاریخ بروزرسانی قیمت و موجودی 🚨 1403/06/26
کمی صبر کنید...

معرفی کتاب "غرور و تعصب" اثر جین آستین ؛ "رمان غرور و تعصب" اولین بار در سال ۱۸۱۳ میلادی به منتشر شد. "کتاب غرور و تعصب" همواره در فهرست "بهترین رمان های جهان" قرار دارد. این داستان یکی از "پرطرفدارترین رمان" های ادبیات انگلستان محسوب می شود که بیش از ۲۰ میلیون نسخه از آن به فروش رسیده است و راه را برای داستان های ادبیات مدرن همراه ساخته است.این کتاب دومین داستان جین آستن است. او این داستان را در سال ۱۷۹۶، درحالی‌که تنها ۲۱ سال داشت، نوشت، اما تا سال ۱۸۱۳ چاپ نشد. اکثر منتقدان غرور و تعصب را بهترین اثر "جین آستین" می‌دانند و خود او آن را «بچه دلبند من» می‌نامید.

Jane Austen جین آستین

______   جین آستین

جِین آستِن (به انگلیسی: Jane Austen)‏  (متولد ۱۶ دسامبر ۱۷۷۵ و درگذشته ۱۸ ژوئیهٔ ۱۸۱۷) نویسنده قرن هجدهم و نوزدهم انگلیسی است که آثارش تأثیر گسترده‌ای بر ادبیات غرب گذاشت. شناخت او از زندگی زنان و مهارتش در نشان دادن ظرائف زندگی، او را به یکی از مشهورترین رمان‌نویسان عصر خودش تبدیل کرده است.

جین آستن با نگارش چهار رمان عقل و احساس، غرور و تعصب، منسفیلد پارک و اما به ترتیب در سال‌های ۱۸۱۱، ۱۸۱۳، ۱۸۱۴ و ۱۸۱۶ در زمان حیاتش، نام خود را به‌عنوان نویسنده‌ای صاحب‌سبک به ثبت رساند. رمان‌های نورثنگرابی و ترغیب در سال ۱۸۱۸، یعنی بعد از مرگ نویسنده، به چاپ رسیدند. دو اثر به نام‌های خانم سوزان و واتسون‌ها که ناتمام مانده است نیز از کارهای اولیهٔ جین آستن باقی مانده است.

محصولات مرتبط

معرفی کتاب غرور و تعصب شاهکار جین آستین

رمان غرور و تعصب داستان زندگی آقا و خانم بنت و پنج دختر مجرد آنها در قرن نوزدهم است که بعد از اسکان دو نجیب زاده در همسایگی آن ها متحول می شود. مرد ثروتمند و موجهی بنام بینگلی و دوست ثروتمندتر وی آقای دارسی. آقای بینگلی که فردی اجتماعی و خوش مشرب است به زودی جای خود را در دل خانواده آقای بنت باز می کند. و به سرعت به جین علاقمند می شود و همه از این رابطه عاطفی با خبر می شوند. در مقابل الیزابت که دختری اجتماعی و شوخ طبع است در دل آقای دارسی جا باز می کند.

الیزابت در همین روزها با آقای “ویکهام” آشنا می شود، کسی که خود را برادرخوانده دارسی معرفی کرد و از دارسی به بدی یاد نمود. الیزابت با شنیدن این حرف ها عمیقاً به فکر فرو رفت .آیا دارسی همسر خوبی برای او بود ؟ آیا او را خوش بخت می کرد؟ الیزابت کوشید تا بیش تر از دارسی بداند و اخلاق و رفتار او را زیر نظر بگیرد تا او را بهتر بشناسد.

بعد از مدتی بینگلی و دارسی به همراه خانواده خود بی خبر و به طور ناگهانی به لندن عزیمت نمودند و در این مدت جین کاملا از علاقه و محبت بینگلی به خود ناامید شده بود. در این مدت الیزابت که برای دیدن یکی از دوستان خود به لندن رفته بود به طور تصادفی با آقای دارسی ملاقات می کند. در این زمان است که آقای دارسی از او خواستگاری کرده و علاقه خود را به الیزابت بیان می دارد ولی الیزابت به دلیل رفتارهای پرغرور او و نیز شنیده هایش از ویکهام، خواستگاری او را رد کرده و با رفتاری پرخشن و توهین آمیز نفرت خود را از او بیان می دارد. فردای آن روز دارسی با نوشتن نامه ای بلند، تمامی مسائلی را که باعث شک در ذهن الیزابت شده بود را  شرح می دهد و الیزابت را از گفته ها و تفکرات خود پشیمان می سازد.

الیزابت به شهر خود بازمی گردد و همه مسائل را با خواهرش جین در میان می گذارد ولی نمی گوید که علت ترک بینگلی نظرات آقای دارسی نسبت به جین بوده است و نفوذی که دارسی برروی دوستش داشته است زیرا دارسی فکر می کرد جین علاقه ای به بینگلی ندارد و نمی تواند دوستش را خوشبخت کند.

چندی نمی گذرد که ویکهام با “لیدیا “(خواهر کوچک الیزابت)به لندن فرار میکنند. دارسی ترتیبی می دهد که آن ها را بیابند . سپس با پرداخت پول به هر دو ، ویکهام را وادار می کند تا با لیدیا ازدواج نماید و در این زمان است که تمام گفته های آقای دارسی بر الیزابت اثبات می شود. بعد از این مطلب و رفتارهای متفاوتی که الیزابت از اقای دارسی می بیند، متوجه عشق و علاقه خود نسبت به او شده و در آخرین دیدار خود با دارسی این علاقه را بیان می دارد. عشق بینگلی نیز نسبت به جین کم نشده و درصدد ازدواج با او می باشد و داستان عاشقانه غرور و تعصب با ازدواج رمانتیک دو زوج عاشق پایان می پذیرد.



نقد و برسی کتاب غرور و تعصب نوشته جین آستین


“غرور وتعصّب ” داستان خانواده ای از طبقه متوسط است. طرح آن بر اساس آداب معاشرت و طریقه رفتار ظاهری شخصیّت های اصلی و فرعی داستان، شکل بسیار منسجم و محکم خود را یافته است . در رمان ” غرور وتعصّب ” به آداب و رسوم اجتماعی، سنّت ها و عادات طبقات معیّنی از جامعه در چارچوب خاصی از زمان و مکان، سهم عمده ای داده می شود. افراد داستان با ازدواج ، موجبات رضایت جامعه ای را – که آن ها را بی پروا می دانستند – فراهم می آورند و یا شعله “تعصّب ” آنان را خاموش می کند . این کتاب درباره  جنبه های مختلف عشق و زناشویی است که نویسنده از منظری آرام و دور از هیجانات به آن نگریسته است.


سبک رمان، فوق العاده کهنه و به شیوه ای انگلیسی نوشته شده که متفاوت از روش رایج در قرن بیستم است ولی جمله هایش متعادل و متقارن، روشن، دقیق، ساده و در عین حال پالایش یافته و پرنشاط است. ایجاز نویسنده در نقاشی صحنه ها و خودداری از آن در جاهایی که احتمال صحنه پردازی می رود ، خود دلیل بر مهارت جین آوستن در رمان نویسی است .

شخصیت اصلی این داستان الیزابت بنت است که با مسائل مربوط به رفتار، تربیت، اخلاق، آموزش و پرورش، و ازدواج در طبقه ثروتمند بریتانیا دسته و پنجه نرم می کند. الیزابت دومین دختر از میان پنج دختر یک نجیب زاده به نام آقای بنت است و در شهر لانگربرن زندگی می کند.

راوی داستان توضیح می دهد که چگونه پیش داوری ها و اولین تصورات (به ویژه آن هایی که آمیخته با غرور هستند) شخصیت های اصلی داستان در طول رمان تغییر می کند. به ویژه شخصیت اصلی رمان یعنی الیزابت بنت از این نظر کانون توجه است. قضاوت های الیزابت در مورد خلق و خوی دیگر شخصیت های داستان گاهی اوقات درست از آب در می آید. او اگرچه در مورد آقای کالینز و خودخواهی او، یا بانو کاترین و مغرور و افاده ای بودنش قضاوت درستی دارد، ولی اولین تصوری که در مورد ویکهام و دارسی مد نظر قرار می دهد کاملا اشتباه هستند. 

الیزابت و بسیاری از شخصیت های دیگر رمان، دارسی را فردی مغرور می بینند. الیزابت هم در همان برخورد اول خیلی سریع او را قضاوت می کند. دلیل این قضاوت سریع این است که الیزابت، دارسی را هم شخصیتی مغرور می بیند و هم به دلیل صحبت های ویکهام، الیزابت نسبت به او پیش داوری کرده است. دارسی به این پیش داوری الیزابت پی می برد و می گوید که ایراد الیزابت این است که «به انتخاب خودش دیگران را به شکل بدی قضاوت می کند.» در پایان رمان، الیزابت پی به اشتباه خود می برد و می گوید: «چه رفتار نفرت انگیزی داشتم. این من بودم که به واسطه تشخیص اشتباهم غرق در غرور شده بودم. منی که به توانایی هایم بیش از حد اطمینان کرده بودم.»

 این سه مضمون یعنی تصور اشتباه، پیش داوری و غرور در رمان بارها مورد بحث قرار می گیرد. علاوه بر دارسی، بقیه شخصیت ها هم غرور زیادی دارند. شاید برای مخاطب امروزی درک این مساله کمی سخت باشد که چرا برای الیزابت بنت و خواهرانش ازدواج تا این حد مساله مهمی است. برای دختران امروزی ازدواج تنها راه پیش رویشان نیست و می توانند مسیرهای دیگری را در پیش بگیرند و حتی از نظر مالی مستقل از خانواده باشند. زنان جوان دوران جین آستن از این مزایا بهره مند نبودند. اگرچه دختران طبقه مرفه یا متوسط می توانستند به مدرسه بروند، باز هم این تحصیل تنها مزیتی بود که به واسطه آن می توانستند به خواستگارهای بهتری دست پیدا کنند و از خود تحصیل استفاده آن چنانی نمی کردند. علاوه بر این، زنان عصر ویکتوریا نمی توانستند تا تحصیلات عالی ادامه دهند. به همین دلیل معلم ها و مدارس خصوصی تنها مکان هایی بودند که آن ها می توانستند برای تحصیل مد نظر داشته باشند. 

دلیل محدودیت فرصت تحصیلی زنان، این بود که فرصت های شغلی چندانی برای آن ها وجود نداشت. علاوه بر این جامعه آن زمان هنوز توانایی هضم این مساله را نداشت که یک زن را در قالب مشاغلی همچون پزشکی و وکالت بپذیرد. به همین دلیل، زنان طبقه متوسط و بالای جامعه تنها چند مسیر محدود برای رسیدن به خوش بختی در اختیار داشتند. اگر ازدواج نمی کردند همیشه به خانواده خود وابسته می ماندند و پدرها، برادران یا اقوام دیگر ماهیانه آن ها را مورد حمایت مالی قرار می دادند. در مورد الیزابتِ غرور و تعصب هم او تا زمانی که مجرد است، مورد حمایت مالی پدرش قرار دارد. ولی با توجه به این که او برادری ندارد، در صورت فوت پدرش اوضاع برای او سخت می شود. در صورت فقدان پدر، الیزابت و خواهران و مادرش باید دست به دامان کمک های اقوام خود باشند. به همین دلیل به منظور فرار از چنین وضعیت تحقیرآمیزی، آن ها مجبورند که همیشه ازدواج را مد نظر داشته باشند. 

خانم «بنت» :

فصل اول داستان تمام گفتنی ها را درباره خانم بنت می گوید و اوج آن به صحبتی از راوی داستان می رسد جایی که الیزابت می گوید: او زنی بود با درک پایین، ‌اطلاعات کم و خلق و خویی بی‌ثبات. وقتی ناراضی بود، ‌خود را عصبی نشان می‌داد. دغدغه ‌اصلی زندگی‌اش، شوهر دادن دخترانش بود و دید و بازدید و اطلاع از خبرها،‌ مایه آرامشش.

 «آقای بنت» :

همه خوانندگان آقای «بنت» را به خاطر آرامش، خونسردی و منطقی بودنش دوست دارند. مردی طناز که حماقت‌های دیگر شخصیت‌ها را بامزه جلوه‌ می‌دهد. او استاد بذله‌گویی است. همه چیز برای او کمدی است.

«الیزابت بنت» :

او همچنین خیلی روراست است و ساده و بدون هیج جدلی حرفش را می‌زند. فضایی وجود ندارد تا «‌الیزابت بنت» چیزی به جز یک قهرمان زن باشد. او با هوشمندی جسورانه و چشمان دوست‌داشتنی‌اش احساسات ما را آن‌گونه که می‌خواهد در دست می‌گیرد.

آقای «دارسی» :

آقای  «دارسی» یکی از شخصیت های افسرده در رمان‌های انگلیسی است، که نقش اصلی رمانتیک را برعهده دارد. او مردی است بدون هیچ حس خجالت که بی‌شرمی‌اش وقتی بدتر می‌شود که گه‌گاه قضاوت‌های درستی دارد. اما بدون وجود خجالت‌زدگی، او تبدیل می‌شود به یک بازیچه، فردی متظاهر و افسرده‌ای خودمحور که از اشتباهاتش مطلع است اما بابتشان عذرخواهی نمی‌کند. این حس او با غروری آمیخته که باعث می‌شود فکر کند اشتباهات از آنِ او هستند و براساس تعریف شخصی‌اش، ‌اصلا اشتباه نیستند!

این کتاب یک قرن و نیم بعد از نگارش نشان می‌دهد که به شدت درباره پول است. هر انسانی قیمت خودش را دارد . آقای «دارسی» ارزشش از دوست خود آقای «بینگلی» بیشتر است و در نتیجه «‌لیزی»‌ درخشان را به دست می‌آورد و آقای «بینگلی»، «‌جین» سرسنگین و تک‌بعدی را. آقای «کالینز» هم‌ که به اندازه این دو هم نمی‌ارزد، «شارلوت لوکاس» گیرش می‌آید.«لیدیا» سبکـسر به «ویکهام» می‌رسد، ویکهامی که باید برای به دست آوردن او هزینه پرداخت کند. «لیزی» و «‌جین»‌ و خواهرانشان تقریبا مفلس هستند؛ هیچ جهیزیه‌ای ندارند، ‌خانه پدری‌شان وقف است. هیچ تحصیلاتی ندارند.

اقتباس‌های زیادی از این رمان طی سالیان ساخته شد که مینی‌سریال سال 1995 از معروفترین آن‌هاست. «کالین فرث» در این کار نقش آقای «دارسی» و «جنیفر ایلی» به جای «الیزابت» ایفای نقش می‌کرد. در نسخه سینمایی و محبوب سال 2005 «غرور و تعصب» به کارگردانی «جویی رایت» هم «کایرا نایتلی» و «متیو مک‌فادین» هنرنمایی کردند.

یکی از موضوعات مهم در این رمان این است که نویسنده در زمانی می زیسته که هنوز  بخش عمده‌ای از بزرگان ادبیات و فلسفه که سرنوشت جهان را تغییر دادند،  پا به عرصة نگذاشته بودند. هنوز طبقة اشراف و اصیل‌زادگان قدرت و اعتبار داشتند و نویسندگانی که خارج از عرف جامعه می‌نوشتند محکوم به فنا بودند. مکتب رمانتیسم تازه پا گرفته بود و نحله‌هایی از آن در اشعار شاعران انگلیسی‌زبان دیده می‌شد. سال‌ها بعد از مرگ آستین، در 1830، ویکتور هوگو در فرانسه جنبش ادبی رمانتیسم را معرفی کرد. در آن دوره، تفکر دربارة زنان حتی در نوشته‌های بزرگان ادب آن زمان ِانگلستان با ترس و اضطراب همراه بود. حتی، به گفتة رضا سیدحسینی در مکتب‌های ادبی، سال‌ها پس از آن زنان در آثار نویسندگانی مثل دیکنز هنوز با تردید و وحشت نمایانده می‌شدند.

در همان سال‌ها (اواخر قرن هجدهم)، آستین چند رمان نوشت و خود را به‌عنوان استثنایی بر این قاعده نشان داد، استثنایی که بعدها خود تبدیل به قاعده شد. جین آستین قدرت کم‌نظیری در خلق شخصیت‌های زنده و موقعیت‌های ناب داشت، موقعیت‌هایی که هویت شخصیت‌ها را با شیوایی تمام نمایان می‌کرد.

آستین راوی زندگی است. خوشی‌ها و رنج‌ها، کاستی‌ها و ملال‌ها همه در رمان‌های او رنگ و بوی زندگی دارند. او از واقعیت‌های پیرامون خود برای ساختن شخصیت‌ها و نشان دادن جامعه و تفکر زمانه‌اش نهایت استفاده را کرده است. الیزابت به‌نوعی شخصیت اول رمان محسوب می‌شود، و داستان، با وجود تکیة نویسنده بر دانای کل، بیشتر از پس ذهن او روایت می‌شود. او بیست‌ساله است، درست همسن آستین هنگامی که غرور و تعصب را می‌نوشت، و تا حد زیادی نشان از خلق‌وخو و عقاید نویسنده دارد. الیزابت به ‌نوعی نمایندة شخصیت خود آستین در داستان است، شخصیتی که برخلاف عرف و فرهنگ غالب جامعه قدم برمی ‌دارد. 

جامعه‌ای که آستین به تصویر می‌کشد جامعه‌ای روستایی است. شهرها هنوز حضور پررنگی در رمان ندارند و آدم‌های شهری و مشکلاتِ روابط شهری در آن دیده نمی‌شوند. این جامعه هنوز با طبیعت پیوندی محکم دارد و به همین دلیل طبیعت را هم به صورت فیزیکی و هم عرفی در رمان مشاهده می‌کنیم.

در رمان‌های قرن هجدهم، غالباً با موقعیت‌هایی آکنده از رمانتیسم و سانتی‌مانتالیسم مواجه می‌شویم، و با حکایت قهرمانی باهوش و زیبا که همة تلاشش برای گذشتن از موانع و رسیدن به کسی است که او را محبوب یا چارة کار خود می‌داند. اما غرور و تعصب به این علت هنوز تازگی خود را حفظ کرده و همچنان از خواندن آن لذت می‌بریم که رمانی معاصر است. صفت «معاصر» را نمی‌توانیم به همة متونی که امروز نوشته می‌شود نسبت دهیم. در زمانه‌ای که شخصیت‌های ادبیات همه سیاه و سفید بودند، آستین شخصیتی چندبعدی خلق کرد و با تعهد و تسلط بر واقعیت‌های جامعه‌ای که در آن می‌زیست، تاریخ را به شیوایی به تصویر کشید و موقعیت نازل فرهنگی آدم‌های جامعة آن دوره را نشان داد که زنانش در پی شکار شوهر و مردانش در جست‌‌وجوی زنانی فرمانبردار و متعهد به سنن اشرافی بودند.

در این رمان، عشق به معنای کاملاً زمینی خود رسیده است. آستین عشق را مفهومی می‌داند که در روندی اجتماعی به‌وجود می‌آید و به انجام می‌رسد، و گاه سرنوشت شومی در انتظار آن است. شاید بتوان گفت که در رمان او عشق یک ارتباط مفید اجتماعی است.

هیچ‌یک از شخصیت‌های این رمان را نمی‌توان کاملاً پاک و منزه دانست، همة شخصیت‌ها نقاط ضعف و قوتی دارند که، در طول حوادث رمان، و موقعیت‌هایی که به‌وجود می‌آید، بیشتر با آنها آشنا می‌شویم.

رمان با جملة شیوایی شروع می‌شود که بیان‌کنندة یکی از درونمایه‌های داستان است: «صغیر و کبیر فرض‌شان این است که مرد مجرد پول‌وپله‌دار قاعدتاً زن می‌خواهد.» و آرام آرام ما را وارد ماجرایی می‌کند که دیگر نمی‌توانیم رهایش کنیم.

مجموعه آثار جین آستین

  • عقل و احساس
  • غرور و تعصب
  • منسفیلد پارک
  • اِما
  • نورثنگر آبی
  • کاترین
  • دلباخته
  • ترغیب

بیوگرافی جین آستین

جین آستین ۱۶‌ دسامبر ۱۷۷۵ دراسـتیونتن هـمپشایر (انـگلستان) متولدشد. او هفتمین فرزند از هشت اولاد خانواده و دومین فرزند دختر بود. پدرش جورج آستین (۱۸۰۵-۱۷۳۱) کشیشی محلی بود و مادرش کـاساندرا (۱۸۲۷-۱۷۳۹) نام داشت.

جورج آستین درآمد متوسط آبرومندانه‌ای داشت. حدود ششصد پوند در سال به اضافه حـق الزحمه تدریس خصوصی شاگردانی کـه در خـانه آن‌ها اقامت داشتند. ولی برای او با داشتن هشت فرزند (مثل آقای بنت در رمان غرور و تعصب) ثروت زیادی محسوب نمی‌شد و برای ازدواج آن‌ها رقم قابل توجهی نبود.

بسیاری از مخاطبان آثار جین آستین در شبهه هستند که شخصیت داستانی «کاترین مورلند» در رمان «کـلیسای نورتنگر» آیا بازتابی از کودکی نویسنده است؟ یا لااقل در این بخش از زندگی که بازی کریکت و «غلت زدن در سراشبی سبز پشت منزل» را به بازی‌های دخترانه ترجیح می‌داده است؟

در سال ۱۷۸۳ جین و خواهر بزرگ‌اش کاساندرا مدت کوتاهی تحت تعلیم خانم کاولی قرار گـرفتند کـه ابتدا در آکسفورد و سپس به ساوت‌همپتون نقل مکان کردند. آن‌ها پس از همه‌گیری یک بیماری در ساوت‌همپتون، به خانه بازگشتند. جین و کاساندرا سال‌های ۱۸۷۵ و ۱۷۸۶ در مدرسه شبانه‌روزی کلیسا به کلاس قرائت رفتند که ظاهرا شباهت‌هایی به مدرسه غیر رسـمی خـانم گودارد در رمان «اما» داشته است.

جین برای رفتن به این مدرسه بسیار جوان به نظر می‌رسید ولی از مادرش نقل شده است: «اگر کاساندرا سرش را از بدن جدا کند، جین هم این کار را خواهد کرد.» جـین فـقط همین دوره را در خارج از خانه و خانواده تحصیل کرد. دو خواهر، بقیه آموزش‌ها از جمله نقاشی، نواختن پیانو و…را در خانه آموختند.

منابع اصلی اطلاعات درباره زندگی جین آستین نامه‌های خانوادگی اوست، به‌ویژه آن‌ها که از سـال ۱۷۹۶ بـه بـعد به خواهرش «کاساندرا» نوشتهاست. بـه اضـافه خـاطرات به‌جامانده از خانواده‌اش که تا نیم قرن پس از مرگ جین آستین به صورت مکتوب در دسترس نبود.

 

جین آستین به حد کفایت مطالعه می‌کرد، هم ادبیات جدی و هم ادبیات عـامه‌پسند آن دوران را. پدرش در سال ۱۸۰۱‌ کتابخانه‌ای با پانصد جلدکتاب داشت و جین نوشته بود که او و خانواده‌اش رمان‌خوان‌های بسیار بزرگی هستند و از ایـن مـوضوع به خود می‌بالد. جین با رمان‌های قرن هجده یعنی کتاب‌های نویسندگانی چون «فیلدینگ» و «ریـچاردسون» آشـنایی کامل داشت، آثاری که خویشتن‌داری و پایبندی اخلاقی در آنها بـسیار کمتر از آثـار نزدیک به دوره «ویکتوریا» بوده است. بااین‌حال او نـوعی وقـار و آداب‌دانی و نزاکت را در رمان‌های خود برگزید. او رمان «آقای چارلز گرندیسون» ریچاردسون را بارها خوانده بود و از رمـان‌های «فـانی برنی» لذت می‌برد. وی بعدها عنوان «غـرور و تـعصب» را از عبارتی در کـتاب «سـیسیلیا» یـبرنی گرفته بود، و وقتی «کاملیا» ی برنی در سـال ۱۷۹۶‌ مـنتشر شد، دوشیزه جین آستین یکی ازمشترکین آن بود. سه رمانی که او در رمان «کـلیسای نورتنگر» آنـ‌ها را ستود، «کاملیا» و «سیسیلیا» ی برنیو «بلیندا» ی مـاریا ادوورت بوده است.

از ۱۷۸۲‌ تـا ۱۷۸۴ در خـانه کشیشی استیونتن نمایش‌هایی توسط خانواده آستین روی صـحنه رفت و در سال‌های ۱۷۸۷ و ۱۷۸۸ تحت تأثیردخترعموی فرهیخته و بافرهنگ جین «الیزادو فیولیدی»-که کتاب «عشق و دوستی» بـه اوتـقدیم شده بود- به نمایش‌ها بـا دقـت و جـزئیات بیش‌تری پرداخته شـد. هـمین امر الهام جالبی شد برای جین آستین در رمان «پارک مانسفیلد» و ابراز نارضایتی و ناخوشنودی آشکار از تئاترهای آماتور.

خـانواده جـین دورادور باعث ازدواج شارلوت آنفرانس واتل و پسر بـدنام خـانواده تویستلتون کـه بـاهم به اسـکاتلند گریخته بودند، شدند. (آقـای تویستلتون و خانم واتل در تئاترهای آماتور بازی می‌کردند.) هرچند که «پارک مانسفیلد» بیست سال بعد در فضای اخـلاقی نـزدیک به دوره ویکتوریا نگاشته شد.

جین آستین «جـیوونیلیا» را طـی سـال‌های ۱۷۸۷ تـا ۱۷۹۳ نوشت که شـامل تـقلیدهای طنزآمیزی از ادبیات آن روز می‌شد. عشق و دوستی» هم یکی از این آثار بود که بعدها در سه جلد دست‌نویس گردآوری شـدند. جـین ایـن داستان‌ها را برای سرگرمی افراد خانواده‌اش می‌نوشت و بسیاری از آن‌ها را بـه اقـوام و آشـنایان هدیه مـی‌کرد. نـگارش نـسخه‌های اولیه رمان‌هایی که بعدها با نام‌های «حس و حساسیت»، «غرور و تعصب» و «کلیسای نورنتگر» به چاپ رسید، از سال ۱۷۹۵ آغاز شد و (این رمان‌ها به ترتیب «ماریان و الینور»، «تصورات اولیه» و «سوزان» نـام داشتند.) لیدی سوزان هم احتمالاً در همین دوران نوشته شده است.

دوران نوجوانی در استیونتن (۱۸۰۱) و باث (۱۸۰۶-۱۸۰۱)

نامه‌های اولیه جین آستین درباره رقص‌ها و جشن‌هایی بود که در همپشایر شرکت کرده بود. او در این نامه‌ها از دیدارش از شهرهای لندن، باث و سـاوت هـمپتون و حضورش در نمایش‌های مختلف سخن گفته است. یک جمله معروف از خانم میتفورد درباره جین نقل شده که چنین گفته است:

«او را زیباترین، احمق‌ترین و پرتکلف‌ترین دختری به یاد می‌آورم که به دنبال شکار شوهر اسـت» البـته به نظر می‌رسد این سخن ناشی از یک حسادت شخصی از طرف خانم میتفورد نسبت به جین استین بوده است. چون چنین توصیفی برای دختری که قبل از هجده سـالگی رمـان «سه خواهر» را نوشته است، بـه سـختی قابل قبول است.

مدرک چندان محکمی که حاکی از روابط جدی او با مردی برای ازدواج باشد، وجود ندارد. درسال‌های ۶-۱۷۹۵ با مردی به نام توماس لیفروی (خـویشاوند ایـرلندی و دوست صمیمی جین آستین، خـانم آن لیفروی) رابطه گرمی داشت. در ۱۴ و ۱۵ ژانویه ۱۷۹۶ وقتی جین بیست‌ساله بود، این موضوع را به شکل طعنه‌آمیزی برای خواهرش کاساندرا نوشته بود: «به مری بگو، آقای هارتلی و تمام دارایی‌اش را به او واگذار می‌کنم. نه تنها درمـورد او بـلکه برای تمام طرفداران‌ام حاضر به معامله هستم، حتی بوسه‌ای که پاولت می‌خواست به من بدهد، چون من در آینده خود را منحصراً در اختیار آقای لیفروی قرار خواهم داد. کسی که شش پنی هم برایم ارزش ندارد…جمعه-بالاخره آن روز رسید، روزی که آخـرین دیـدارم را بـا تام لیفروی خواهم داشت و هنگامی که این نامه را دریافت کنی همه‌چیز پایان یافته و اشک‌هایم اندوهگنانه درحال سـرازیر شـدن است».

به‌هرحال بدیهی است که او شایستگی ازدواج با جین را نداشته است. (سال‌ها بعد کـه لیـفروی رئیـس دادگاه ایرلند شد، به برادرزاده خود اقرار کرده بود فقط یک عشق بچه‌گانه نسبت به جین داشـته است.) یـک سـال بعد خانم لیفروی سعی کرد ارتباط یبین جین و ساموئل بلک‌کال برقرار کند امـا جـین علاقه‌ای به این موضوع نشان نداد. اواخر سال ۱۸۰۰ پدر جین که نزدیک به هفتاد سال داشت، ناگهان تصمیم گـرفت دوران بـازنشستگی را به باث برود-تصمیمی که چندان مطابق میل جین نبود-و سال بعد خـانواده آنها به آن‌جا نقل مکان کردند. طی سال‌هایی کـه در بـاث بـودند خانواده جین هر تابستان به کنار دریا مـی‌رفتند و در یـکی از همین تعطیلات است که اسرارآمیزترین ماجرای عشقی جین اتفاق می‌افتد. تمام آن‌چه از این موضوع آشـکار اسـت همان چیزهایی است که کاساندرا سـال‌ها بـعد از مرگ جین بـه خـواهرزاده‌هایش نـقل کرده است و تا سال‌ها هیچ‌چیز به صـورت مـکتوب در این باره وجود نداشت. هنگامی که خانواده جین در نقطه‌ای در کنار دریا (احتمالاً جـنوب دوون شایر واقع در غرب لایم) اقامت گـزیده بودند، جین مرد جـوانی را مـلاقات می‌کند که به گفته کاساندرا بـه راسـتی عاشق جین شده بود. کاساندرا بعدها هروقت که صحبت به میان می‌آمد با احترام از او یـاد مـی‌کرد و معتقد بود که زوج بسیار مـناسبی بـرای جـین می‌شد.

طبق گـفته کـارولین (برادرزاده‌اش) هنگامی که آن‌ها بـرای مـدت کوتاهی از هم جدا می‌شوند مردجوان صراحتاً گفته بود که به زودی همدیگر را خواهند دید. امـا پس از مـدت کوتاهی خبر مرگ او رادریافت کردند. مـدرکی در دسـت نیست کـه نـشان دهد ایـن اتفاق ناخوشایند تا چـه اندازه بر روی جین تأثیر گذاشته است ولی هستند کسانی که کنجکاوند بدانند آیا رمان «ترغیب» در سال ۱۸۱۷ تحت تـأثیر این تـجربه نوشته شده است؟ جین آن زمان ۳۷ ساله (هـمسن آن الیـوت قـهرمان «تـرغیب») بـود و یکیاز بخش‌های مـهم کـتاب هم در «لایم» اتفاق افتاده است.

ماجرایی که با وضوح بیش‌تری از آن یاد شده در دوم دسامبر سال ۱۸۰۲ اتفاق افتاده اسـت، هـنگامی کـه جین و خواهرش در منزل خانواده «بیگ» در «مانی داون» اقـامت داشـتند. «هـریس بـیگواتیر» کـه شـش سال از جین جوان‌تر بود از او خواستگاری کرده و جین هم قبول کرده بود، هرچند که نسبت به او احساس علاقه نمی‌کرد. روز بعد جین درباره این موضوع بیش‌تر فکر کرده و سپس به‌طور غـیر منتظره‌ای به استیونتن (مکانی که برادرشان جیمز آن موقع کشیش بود) رفتند و اصرار داشتند هرچه زودتر به باث بروند تا از آن ناحیه دور شوند. این عمل آن‌ها از لحاظ اجتماعی شرم‌آور تلقی می‌شد، اما بدیهی بود کـه جـین از این خواستگاری ناخشنود است. آقای بیگ وایتر اگرچه ثروتمند و مرفه اما «دست‌وپاچلفتی و ناخوشایند» بود.

هیچ‌کدام از نامه‌هایی که جین از جون ۱۸۰۱ تا آگوست ۱۸۰۴ به خواهرش نوشته و در آن احتمالا اشاره‌هایی به این اتفاقات کرده، نگهداری نشده‌اند. بـه‌هرحال پایـان همه این ماجراهای عشقی این بودکه جین آستین (مثل خواهرش کاساندرا) هرگزازدواج نکرد.

در سال ۱۸۰۳ کتاب کلیسای نورتنگر (که قبلاً «سوزان» نام داشت) را بـه یـک ناشر بسیار کمتر از ارزش واقعی آن، بـه بهای ۱۰ پوند فروخت، و ناشر هم آن موقع این کتاب را به چاپ نرساند. (در واقع چهارده سال بعد به زیر چاپ رفت.)

احتمالاً سال‌های آخر اقامت در باث بـود کـه استین شروع به نگارش «واتـسون‌ها» کـرد. نوشتن این رمان که ناقص و پراکنده انجام گرفته بود نیمه‌تمام رها شد و جین از ادامه‌اش صرفنظر کرد.

در ژانویه ۱۸۰۵ پدر از دنیا رفت. از آن‌جا که بیش‌تر درآمد آقای آستین در سمت یک روحانی تا زمان حیات‌اش قابل پرداخت بـود، پس از فـوت او درآمد باقی‌مانده برای سایر افراد خانواده یعنی خانم استین و دو دخترش به حد قابل ملاحظه‌ای کاهش یافت.

وضعیتی مشابه آقای بنت در غرور و تعصب. اگرآقای بنت فوت می‌کرد -به همین دلیل آن‌ها تا حـد زیادی وابـسته به حـمایت برادران آستین شدند و مقدار ناچیزی که از نامزد کاساندرا به او رسیده بود، که روی‌هم‌رفته به حدود ۴۵۰ پاوند در سـال می‌رسید.

در سال ۱۸۰۵‌ مارتالوید (خواهر همسر جیمز) پس از فوت مادرش به خانم آستین، جـین و کـاساندرا ملحق شـد و با آن‌ها زندگی کرد.

 

دوران بلوغ و شـکفتگی در سـاوت همپتون (۱۸۰۹-۱۸۰۶) و چـاو تـاون (۱۸۱۷-۱۸۰۹)

در ۱۸۰۹ جـین آستین، مادرش، خواهرش کاساندرا و مارتالوید بـه چـاوتون نزدیک آلتون و وینچستر رفتند، جایی که برادرش ادوارد خانه کوچکی در یکی از املاک‌اش فراهم کـرده بـود. این خانه در همپشایر در مکانی نه چـندان دور از خانه دوران کودکی‌اش در استیونتن قـرار داشـت. قبل از ترک ساوت همپتون جین بـا نـاشر بدقولی که «سوزان» را به او فروخته بود مکاتبه کرد، اما جواب رضایت‌بخشی دریافت نکرد.

بـلافاصله پس از بـازگشت به همپشایر فعالیت‌های ادبی خود را از سـر گـرفت و «حـس وحساسیت» را بازنویسی کـرد. اواخـر ۱۸۱۰ و اوایل ۱۸۱۱ برای چاپ تـوسط یـک ناشر-با قبول ریسک فروش نرفتن آن از سوی خودش- پذیرفته شد.

«حس و حساسیت» در اکتبر ۱۸۱۱ بدون ذکـر نام نـویسنده به شکلی گمنام منتشر شد و فـقط اقـوام نزدیک جین از هـویت نـویسنده خـبر داشتند. در یادداشت‌های روزانه «فـنی» یکی از برادرزاده‌هایش ذکر شده که عمه کاساندرا خواهش کرده از بردن نام عمه جین به عنوان نویسنده «حـس و حـساسیت» خودداری شود.

با توفیق غیر مـنتظره‌ای کـه ایـن اثـر بـه دست آورد، جین تـشویق شـد «غرور و تعصب» را بازنویسی کند. در نوامبر  ۱۸۱۲ «بچه عزیزش» (آن‌طور که خودش در نامه‌ای با این عنوان از آن یـاد کـرده بـود) را فروخت که در ژانویه ۱۸۱۳ منتشر شد. سال ۱۸۱۲ کـارش را بـر روی «پارک مـانسفیلد» آغـاز کـرد و درطـول سال ۱۸۱۳‌ آن را به نگارش درآورد. در همان سال بود که شهرت او به عنوان یک نویسنده از محیط خانواده‌اش فراتر رفت.

جین در نامه‌ای در ۲۵ سپتامبر ۱۸۱۳ نوشته بود: «برادرم هنری هنگامی که شنیده بود رمان «غـرور و تعصب» در اسکاتلند توسط «لیدی رابرتکر» و خانمی دیگر مورد تحسین قرار گرفته، غرق دراحساس غرور و عشق برادرانه فوراً به آن‌ها گفت که نویسنده کتاب چه کسی است!»

از آن‌جایی که حق چاپ و تکثیر کتاب را تـماما به صد و ده پاوند فروخت (احتمالاً جهت دریافت درآمدی سهل و آسان به جای صبر کردن برای رسیدن به سود و منفعت در درازمدت) هنگام چاپ دوم این کتاب درآمدی عاید او نشد. چاپ دوم «حس و حساسیت» در اکـتبر ۱۸۱۳‌ مـنتشر شد و ماه می  ۱۸۱۴«پارک مانسفیلد» به بازار آمد و ظرف شش ماه به فروش رفت. و این زمانی بد که جین کار بر روی «اما» را آغاز کرده بـود.

هـنگامی که برادرش هنری در لندن اقـامت داشت نـقش واسطه را بین جین و ناشران برعهده داشت و در چند مورد جین خودش با برادرش درلندن می‌ماند تا نمونه‌های چاپی را بازنویسی و اصلاح کند. در استیونتن او و کاساندرا یک اتاق رختکن خـصوصی داشـتند که در کنار اتاق خواب‌شان قـرار داشـت. «جیوونیلا» و نخستین متون سه رمان اولیه‌اش را در این خلوتگه خصوصی نوشته است. اما در چاوتون این‌طور نبود، جیمز ادوارد برادرزاده‌اش تعریف کرده بود که جین نخواسته بود صدای غژغژ در را رفع کنند زیرا به صدا درآمدن درهـنگام بـاز و بسته شدن می‌توانست برای او هشداری باشد تا دست‌نوشته‌هایش را پیش از ورود کسی، درجایی پنهان کند.

جین هر زمان که از نوشتن فارغ می‌شد اوقاتش را با برادرها و خانواده و دیگر بستگان و دوستان می‌گذراند و آن‌ها هم گـه‌گاه بـه ساوت همپتون و چـاوتون می‌آمدند. جین معروف بود به این که با بچه‌ها میانه خوبی دارد و می‌توان آن‌هارا سرگرم کند و به برادرزاده‌هایش فـانی و آنا بسیار وابسته بود. در نامه‌ای که تاریخ هفتم اکتبر ۱۸۰۸‌ را دارد درباره برادرزاده‌اش فـانی مـی‌نویسد: «مـن او را همان‌طور یافتم که توصیف کرده بودی، در واقع مثل خواهر دیگری است برای من-هرگز نمی‌توانستم تصور کنم یک بـرادرزاده ‌ ایـن‌قدر برایم عزیز و ارزشمند باشد.» و در نامه‌ای دیگر به تاریخ اکتبر ۱۸۱۵ به برادرزاده‌اش کارولین-پس از ایـن کـه اولین فرزند خواهرش آنا به دنیا آمد، نوشت: «حالا تو یک خاله شده‌ای و وجودت ارزش و اهمیت خاصی پیـداکرده و برای شادی آن‌ها هرچه از دست‌ات برآیدباید انجام دهی، من همیشه به اهمیت خـاله یا عمه بودن تا آنجا کـه ممکن است تأکید داشته‌ام و مطمئنم تو هم اهمیت آن را درک خواهی کرد».

جین آستین در نامه‌ای در ششم نوامبر ۱۸۱۳‌ (هنگامی که ۳۷ سال داشت) نوشته بود: «سال‌های جوانی را سپری کرده‌ام، حالا دیگر روی کاناپه کنار آتش می‌نشینم و مـی‌توانم هرچه بخواهم بنویسم».

در دسامبر ۱۸۱۵ «اما» به چاپ رسید و به پرنس رجنت اهدا شد. چاپ دوم پارک مانسفیلد در فوریه ۱۸۱۶ با موفقیت چندانی مواجه نشد.

نوشتن «ترغیب» را در آگوست ۱۸۱۵ آغاز کرد و درست یک سال بعد به پایـان رسـاند. در طول سال ۱۸۱۶ قوای جسمانی‌اش در اثر بیماری تحلیل رفته بود، درحالی‌که در همان سال برادرش هنری ورشکسته شده و جیمز نیز بیست هزار پاوند ضرر داده بود.

اوایل سال ۱۸۱۷‌ کار بر روی رمان دیگرش به نام «سـاندیتون» را آغـاز کرد اما ناچار شد در ماه مارس از آن دست بکشد. در ۲۷ آوریل تقریباً همه متعلقات‌اش را به کاساندرا سپرد و در ۲۴ می‌ به قصد معالجات پزشکی به وینچستر رفت. جین آستین ۱۸ جولای ۱۸۱۷ در سن چهل و یک سالگی از دنیا رفت. علت مـرگ او کاملاً مشخص نیست. ۲۴ جولای ۱۸۱۷ در کلیسای وینچستر به خاک سپرده شد. کاساندرا بنابر سنت آن زمان که به زنان اجازه نمی‌داد در مراسم تشییع جنازه شرکت کنند، به هنگام خاکسپاری جین حضور نیافت.

در همان سـال رمـان‌های «تـرغیب» و «کلیسای نورتنگر» که توسط هنری بـازخوانی شـده بـود در یک دوره چهار جلدی به همراه دیگر آثار و به چاپ رسید. این مجموعه شامل زندگی‌نامه نویسنده به قلم برادرش هنری بود، که برای نـخستین‌بار جـین استین را بـه عنوان یک نویسنده معرفی می‌کرد.

قطع
جیبی
تعداد صفحات
500
نوع جلد
سخت با روکش چرمی
نوع کاغذ / نوع صحافی
کاغذ بالک / دوخت
مناسب برای
بزرگسالان . تمام سنین

دیدگاه خود را بنویسید

  • {{value}}
این دیدگاه به عنوان پاسخ شما به دیدگاهی دیگر ارسال خواهد شد. برای صرف نظر از ارسال این پاسخ، بر روی گزینه‌ی انصراف کلیک کنید.
دیدگاه خود را بنویسید.
کمی صبر کنید...
اشتراک‌گذاری
این کالا را با دوستان خود به اشتراک بگذارید!