کتاب «مرگ به وقت بهار» اثری فوق العاده زیبا به قلم «مرسه رودوریدا» نویسنده سرشناس ایتالیایی است که بعد از مرگش منتشر شده است. «مرسه رودوریدا» نویسنده چیرهدست و فوق العاده ای است، که در «مرگ به وقت بهار» با قلمی شاعرانه و توصیفی زیبا به مرگ، خشم، نفرت و عشق پرداخته است. وی در این رمان به خوبی توانسته است، میان زندگی و مرگ، امید و نامیدی و ظلم و عدالت، تصویری زیبا اما حزین خلق نماید و خواننده را در دنیایی عجیب و خیالانگیز غوطهور سازد. «مرگ به وقت بهار» رمانی غمانگیز است که با داستانی فلسفی، روانشناختی، عمیق و رازآلود به قلب و ذهن خواننده نفوذ میکند.
در قسمتی از رمان مرگ به وقت بهار میخوانیم: «به این شکل زندگی کردن عادت کرده بود و وقتی مردم فکر میکردند دیگر درست است، همانجا ماند. هیچچیز برایش مهم نبود، چه میماند پشت میلهها چه نمیماند. خودش زندان خودش بود. هرکسی زندان خودش است، چیزی عوض نمیشود، فقط عادتهای ما هستند که عوض میشوند».
داستان این کتاب در جهان خیالی میگذرد، جهانی که بیزمان و بیمکان است. نویسنده در این کتاب از دهکدهای میگوید که روی رودخانه بنا شده است، و مردمان آن درگیر آداب و رسوم عجیب و غریبی هستند. اهالی آن اسبها را نه برای کار بلکه برای خوردن نگه میدارند. مردان درگیر ماهیگیری خونین دیوانهوار میشوند، اما پس از آن به جای خوردن جسد ماهیهای مرده، به عقب پرتاب میشوند. خانهها هر سال صورتی رنگ میشوند، که نیاز به سفری سخت به کوهها برای بازیابی پودر قرمز مورد نیاز دارد. از همه عجیبتر آنکه مردگان را پس از پر کردن دهانشان با سیمان در درختان دفن میکنند تا روحشان فرار نکند. رمان مرگ به وقت بهار داستانی پادآرمانشهر است، و چنان جذابیتی دارد که خواننده نمیتواند کتاب را زمین بگذارد. راوی داستان پسربچهای است، که او هم مثل خواننده از اتفاقات بیخبر است، خواننده رمان تا آخر داستان با اهالی این دهکده خوفناک و عجیب همراه میشود تا به سرانجام این قصه پر رمزوراز پی ببرد.
داستان این کتاب چنان جذابیتی دارد که خواننده نمیتواند کتاب را زمین بگذارد، چرا که خودش را همراه مردمان این مکان نامعلوم و شوم میکند تا به سرانجام آنها پی ببر
دیدگاه خود را بنویسید