«یک اتفاق مسخره» داستانی کوتاه از «فئودور داستایفسکی» است که با ترجمه «سروش حبیبی» توسط نشر ماهی منتشر شده است. وقتی تصاویر مختلف از پیش چشمش میگذشت، قلبش از جا کنده میشد. درباره او چه میگفتند؟ چه فکری میکردند؟ با چه رویی میخواست پا به ادارهاش بگذارد، وقتی میدانست تا یک سال دیگر هم چه پچپچهها پشت سرش خواهند کرد، چه بسا تا ده سال دیگر، چه بسا تا پایان عمرش. حکایت او را مثل لطیفهای نسل به نسل نقل میکردند. بیتردید خود را مقصر میدانست. هیچ توجیهی برای اعمالش پیدا نمیکرد و از آنها شرمسار بود. یک اتفاق مسخره در سال ۱۸۶۲ منتشر شد. این آخرین داستانی بود که داستایفسکی به تأثیر از نخستین استادش، گوگول، نوشت. داستانی همتراز شاهکارهایی چون «شنل» و «بلوار نفسکی».
فیودور داستایفسکی | زادهٔ ۱۱ نوامبر ۱۸۲۱ – درگذشتهٔ ۹ فوریهٔ، نویسندهٔ مشهور و تأثیرگذار اهل روسیه بود. ویژگی منحصر به فرد آثار وی روانکاوی و بررسی زوایای روانی شخصیتهای داستان است. در نظر بسیاری از منتقدان بزرگترین نویسنده روانشناختی جهان است، و بزرگترین نویسنده تاریخ ادبیات؛ سوررئالیستها، مانیفست خود را بر اساس نوشتههای داستایفسکی ارائه کردهاند.
اکثر داستانهای وی همچون شخصیت خودش، سرگذشت مردمی عصیان زده، بیمار و روانپریش است. او ابتدا برای امرار معاش به کار ترجمه پرداخت و آثاری چون اورژنی گرانده اثر بالزاک و دون کارلوس اثر فریدریش شیلر را ترجمه کرد. در اکثر داستانهای او مثلث عشقی دیده میشود، به این معنی که خانمی در میان عشق دو مرد یا آقایی در میان عشق دو زن قرار میگیرد. در این گرهافکنیها بسیاری از مسائل روانشناسانه که امروز تحت عنوان روانکاوی معرفی میشود، بیان میشود و منتقدان، این شخصیتهای زنده و طبیعی و برخوردهای کاملاً انسانی آنها را ستایش کردهاند.
دیدگاه خود را بنویسید