کتاب جزیره درختان گمشده ( رمان ) نویسنده: الیف شافاک | ترجمه ساحل حسینی | ناشر : آتیسا
معرفی کتاب جزیره درختان گمشده اثر الیف شافاک
یک درخت انجیر شاهد ملاقاتهای عاشقانهی دو نوجوان است، پسری مسیحی و دختری مسلمان که مخفیانه اوقاتی را با هم سپری میکنند. اما جنگ آغاز میشود و همهچیز دگرگون میشود. الیف شافاک در کتاب جزیره درختان گمشده از تعلق، هویت و عشق سخن میگوید.
دربارهی کتاب جزیره درختان گمشده:
قبرسِ پسااستعمار است و دو نوجوان که دل بههم سپردهاند. کتاب جزیرهی درختان گمشده (The Island of Missing Trees) دربارهی پسری یونانی و مسیحی و دختری تُرک و مسلمان است که در حضور یک درخت انجیر همدیگر را مخفیانه ملاقات میکنند، اما جنگ درمیگیرد و آنها مجبور به پرداخت بهای احساسی سنگینی میشوند؛ تا سالها بعد، تنها چیزی که از عشق آنها باقی میماند همان تکدرخت است.
الیف شافاک (Elif Shafak) در این کتاب، بهطرزی هنرمندانه، زیبایی و خشونت را در کنار هم قرار میدهد. رمان جزیرهی درختان گمشده در زمان و مکان به جلو و عقب میرود و به سه روایت تقسیم میشود. بخشی از روایت را همان درخت انجیر برایمان تعریف میکند، درختی که تمام این سالها شاهد بیطرف وقایع بوده است، قسمتی از داستان هم در اواخر دههی 2010 در لندن میگذرد که از زبان راوی دانای کل نقل میشود. راوی سوم شخص دیگری نیز اتفاقات سال 1974 قبرس را روایت میکند.
جزیرهی درختان گمشده، که بسیاری آن را بهترین اثر شافاک میدانند، داستانی جادویی و جذاب دربارهی عشق، تاریخ و طبیعت است و پرسشهای مهمی را در مورد از دست دادن خانه و کنار آمدن با شرایط و رازها مطرح میکند. «مهاجران با گذشتهشان چه میکنند و فرزندانشان چگونه تحت تأثیر درد آنها قرار میگیرند؟» این پرسشی است که در خلال این رمان بارها ما را به فکر فرو میبرد.
افتخارات کتاب جزیره درختان گمشده:
- کتاب منتخب باشگاه کتابخوانی ریز
- از کتابهای منتخب در حوزهی داستان و ادبیات به انتخاب آمازون
- از کتابهای منتخب برای جایزهی کوستا نول سال 2021
الیف شافاک نویسنده کتاب جزیره درختان گمشده
«الیف شافاک» نویسندهی تحسینشدهی ترکتبار در 25 اکتبر سال 1971 در شهر استراسبورگ فرانسه به دنیا آمد. نام اصلیاش «الیف بیلگین» است و با نام «الیف شفق» نیز در زبان فارسی شناخته شده است. والدینش در کودکیاش از یکدیگر جدا شدند و پس از آن «شافاک» همراه مادرش که یک دیپلمات بود زندگی کرد. او در شهرهای مختلف بوستون، میشیگان، آریزونا، استانبول و لندن زندگی کرده است و با فرهنگهای مختلف آشنا است. او طی این سفرها به زبانهای انگلیسی، اسپانیایی و عربی تسلط پیدا میکند. «الیف شافاک» نوجوانیاش را در مادرید و عمان گذرانده است و پس از آن به ترکیه بازگشت. او تحصیلات دانشگاهیاش را در استانبول، شهر موردعلاقهاش آغاز کرد. او تحصیلاتش را در رشتهی روابط بینالملل، مطالعات زنان و علوم سیاسی به سرانجام رساند و مدتی را در دانشگاههای ترکیه، انگلستان و آمریکا به تدریس مشغول شد.
او پرمخاطبترین نویسندهی زن ترکیه است و کتابهایش جزو فهرست پرفروشهای ایران نیز قرار دارد. نزدیکی جغرافیایی ازجمله دلایلی است که نثر این نویسنده توجهی مخاطبان ایرانی را هم جلب کرده است. او داستانهایش را با حسی از چند فرهنگ و چند زبان مینویسد و سنتهای شرق و غرب را در هم میآمیزد. او تناقضهای فرهنگی را نشان میدهد و تأثیر آن بر زندگی جوانان بخصوص زنان را به تصویر میکشد.
«الیف شافاک» دغدغهی زنان دارد و از اقلیتها، مهاجرها و فرهنگهای مختلف مینویسد. او مفاهیم تاریخی، فلسفه و عرفان را در میان داستانهای امروزی قرار میدهد و بهرهگیری از عرفان شرقی داستانهای شاخصی میآفریند. او علاقهی خاصی به «مولانا»، فیلسوف و شاعر پارسیزبان دارد که حضور او را در آثارش بهوضوح میتوان دید. این نویسندهی موفق اندیشههای عرفانی این شاعر را با اندیشههای غربی و مدرن پیوند میزند و در میان داستانهایش روایت میکند.
«الیف شافاک» علاوه بر نوشتن داستان، ترانه هم سروده است و بهعنوان خبرنگار در روزنامههای مختلف ازجمله گاردین و نیویورکتایمز هم فعالیت داشته است. او بازگوکنندهی مشکلات زنان است و براین باور است که زنان از جمله آسیبپذیرترین گروههای جامعه هستند. او تا به امروز دو بار در مجموعه سخنرانیهای همایش تد حضور داشته است. شخصیت اصلی کتاب «اورلاندو: یک بیوگرافی» اثر «ویرجینیا وولف» از جمله شخصیتهای داستانی موردعلاقهی «الیف شافاک» است، همچنین از نویسندگان موردعلاقهاش میتوان به «امیلی برونته»، «آلبر کامو»، «مارسل پروست»، «ویلیام شکسپیر» و «میگل د سروانتس» اشاره کرد که همهی آنها از نویسندگان فاخر ادبیات جهان هستند.
در بخشی از کتاب جزیره درختان گمشده میخوانیم:
یاد موعظهای افتاد که شاید در کلیسا آن را شنیده بود و شاید هم در یک مسجد، چون در مراحل مختلف زندگیاش، برای مدت کوتاهی، به کلیسا و مسجد رفته بود. وقتی روح کالبد را ترک میکند، بهسوی آسمان بالا میرود و طی مسیر، توقف میکند و هر آنچه را پایین پایش قرار دارد تماشا میکند، بیحرکت، بیحس و بیدرد. آیا اسقف واسیلیوس این را گفته بود یا شیخ محمود؟ شمایل نقرهای، شمعهای مومی، نقاشیهایی با چهرۀ قدیسان و حواریون، جبرئیل با یک بال گشوده و یک بال بسته، نسخهای قدیمی از کتاب مقدس ارتدکس که صفحاتش تا خورده بودند و عطفش کج شده بود... جانماز ابریشمی، تسبیح کهربایی، کتاب احادیث، جلد قدیمی تعبیر رؤیا از دیدگاه اسلام که بعد از هر رؤیا یا کابوس به آن رجوع میشد... هر دو روحانی سعی کرده بودند آدا را متقاعد کنند دین آنها را برگزیند و او را بهسمت خود بکشانند. آدا بیشتر به نظرش میرسید که پوچی را انتخاب کرده است. نیستی. صدف بیوزنی که هنوز او را در خود اسیر کرده بود و از دیگران جدا میکرد. اما در حالی که در آخرین ساعت آخرین روز مدرسه جیغ میکشید، چیزی متعالی را حس کرد، گویی وجود نداشت، گویی هرگز وجود نداشته و اسیرِ تختهبند تن نبود.
سی ثانیه گذشت. یک ابدیت.
صدایش شکست، اما ادامه پیدا کرد. وقتی صدای جیغ خودت را میشنوی، چیز عمیقاً تحقیرآمیز و به همان اندازه مسحورکنندهای وجود دارد شکستن، درهم خرد شدن بیاختیار و بدون قید و بند، بدون اینکه بدانی تا کجا میتواند تو را بکشاند، این قدرت افسارگسیختهای است که از درون تو برخاسته است. یک ویژگی حیوانی است. یک ویژگی وحشیانه. در آن لحظه، هیچ حالتی از او به خویشتن سابقش تعلق نداشت. همه چیز ورای آن صدا بود. این میتوانست صدای جیغ بلند یک شاهین، زوزۀ هولناک یک گرگ یا فریاد گوشخراش یک روباه قرمز هنگام نیمهشب باشد. هر یک از آنها میتوانست باشد، اما نمیتوانست جیغ یک دخترمدرسهای شانزدهساله باشد.
دیدگاه خود را بنویسید