«پاییز باب همایون» مجموعه داستانی به قلم «محمد محمودی» است که توسط نشر روزنه منتشر و روانه بازار شده است. دخترک بندِ یک قلب بادکنکی بزرگ به رنگ سرخ عاشقانه را در دست داشت. هر جای او را که نگاه میکردی یک خرده رنگ سرخ داشت: یک بلوز سفید با خالخالهای سرخ، یک کمربند سرخ باریک با پاپیونی روی کمر، جورابِ کوتاه سفید با لبۀ سرخ، کفشهایش هم سرخ و براق بودند. خیلی خوشحال به نظر میرسید؛ به گمانم یا به تولد دوستش میرفت یا از تولد او میآمد! شاید هم از داشتن این قلب سرخ بزرگ اینقدر خوشحال بود…
اسماعیل عباسی به عنوان عهدهدار ویرایش ادبی این کتاب، در ابتدای پاییز باب همایون مینویسد:
نوشتههای ساده، جذاب، پرتصویر و خواندنی محمد محمودی بی تعارف مثل ماشین افسانهای زمان خواننده را به هزارتوی زندگی محلههای شهری در دوردست زمان میبرند. محمودی که مهندس آرشیتکت است و مسلط به چم و خم معماری، بلد است در کنار صحنههای واقعی و ملموس، تخیلش را به خصوص درهالهای از یاد ماندههای آمیختهبهترسها و سایهروشنهای روزگارکودکی به کار بگیرد.
محمد محمودی، نویسنده این کتاب نیز در ابتدای آن اینگونه خود را معرفی میکند:
در ظهر روز بیست و پنجم فروردین ماه سال،1333 در ِ کوچه ِ پشت ِسدنصرالدین (امامزاده سید ناصرالدین) در خیابان خیام چشم به جهان گشودم، این کوچه حال شده ـ بصیرالعلومی ـ و آن وقتها اسمش کوچه خورشید بود (آقای خورشید متمول محل بود و در پاچنار قنادی داشت)، در طبقه اول خانهای که آجری بود با حیاط، باغچه پر درخت، حوض آب و پنجرههای بلند چوبی. مادرم دوست داشت اسم مرا ـ امیر ـ بگذارد. ولی اداره ثبت اجازه نداد چون امیر لقب بزرگان و خانواده سلطنتی بود و در دوران بعد از کودتای 1332 جزو ممنوعات اداره ثبت احوال بود. دفتردار اداره ثبت به پدرم پیشنهاد داد ـ اسم مرا محمد بگذارند و همین شد نام من.
دیدگاه خود را بنویسید