کتاب «جهنم تکریت» نوشتهی «مجتبی جعفری» است. مجتبی جعفری در «جهنم تکریت» با زبانی ساده و به روشنی به بیان خاطرات خود از دوران اسارتش میپردازد. جعفری در دیباچه کتاب اینگونه نوشته است: «نام دوران اسارت را "جهنم تکریت" گذاشتهام که دلایل آن را در متن کتاب مییابید؛ اما لازم میدانم توضیح دهم که در این بیان سعی کردهام تا هم با خویشتن امانت و صداقت را رعایت کنم و هم با شما. دانستن بسیاری از آنچه که مینویسم، برای شما لازم نیست؛ ولی حفظ امانت و بهکارگیری صداقت، ارزشی بالاتر از آن دارد تا بخواهم در بازنگری حوادث دوران "جهنم تکریت" روی حقایق پرده افکنم و تنها وقایعی را بازگو کنم که برایم باعث ایجاد حسن نیتها شود.» در قسمتی از داستان میخوانیم: «کاوه دوباره پرسید: ما محاصره شدهایم؛ چکار کنیم؟ این بار جواب دادند: سلاحتان را زیر تانکها بگذارید که نشانه تجاوز عراقیها باشد. و بعد دستور دادند: "به عراقی ها بگویید که به طرف محل اولشان بروند.."» این کتاب را انتشارات «سورهمهر» منتشر کرده است.
معرفی کتاب جهنم تکریت
این اثر برگزیدهی 20 سال ادبیات مقاومت در «بخش خاطرات» شده است. نویسنده که خود راوی ماجراست سعی کرده در خط به خط اثر به واقعیات دوران اسارت بپردازد و از شعاری بودن و دور افتادن از ماهیت اصلی و واقعیات آن دوران خودداری نماید. به همین علت در هر یک از تجدید چاپهای این کتاب با یادآوری بخش دیگری از خاطرات اسارت به صفحات اثر اضافه کرده است.
او میگوید: «همیشه نوشتن نحوهی زندگی دورهی اسارت برایم اهمیت و جذابیت داشت؛ چون این نوع زندگی از ذهن مردم فاصله دارد. به همین دلیل سه ماه بعد از آزادی نوشتن را آغاز نمودم و تقریباً دو سال طول کشید. بعد از نگارش اثر همهی افراد هم اردوگاهیام در اسارت آن را خواندند و کار کامل شد.»
راوی در خاطرات خود اطلاعات دقیقی از اردوگاههای عراقی و وضعیت اسرای ایرانی در زمان جنگ و پس از اعلام آتش بس در اختیار خواننده قرار میدهد و دردها و مرارتهای سالهای اسارت خود و دیگر دوستانش را بیان میکند. او تلاش کرده خاطرات را به گونهای به نگارش درآورد که در عین حفظ استنادات خاطره و پایبندی به اصول خاطرهنویسی، اثر، جنبهی داستانی خود را حفظ کند و خواننده تصور نماید چیزی بین داستان و خاطره میخواند.
مجتبی جعفری متولد 1339، سال 1358 به دانشگاه افسری ارتش وارد شد. او از سال 1362 تا 1367 به طور مستمر در جبهههای جنگ تحمیلی حضور داشت. در حوادث سال آخر دفاع مقدس به دست دشمن اسیر شد و سال 69 با آخرین گروههای آزادگان به وطن برگشت. او تا مقطع کارشناسی ارشد مدیریت نظامی تحصیل کرده و در حال حاضر مسئول سازمان ایثارگران نیروی زمینی ارتش است.
نوشتن دربارهی حوادث و پیامدهای ناگوار جنگ اگر چه در مرحلهی اول خواننده را ناراحت میکند، اما بیگمان زمینهای را به وجود میآورد که تلاش و تکاپو برای توسعهی صلح پایدار بیشتر شود. در این بین با توجه به این که خوانندگان هر اثری اغلب قشرهای مختلف اجتماعی هستند، میتوان امید داشت که کتابهایی مانند این اثر در جلوگیری از وقایع تأسفبرانگیز جنگهای مختلف مؤثر باشد.
نویسنده با جزئینگری، محدودیتهای اردوگاه اسرا، فضای دلگیر و طاقت فرسای زندان الرشید بغداد و رفتارهای غیر انسانی مأموران زندان را توصیف میکند که تأثیر عمیقی بر خواننده دارد. از ویژگیهای این اثر، وجود امید به آینده در لایههای داستان میباشد. راوی و همراهان در بندش، به امید اینکه تا چند روز بعد آزاد میشوند، سختیهای زندان الرشید را تحمل میکنند.
در بخشی از کتاب جهنم تکریت میخوانیم:
سپری شدن روزها، هفتهها و ماهها، کمکم به سال میرسید و ما در چهار دیواری خویش به هیچ روزنهای چشم امید نداشتیم. سکوت رسانههای گروهی، بر تاریکی آینده دامن میزد. نقشهی فرار از طریق تونل، به دلیل مشکوک شدن عراقیها ناتمام رها شد و حسین که همهی راههای فرار را بررسی میکرد، دیگر حتی فکر فرار هم نمیکرد؛ اما احساس ماندن برای همیشه، موجی از زندگی جدید را دامن میزد؛ یعنی بیشترین استفاده از حداقل امکانات موجود در تمامی زمینهها. شعار ما این بود: «حالا که باید بمانیم، خوب بمانیم.»
به این ترتیب، حتی افسردهترین نفرات هم به تلاش و جنبوجوش افتادند. ادامهی کار کشاورزی و آغاز مسابقات ورزشی، دو فعالیت عمده و گروهی اردوگاه بود. من با کارهای زیادی که داشتم، گاهی فرصت سر خاراندن هم پیدا نمیکردم. اولین و اصلیترین کارم، نانوایی بود و با نزدیک شدن تابستان و شروع ترم دوم عربی، هر روز کلاس عربی دایر بود و بعد، کلاسهای متفرقهی قرآن و عربی و به اصطلاح کلاسهای خصوصی و در پایان، شرکت در تیمهای ورزشی، از برنامههایم بود.
ادارهی برنامهریزی و هماهنگی این امور، به طور خودجوش و با تلاش و پیگیری عدهای علاقهمند و دلسوز انجام میشد. نقش عراقیها در این زمینه، تنها آزاد گذاشتن ما در محوطهی اردوگاه و پرداخت کامل حقوق اسارتی بود که بچهها همه را هزینه میکردند. البته عراقیها از اجرای این نقش، سود کافی هم میبردند؛ تا زمانی که وضعیت عادی بود و این موارد رعایت میشد، خیال عراقیها هم از بابت امکان پدید آمدن شورش و درگیری راحت بود.
دیدگاه خود را بنویسید