«مهلا» داستانی زیبا و دلنشین از «زینت حسنی» است که بر اساس واقعیت نوشته شده است. مروری بر کتاب: غروب آخرین چهارشنبه سال 1356 بود. «عماد» به خود اجازه داده بود به دور از خانواده و امر و نهیهای پدر و مادر، به همراه صمیمیترین دوستش ـ نادر ـ برای تفریح به خیابان برود. نادر پنجسالی از او بزرگتر بود. ولی او هم مانند عماد تحصیل را رها كرده و در كارخانه كارگری میكرد. آن شب آن دو با هم در خیابانها قدم میزدند. آتشبازی میكردند و از خوراكیهای تعارفی مردم میخوردند. تا این كه ناگهان نگاه عماد به دختری زیبارو افتاد، دخترك با همان نگاه اول دل عماد را برده بود؛ عماد با صدای نادر به خود آمد و پس از مدتی گشتزنی در خیابانها به خانه بازگشت و در كمال ناباوری دریافت كه پدرش از دنیا رفته است.
دیدگاه خود را بنویسید