معرفی کتاب سرزمین جاوید ؛این کتاب بهترین و معروفترین کتاب با محوریت تاریخ ایران است و برجسته ترین اثر ذبیح الله منصوری تیز به حساب می آید. منظور از سرزمین جاوید ، کشور ایران است و سرگذشت قوم ایرانی را از زمان های دور که در فلات ایران وطن گرفت، باز می گوید. این داستان زندگی مردمی است که از آغاز ورود به این سرزمین دست های سازنده، همت بلند و اندیشۀ خلاق و روشن خویش را برای بنای وطن آباد و آزاد به کار گرفتند. کتاب نامبرده همچنین از مبارزات مردم ایران حکایت ها دارد. به گواهی تاریخ، قوم ایرانی برای حفظ استقلال و آزادی خویش و بقای جامعه و فرهنگ و تمدنی که با رنج و مشقت بنیان نهاده بود، در طول زمان، بارها و بارها، به پیکار برخاست و با چنگ و ناخن از موجودیت خویش دفاع کرد.داستان کتاب از دوران حماسی ( اساطیر ) آغاز می گردد و به دوران تاریخی می رسد و در این بخش، که قسمت اعظم کتاب را در بر می گیرد، در پایان سرگذشت شاپور دوم ساسانی ( شاپور ذوالاکتاف ) متوقف می شود.
کتاب سرزمین جاوید ترجمه منصوری ، یک رمان تاریخی همه پسند نوشته ماریژان موله، هرتزفلد و گیرشمن است که توسط ذبیح الله منصوری به فارسی ترجمه و منتشر شده است. ما ایرانیان در سرزمین خود غریب هستیم برای اینکه آنرا نمی شناسیم و اطلاعات ما راجع به وطنمان از حدود چند تاریخ کلاسیک که همه ناقص و گنگ است تجاوز نمی کند. فی المثل به جای دوره سلطنت پادشاهان اشکانی که چند قرن طول کشیده، یک مغاک عظیم به وجود آمده که چیزی در آن دیده نمی شود، در صورتی که آن پادشاهان بزرگ همه ایرانی بودند و از مشرق تا مغرب حکومت می کردند و می توانستند ارتش های ۳۰۰۰۰۰ نفری بسیج کنند و بعضی ها تصور می کنند که آنها تاتار می باشند. خرید کتاب سرزمین جاوید
تواریخی که ما از ایران در دست داریم و به دست جوانان خود می دهیم که بخوانند مانند کالبد مرده تاریخ است و به همین جهت کسی علاقه ای به خواندن آن ندارد. مگر استادانی که آن را تدریس می کنند و به مناسبت حرفه خود مجبورند آنها را بخوانند.
اولین باری که تاریخی برای ایران نوشته شد حدود ۴۰ سال قبل (الان حدود ۸۰ سال) از طرف مرحوم حسن پیرنیا (مشیرالدوله) بود، ولی آن مرد بزرگ و میهن پرست فقط به منایع فرانسوی دسترسی داشت و زبانهای یونانی قدیم و لاتینی و آلمانی و انگلیسی و پهلوی و سنکسریت را نمی دانست، در صورتی که برای نوشتن تاریخ ایران باید از منابع این زبانها استفاده کرد، البته منظور کوچک کردن کار مرحوم پیرنیا نیست بلکه او در نوشتن تاریخ ایران معلم اول است.
اینک ما در صدد برآمدیم تا تاریخ میهن خود را در حدود توانایی به ایرانیان بشناسانیم و ماخذ نوشته ها هم اکتشافات تاریخی ۴۰ سال اخیر (قبل از سال ۱۳۶۰) و آثاری است که به زبانهای دیگر راجه به ایران نوشته شده است. آنچه در کتاب سرزمین جاویدان ارایه شده است از دیگران یعنی مورخین و محققین دانشمند خارجی اقتباس شده که نام سه نفر از آنها به عنوان نویسنده نام برده شده است.
ذبیحالله حکیمالهی دشتی، (زادهٔ ۱۲۷۸ در سنندج - درگذشته ۱۹ خرداد ۱۳۶۵ در تهران)، از پرکارترین مترجمان تاریخ مطبوعات و ادبیات ایران، روزنامهنگار، نویسنده و به گفتهٔ خودش قهرمان بوکس سبکوزن ایران بود.
او در مدرسهٔ آلیانس سنندج که فرانسویها آن را اداره میکردند شروع به درس خواندن کرد؛ پس از چندی با مأموریت پدر در کرمانشاه به آن شهر رفت و زبان فرانسه را نزد پزشکی که این زبان را بهخوبی میدانست فراگرفت. او در بازگشت به تهران و درگذشت پدر، عهدهدار مخارج خانواده شد و به ناچار از تحصیل دست کشید. در سال ۱۳۰۱ شمسی همزمان با تأسیس روزنامه کوشش با سمت مترجم داستان و مقاله و مطالب علمی در آن روزنامه شروع به کار کرد.
در سال ۱۳۰۶ در حالی که در روزنامه کوشش کار میکرد، با روزنامه اطلاعات نیز شروع به همکاری کرد که مدتها ادامه یافت و از آغاز انتشار روزنامه کیهان هم به مدت شش سال، چندین کتاب برای این روزنامه ترجمه کرد که همه به صورت پاورقی به چاپ میرسید. بعدها با روزنامه ایران ما، روزنامه داد، مجله خواندنیها، روزنامه باختر، روزنامه اختر امروز، مجلهٔ ترقی، مجلهٔ تهران مصور، مجلهٔ روشنفکر، مجلهٔ سپید و سیاه، مجلهٔ امید ایران، روزنامه پست تهران و سرانجام مجله دانستنیها همکاری داشت. او دیر ازدواج کرد و دارای یک دختر و یک پسر شد. مادرش از خانواده علماء و روحانیون شهر سنندج بود.
در سال ۱۲۹۹ وقتی به تهران آمد میخواست در رشته دریانوردی تحصیل کند ولی در روزنامه کوشش به ترجمه چند کتاب پرداخت و از آن به بعد به نوشتن اشتغال یافت. گفته میشود حدود ۱۲۰۰ عنوان داستان و مقاله و کتاب نوشتهاست.
وی در طول عمر خود به کشورهایی نظیر هند، شوروی و چندین کشور اروپایی سفر کرد.
ذبیحالله منصوری در ۱۹ خرداد ۱۳۶۵ در بیمارستان شریعتی در ۸۷ سالگی درگذشت. منصوری بیشتر از۶۰ سال نوشت و ترجمه کرد. محل دفن ذبیحالله منصوری در آرامگاه خانوادگی شماره ۵۹۶ بهشت زهرا است.
علیاکبر قاضیزاده دربارهٔ وضعیت معاش منصوری چنین میگوید.
اما نصیب خود او از این همه کار گذران یک زندگی زیر متوسط بود. تا سال ۵۲ در خانهای در خیابان امیریه زندگی میکرد که هیچکس از دوستان او آن خانه را ندیدهاست. بعد هم در کوی نویسندگان توانست آپارتمانی دست و پا کند که عاقبت در همین خانه هم درگذشت. بیشتر عمر او در بالاخانهای در یک ساختمان قدیمی در کوچه خواندنیها (اول فردوسی از جنوب، نرسیده به کوشک مصری) گذشت. با آنکه در اغلب مطبوعات مطرح زمان خود همکاری داشت و با اینکه کار قلمی او با رونق فروش آن مطبوعات نسبت مستقیم داشت، عاقبت به عنوان حروفچین و از سوی اتحادیه حروفچینان توانست بیمه شود. کارگران حروفچین هم منصوری را خوب میشناختند و هم او را دوست داشتند.
دیدگاه خود را بنویسید