گاندی، در سارُودایا، در مقام کنشگری اجتماعی و عملگرا با ما سخن میگوید؛ کسی که به عملیترین شکل ممکن، به دنبال تحقق آنارشیسم آزادمنش و خشونتپرهیز است. او در پی بازسازی روستاهای هند و تأسیس جامعهای سالم و روی پای خود است، او به تلاش برای آفرینش مجمعالجزایری از روستاهای سرافراز و قانع میپردازد، روستاهایی با ساختار تشکیلاتی خودگردان، نامتمرکز، مبتنی بر کار داوطلبانه و مستقل از دولت.
گاندی، در فصلی از زندگینامۀ خودنوشتش، تعریف میکند که چگونه در سفر بیستوچهارساعتهاش از ژوهانسبورگ به دوربان، کتاب «تا این آخرین» اثر جان راسکین را خوانده است: «قطار شب به آنجا رسید، اما آن شب نتوانستم هیچ بخوابم؛ فقط کتاب خواندم. تصمیم گرفتم زندگیام را مطابق با آرمانهای آن کتاب زیرورو کنم». گاندی، در سارُودایا، با الهام از سخنان راسکین، نظم اجتماعی مطلوبش را که مبتنی بر عشق همهشمول است پیشنهاد میکند؛ نظمی که در آن، فرد یا گروهی سرکوب و استثمار نمیشود؛ همه در آن برابرند و در محصول دسترنج خود شریک. گاندی خطوط کلی اقتصادی را ترسیم میکند که در بنیادیترین پیشفرضهایش مخالف اقتصاد جریان اصلی است.
دیدگاه خود را بنویسید