رمان مسخ فرانتس کافکا قصه ی جوانیست به نام گرگور سامسا ، که به شکل یک هیولای غول پیکر و فوق العاده منزجر کننده از خواب بیدار می شود. مسخ برای اولین بار در سال 1915 منتشر شده است و یکی از مشهورترین آثار کافکا است.فرانتس کافکا یکی از تأثیرگذارترین رمان نویسان آلمانی و نویسندگان داستان کوتاه قرن بیستم بود.
🤎 خلاصهی رمان مسخ 🤎
یک روز صبح، گرهگوار سامسا از خواب آشفتهای میپرد، او در رختخواب خود به حشرهای عجیب و وحشتناک تبدیل شده است. تن او مانند یک سوسک کمری زرهمانند دارد و وقتی با دقت بیشتری به خود نگاه کرد متوجه شد که شکم بزرگ و متورمی هم دارد.
این پسر جوان با خانوادهاش زندگی میکند و به دلیل سن بالای پدرش در حقیقت اوست که نانآور خانواده محسوب میشود. شخصیت اصلی داستان که دیگر تبدیل به حشره شده است نمیتواند به سرکار برود. در اتاقش قفل است و تمامی اهالی خانه نگران حال پسرشان هستند و پشت در اتاق جمع شدهاند اما او میترسد خود را به دیگران نشان بدهد؛ بنابراین، نه سر کار میرود و در اتاقش را باز میکند. گرهگوار تأخیر بسیاری در رفتن به سرکار داشته است به همین دلیل شخصی را برای بررسی وضعیت این جوان میفرستند. به دلیل اصرار اعضای خانواده و همکارش در نهایت در اتاق خود را باز میکند و خانواده با این حشرهی ترسناک روبرو میشوند و... .
دربارهی رمان مسخ:
رمان مسخ (The Metamorphosis) برای اولین بار در سال 1915 وارد بازار شد. فرانتس کافکا (Franz Kafka) در زمان حیات خود نویسندهای گمنام بود اما در حال حاضر به عنوان یکی از تأثیرگذارترین و مهمترین نویسندگان جهان از او یاد میشود.
آثار او معمولاً داستانهایی کابوسوار دارند و همواره در تلاش است تا مشکلات روحی انسان مدرن را به تصویر بکشاند. این طرز فکر کافکا در رمان به یادماندنی او، مسخ، نمود بیشتری دارد و داستانی دلهره آور و شگفتانگیز را روایت میکند.
این کتاب که به زندگی روزمرهی انسان مدرن میپردازد نکات بسیار جالبی در دل خود نهفته دارد که شاید اشاره به آنها خالی از لطف نباشد. صبح روزی که گرهگوار تبدیل به حشرهای سوسک مانند شده است او به جای نگرانی برای خود و ظاهرش نگران این است که چگونه با این وضعیت سرکار برود. کافکا در حقیقت میخواهد نشان دهد که کار برای انسان در جوامع امروزی چه اهمیت بسیار زیاد و نابهجایی پیدا کرده است. از طرف دیگر، زمانی که گرهگوار تنها نانآور خانه است همه به او محبت میکنند و احترام میگذارند اما پس از مسخ شدن صراحتاً نسبت به او ابراز نفرت میکنند و حتی خواهرش که زمانی به او محبت میکرد با صدای بلند برای او آرزوی مرگ میکند و گرهگوار به دلیل اینکه کار نمیکند درآمدی ندارد و دیگر برای اطرافیانش بیارزش است.
دیدگاه خود را بنویسید