معرفی کتاب حرمسرای قذافی نوشته آنیک کوژان ؛ حمسرای قذافی برای اولین بار در سال 2013 منتشر شد. ثریا، دختری دانش آموز در شهر ساحلی سرت، تنها پانزده سال داشت که «افتخار» این را پیدا کرد تا دسته گلی را به سرهنگ قذافی، «پیشوای کشور»، به هنگام بازدید او از مدرسه تقدیم کند. همین ملاقات، زندگی ثریا را برای همیشه تغییر داد. او خیلی زود به «باب العزیزیه»، عمارت مجلل قذافی در نزدیکی شهر طرابلس احضار شد. ثریا در آنجا به زنان جوانی پیوست که توسط قذافی به شکلی خشونت آمیز مورد سوءاستفاده قرار می گرفتند. کتاب حرمسرای قذافی، داستان ثریا را تعریف می کند؛ داستانی که اولین مورد از نمونه های مشابه ای است که به تدریج در حال شنیده شدن هستند.
محصولات مرتبط
کتاب قانون 5 ثانیه (پنج ثانیه) | با شجاعت در زندگی کار و اعتماد به نفس خود را تغییر دهید
کتاب افکارتان را تغییر دهید تا زندگیتان تغییر کند | وین دایر | ترجمه سحر عزتی
معرفی و نقد کتاب: حرمسرای قذافی
چندی پیش کتاب «حرمسرای قذافی» را خواندم؛ این کتاب نوشتهی خانم آنیک کوژان روزنامهنگار مجله لوموند فرانسه است که طی سالهای پس از انقلاب در لیبی (بهار عربی بخوانیدش یا بیداری اسلامی چندان فرقی نمیکند) به آن کشور سفر کرده و در ملاقاتهای بیشمارش با واقعیتی تلخ و بهواقع کمتر باورپذیر از روابط و نوع کنش رهبر این کشور «معمر قذافی» با مردم کشورش روبهرو میشود. کتاب از دو بخش تشکیلشده که بخش نخست با محوریت سرگذشت ثریاست؛ یکی از دخترانی که از سن نوجوانی بیرحمانه مورد خشونت و سوءاستفاده جنسی و روحی معمر قذافی قرارگرفته و طی چندین سال پسازآن همواره هویت خود را در کشاکش این تجاوز تعریف کرده است. شاید بتوان گفت سه شخصیت اصلی این کتاب ثریا، قذافی و مبروکه باشند. مبروکه یکی از زیردستان قذافی و به عبارتی رئیس واحد تشریفات وی بوده که گویا وظیفهی اصلیاش فراهم آوردن دختران و زنان (بهتر است بگوییم شکار طعمه) مدنظر رهبر خویش (قائد اعظم) به جهت سوءاستفادههای جنسی و همینطور بهرهبرداری در مواردی چون سیاسی یا اجتماعی بوده است. در بخش دوم کتاب از دیگر قربانیهای قائد اعظم میخوانیم، و سرنوشت ثریا در کنار دیگر قربانیان با نامهایی چون خدیجه و لیلا قرار میگیرد.
از مواردی که میتوانم بهعنوان نقاط ضعف این کتاب نام ببرم کمبود مدارک مستند برای خوانندهی سختگیری است که بهراحتی نمیتواند هر مطلبی را باور کند. درواقع مصاحبه با تنی چند از افراد که بهجز مواردی در بقیه تنها از شنیدههای خویش میگویند نمیتواند برای خواننده سمج قابلپذیرش باشد. کما اینکه گاه برای خود نویسنده هم این ضعف جلوهگر شده و وی میخواهد با توجیهاتی همچون شرایط آن زمان، فرهنگعامه و عرف جامعه لیبی به این نقطهضعف واکنش نشان دهد.
نکتهی دیگری که در این رابطه میتوان ذکر کرد نپرداختن به شخصیت معمر قذافی (به قول کتاب بابا معمر!) بهعنوان یکی از شخصیتهای اصلی و همواره حاضر در کتاب است. ما از پسزمینهی زندگی قذافی هیچ نمیدانیم، از کودکی، محیط زندگی و رشد وی. تنها در انتهای کتاب به نقل از یکی از فرماندهان انقلابی میفهمیم که رفتار سبوعانه و انحرافات اخلاقی و جنسی قائد اعظم نشئتگرفته از عقدههای بهجای مانده از محرومیتهای دوران کودکی وی میباشد؛ و باز خالی بودن جزئیاتی که به شناخت مخاطب از شخصیت قذافی منجر شود حس میشود، حتی گفتن به دنیا آمدن زیر چادر و خوردن شیر شتر هم نمیتواند این خلأ را پر کند. از میانسالی و راه رفتهی وی برای کودتا هم هیچ نمیدانیم، چندان نباید دلخوش بود، زیرا از بزرگسالی وی هم تنها به خوردن سیر، آب هندوانه و بیسکوییت تیلیت شده در شیر شتر بسنده شده!
از دیگر نقاط ضعف این کتاب میتوان به ایجاد شخصیتی اغراق گونه از قذافی نام برد. به قول اهالی سینما ما شاهد شخصیتی اگزجر از وی هستیم طوری که گاه بیان تکراری انحرافات اخلاقی و ستمهای قذافی برای خواننده عادی جلوه میکند. نویسنده برای روایت داستانش هم خواسته از چارچوب روزنامهنگاری تحقیقی فراتر نرود و هم به دلیل ضعف در مستندات و همینطور پرفروش شدن کتاب برای عوام تنهای هم به داستاننویسی زده که در هردو مورد نتوانسته آنطور که باید حق مطلب را ادا کند.
مبروکه، همان زنی که چند خط بالاتر ذکرش رفت همواره در کتاب حضورداشته، گاه بهطور مستقیم و گاه در سایه، مسلماً به چنین شخصیتی میبایست خیلی بیشتر پرداخته میشد، درحالیکه شخصیت پیچیده و مرموز مبروکه به زنی درشتاندام که مثل روبات تنها دستور میدهد و از پرستندگان قائد اعظم هست فرو میکاهد. ما از مبروکه هیچ نمیدانیم، گو اینکه وی زاده شده است تا فقط لوازم عیش رئیس و مراد خود را فراهم کند. جدای از این، ذکر مواردی بدون دلیل و مدرک چون استفاده از جادو از طرف مبروکه در خدمت و یا بر ضد قذافی، تنها از ارزشهای کتاب کم میکند.
برای خوانندهی ریزه بین، روح خودبزرگبینی که از سوی نویسندهی اروپایی و پاریس نشین در بسیاری از جاهای کتاب خودنمایی میکند، میتواند برای خوانندگان موسوم به جهان سوم آزاردهنده باشد. از یورش غرب به سرکردگی ناتو به لیبی و بمبارانهای گسترده این کشور همواره بهعنوان فرشته نجاتی یادشده که مردم مصیبتدیده و دستوپابسته لیبی را از شر غول بی شاخ و دمی به نام قذافی نجات داده است، حالآنکه کمی بعدازاین حمله شاهد نتایج فاجعه بارش بودهایم. در نگاه نویسنده محیط عقبمانده و بدوی لیبی در تقابل با بهشت غرب و بهویژه فرانسه هیچ حرفی برای گفتن ندارد، نه در فرهنگ، نه هنر و نه هیچچیز دیگری، شاید بتوان توضیح نویسنده را در مورد اینکه نمیخواسته از لیبی بنویسد توجیهی بر این واقعیت دانست ولی نقاط ابهامی در روایت کتاب وجود دارد که بر این تردیدها مهر تأیید میزند. یکی از نقاط ابهام نپرداختن به چرایی بازگشت خانواده ثریا به لیبی است، علیرغم آنکه بهراحتی میتوانستند به دیگر کشورها سفر داشته باشند.
بهطور کل میتوانم بگویم که خواندن این کتاب خالی از لطف نیست، البته نه به جهت یادگیری تاریخ معاصر لیبی و یا دلایل انقلاب، همینطور نه به جهت دانستن از معمر قذافی، بلکه تنها برای آنکه بدانیم «روزی روزگاری اینگونه هم بوده!»
دیدگاه خود را بنویسید