کتاب ابن سینا، نابغه ای از شرق اثر جرج. بی. کوچ ترجمه و اقتباس ذبیح الله منصوری , انتشارات نگارستان
کتاب «ابن سینا، نابغهای از شرق» نوشتهی «جرج. بی. کوچ» را «ذبیحالله منصوری» به فارسی برگردانده است. در بخشی از متن کتاب آمده است: «عبدالله سینا که در دستگاه استیفای ملک منصور سامانی خدمت میکرد مردی نسبتا کامل بود و مانند اکثر فضلای بخارا گاهی شعر میسرود و سینا تخلص میکرد. ابوعلی سینا پزشک، فیلسوف، سیاستمدار، ریاضیدان، فیزیکدان، طبیعیدان، موسیقیدان، استاد نجوم و شاعری توانا بود. اعراب او را بهخاطر کتابهایی که به زبان عربی نوشته است، عرب میدانند. افغانیها چون پدرش اهل بلخ بوده او را افغانی بشمار میآورند. ولی ابوعلی سینا ایرانی و دانشمندی است که از سرزمین خراسان برخاسته است. او پس از ازدواج با (ستاره) از او صاحب پسری به نام (حسین) شد. حسین ابن عبدالله یا ابن سینا تا زمان خردسالی از پدرش آموزش دید. اما بعد از سفر از خرمثین به بخارا نزد استاد ابوالعلاء سرخسی به یادگیری تجوید و ترتیل پرداخت و سپس نزد محمود سماح با علم اعداد و حساب آشنا شد. او در نوجوانی نزد اسماعیل زاهد علم فقه و نزد ابوالقاسم زهراوی علم پزشکی را آموخت. سومین معلم ابن سینا در بخارا استادی به نام عبدالله ناتلی بود که سه علم ایساغوجی مجسطی و هندسه اقلیدس را به وی آموخت. اکنون ابن سینا دانشمند ریاضی علوم فلسفه و تاریخ بود و در عین حال یکی از مردان ادب نیز به شمار میرفت که گواهش اشعار فارسی و عربی است. اما پزشکی در شرح حال ابن سینا از اهمیت خاصی برخوردار است زیرا در دنیا او را در درجه اول به عنوان پزشک میشناسند. ابن سینا دانشمند و طبیبی حاذق بود که به او لقب شیخالرییس دادند. او قسمتی از عمر 53 ساله یا 56 ساله خویش را یا زندانی بود یا فراری یا در مشاغلی مانند وزارت گذرانید که با تحقیقات علمی همراه بود. درباره ی مرگ ابوعلی سینا دو روایت وجود دارد: یکی آنکه در اواخر عمر علاالدوله بر او خشم گرفت و او را در غل و زنجیر کرد و به زندان انداخت که در آنجا درگذشت. ولی به روایت دیگر که به حقیقت نزدیکتر است، ابوعلی سینا دچار بیماری قولنج شد و از آنجا که همیشه میگفت کیفیت زندگی را بر کمیت آن ترجیح میدهد، در مداوای خود کوتاهی کرد تا درگذشت. آرامگاه ابوعلی سینا در شهر همدان است.» کتاب حاضر را انتشارات «زرین» منتشر کرده است.
ذبیحالله حکیمالهی دشتی، (زادهٔ ۱۲۷۸ در سنندج - درگذشته ۱۹ خرداد ۱۳۶۵ در تهران)، از پرکارترین مترجمان تاریخ مطبوعات و ادبیات ایران، روزنامهنگار، نویسنده و به گفتهٔ خودش قهرمان بوکس سبکوزن ایران بود.
او در مدرسهٔ آلیانس سنندج که فرانسویها آن را اداره میکردند شروع به درس خواندن کرد؛ پس از چندی با مأموریت پدر در کرمانشاه به آن شهر رفت و زبان فرانسه را نزد پزشکی که این زبان را بهخوبی میدانست فراگرفت. او در بازگشت به تهران و درگذشت پدر، عهدهدار مخارج خانواده شد و به ناچار از تحصیل دست کشید. در سال ۱۳۰۱ شمسی همزمان با تأسیس روزنامه کوشش با سمت مترجم داستان و مقاله و مطالب علمی در آن روزنامه شروع به کار کرد.
در سال ۱۳۰۶ در حالی که در روزنامه کوشش کار میکرد، با روزنامه اطلاعات نیز شروع به همکاری کرد که مدتها ادامه یافت و از آغاز انتشار روزنامه کیهان هم به مدت شش سال، چندین کتاب برای این روزنامه ترجمه کرد که همه به صورت پاورقی به چاپ میرسید. بعدها با روزنامه ایران ما، روزنامه داد، مجله خواندنیها، روزنامه باختر، روزنامه اختر امروز، مجلهٔ ترقی، مجلهٔ تهران مصور، مجلهٔ روشنفکر، مجلهٔ سپید و سیاه، مجلهٔ امید ایران، روزنامه پست تهران و سرانجام مجله دانستنیها همکاری داشت. او دیر ازدواج کرد و دارای یک دختر و یک پسر شد. مادرش از خانواده علماء و روحانیون شهر سنندج بود.
در سال ۱۲۹۹ وقتی به تهران آمد میخواست در رشته دریانوردی تحصیل کند ولی در روزنامه کوشش به ترجمه چند کتاب پرداخت و از آن به بعد به نوشتن اشتغال یافت. گفته میشود حدود ۱۲۰۰ عنوان داستان و مقاله و کتاب نوشتهاست.
وی در طول عمر خود به کشورهایی نظیر هند، شوروی و چندین کشور اروپایی سفر کرد.
ذبیحالله منصوری در ۱۹ خرداد ۱۳۶۵ در بیمارستان شریعتی در ۸۷ سالگی درگذشت. منصوری بیشتر از۶۰ سال نوشت و ترجمه کرد. محل دفن ذبیحالله منصوری در آرامگاه خانوادگی شماره ۵۹۶ بهشت زهرا است.
علیاکبر قاضیزاده دربارهٔ وضعیت معاش منصوری چنین میگوید.
اما نصیب خود او از این همه کار گذران یک زندگی زیر متوسط بود. تا سال ۵۲ در خانهای در خیابان امیریه زندگی میکرد که هیچکس از دوستان او آن خانه را ندیدهاست. بعد هم در کوی نویسندگان توانست آپارتمانی دست و پا کند که عاقبت در همین خانه هم درگذشت. بیشتر عمر او در بالاخانهای در یک ساختمان قدیمی در کوچه خواندنیها (اول فردوسی از جنوب، نرسیده به کوشک مصری) گذشت. با آنکه در اغلب مطبوعات مطرح زمان خود همکاری داشت و با اینکه کار قلمی او با رونق فروش آن مطبوعات نسبت مستقیم داشت، عاقبت به عنوان حروفچین و از سوی اتحادیه حروفچینان توانست بیمه شود. کارگران حروفچین هم منصوری را خوب میشناختند و هم او را دوست داشتند.
دیدگاه خود را بنویسید