کتاب صداهایی از چرنوبیل ( به انگلیسی Voices from Chernobyl) اثری تکان دهده از «سوتلانا آلکساندرونا الکسیویچ» نویسنده بلاروسی و برنده جایزه نوبل ادبیات است که تاریخ شفاهی یک فاجعهی اتمی را روات می کند. نویسندهی کتاب با 500 نفر از حاضرین و شاهدان این اتفاق اتمی که به نحوی با فاجعهی چرنوبیل در ارتباط بودند مصاحبه کرده و از زبان آنها اتفاق را روایت کرده است. در بین افراد مصاحبهشونده افرادی از تمام طیفهای جامعه مثل فیزیکدانها، آتشنشانها، سیاستمداران و مردم عادی دیده میشوند. کتاب بیش از آنکه به علت وقوع فاجعهی بپردازد، مواجههی مردم با آن را مورد بررسی قرار میدهد و تاثیر این فاجعهی عظیم انسانی را بر زندگی و روان آسیبدیدگان به تصویر میکشد.
تخریب طبیعت بسیار شتاب گرفته است. آلودگیهای فسیلی، قطع بیرویهی درختان و آلوده کردن منابع آب تنها بخشی از آسیبهای بشر به محیط زیست بوده است. رفتهرفته صدمات بشر به حدی افزایش یافت که تهدیدی برای خود انسانها شد. به واقع اگر انسان را بزرگترین تهدید برای طبیعت بنامیم پر بیراه نگفتهایم. یکی از بزرگترین فجایعی که بشر در آن دست داشته و منجر به نابودی طبیعت و هزاران نفر شده است، حادثهی چرنوبیل است. فاجعهی چرنوبیل باعث تخریب جنگلها، زمینهای کشاورزی و آلوده شدن منابع آب شد و جان میلیونها انسان را به خطر انداخت. سوتلانا آلکسویچ در کتاب صداهایی از چرنوبیل به صورت مستند حادثهی چرنوبیل را از زبان شاهدان و حاضرین در صحنه روایت کرده است.
در بخشهایی از کتاب صداهایی از چرنوبیل میخوانیم :
نمیدانم از چه بگویم: از مرگ، یا از عشق؟ اصلا آیا این دو یکسانند؟ از کدام یک بگویم؟
تازه ازدواج کرده بودیم. هنوز حتی تا مغازه هم دست در دست هم میرفتیم. به او میگفتم دوستت دارم؛ اما آن زمان نمیدانستم چقدر دوستش دارم، نمیدانستم ... ما در خوابگاه ایستگاه آتشنشانی که او در آن مشغول به کار بود، زندگی میکردیم. در طبقه دوم. سه زوج جوان دیگر هم آنجا بودند. همهمان از یک آشپزخانه استفاده میکردیم. کامیونهای قرمز آتشنشانی همیشه در طبقه اول بودند. شغلش این بود و اینطوری، من همیشه از همه چیز باخبر بودم؛ اینکه کجاست و در چه حالیست.
شبی صدایی شنیدم و از پنجره بیرون را نگاه کردم. مرا دید. «پنجره را ببند و برگرد به رختخواب. در نیروگاه آتشسوزی شده. زود برمیگردم.»
من خود انفجار را ندیدم، فقط شعلههایش را دیدم. همه چیز میدرخشید. تمام آسمان روشن بود. شعلهای بلند همهجا را فرا گرفته بود و همه جا پر از دود بود. حرارت هوا وحشتناک بود و او هنوز بازنگشته بود.
سوتلانا آلکسیویچ (Svetlana Alexievich) نویسنده و روزنامهنگار بلاروسی در سال 1948 متولد شد. او، پس از پایان تحصیلاتش در روزنامههای محلی به گزارشنویسی مشغول شد. سوتلانا انواع سبکهای ادبی را امتحان کرد تا در نهایت به این نتیجه رسید که وقایعنگاری مستند شیوهی مورد علاقهی او برای نوشتن است.
نخستین اثر او «جنگ چهرهی زنانه ندارد» کتابی چندصدا و حاصل مصاحبهی سوتلانا با زنان مختلفی است که در جنگ جهانی دوم شرکت داشتهاند. دیگر اثر مهم نویسنده کتاب «پسران زینکی: صداهای شوروی از جنگی فراموششده» نام دارد. کتاب روایت جنگ افغانستان و شوروی از زبان سربازان و افرادی است که در جنگ حضور داشتند. از دیگر آثار مهم او میتوان به «پسرانی از جنس روی»، «زمان دست دوم» و «آخرین شاهدان» اشاره کرد. منتقدان آثار او را نشاندهنده شرایط مردم روسیه بعد از فروپاشی شوروی میدانند.
دیدگاه خود را بنویسید