معرفی کتاب رستگاری در تاریکی اثر جول اوستین ؛ نویسنده به بررسی زندگی اشخاص مختلف در هنگام سختیها و چگونگی غلبه بر مشکلاتشان میپردازد و عملکرد آنها را ارزیابی میکند.جول اوستین در کتاب رستگاری در تاریکی عقیده دارد که هر انسانی که به موفقیتی بزرگ رسیده، از نقاط تاریک زندگی خود به سلامت عبور کرده است. شاید از این نکته غافل باشید، اما به واقع در همین نقاط تاریک و سردرگم زندگی است که میتوان رشد کرد. در همین مرحله است که شخصیت واقعی شما شکل خواهد گرفت و اعتماد به خداوند و استقامتورزی را میآموزید..در شرایط سخت زندگی، حکمتهایی وجود دارد که شما از آنها غافل هستید. زمانی که شرکت محل کارتان تعدیل نیرو میکند و شما از کار بیکار میشوید، زمانی که در رابطهی عاطفی خود شکست میخورید و باید از نو آغاز کنید، چه برکتهایی در این زمانها در جریان هست که به آن توجه نمیکنید و مدام به خاطر به وجود آمدن آنها در عذاب هستید.
محصولات مرتبط
جول اوستین، یکی از برجستهترین و پرطرفدارترین روانشناسان انگیزشی و کشیش ارشد بزرگترین کلیسای دنیا به نام لیکوود است. محتوای سخنان جول، طوری هست که بیشتر مانند جلسات مشاوره روانشناسی است تا موعظه دینی. او تا به حال کتابهای پرفروشی را چاپ کرده که به زبانهای گوناگون ترجمه شدهاند.
در بخشی از کتاب صوتی رستگاری در تاریکی میشنویم:
اگر یک دانه گندم در خاک کاشته شود و بمیرد، تنها خواهد بود. اما وقتی بمیرد، حاصل بسیار پربارتری تولید خواهد کرد". شما نیز میتوانید برای امتحان دانهای را یک عمر روی میز کار مقابلتان بگذارید، اما این دانه هرگز به آنچه قرار بوده باشد بدل نخواهد شد، مگر اینکه در دل زمین قرار بگیرد. تا قبل از آنکه دانه مزبور را بکارید، توان بالقوهاش شکوفا نخواهد شد. تا وقتی دانه روی میز باشد جایش راحت است و مجبور نیست قد بکشد و با ناملایمات روبرو شود، پتانسیل دانه درون خودش نهفته باقی خواهد ماند. صرفا پس از کاشته شدن و قرار گرفتن در فرآیند جوانه زنی، وقتی پوسته بیرونی شکافه شده و رشد جدیدی آغاز میشود، است که دانه شکوفا شده و میوه خواهد داد. مشکلی که بسیاری از افراد با آن دست به گریبانند آنست که هرچند خواستار میوهاند، اما نمیخواهند از فرایند رشد رد شوند. نمیخواهند به خود سختی بدهند.
نمیخواهند مجبور به قد کشیدن یا مواجه شدن با ناملایمات، ضدیت، یا بدعهدیها باشند. اما بدون عبور از تاریکی، توان بالقوهتان درونتان مدفون خواهد ماند. دانه که در نور جوانه نمیزند. اگر از خود دانه سوال میکردید مطمئنا میگفت، "نمیخواهم وارد محیط آلوده خاک شوم. آن جا تاریک است، تنها میمانم و تازه وقتی مردم بالای سرم روی خاک قدم میگذارند جایم راحت نیست". دانه احساس زنده به گور شدن میکند، انگار پایان کارش است، اما آنچه تشخیص نمیدهد آنست که کسی دفنش نکرده است؛ بلکه آن را کاشتهاند. زندگیای که خداوند قادر به آن بخشیده در دلش است. تاریکی، هرچند مکان راحتی نیست، اما بخش بسیار مهمی در فرایند رشد دانه به شمار میرود. به مرور زمان که دانه جوانه بزند و رشد کند، به جای آنکه صرفا بذر کوچکی مدفون باشد، بدل به گلی زیبا خواهد شد، شکوفه میدهد و میوههای بسیاری ثمر خواهد داد. حال اگر همان سوال قبلی را این بار از گل میپرسیدید به شما میگفت، "من از آن جای تاریکی که در آن بودم خوشم نمیآمد، اما اکنون میفهمم که هرچه دارم از بودن در همانجاست. ببینید که در نهایتامر از من چه پدیدامد. ببینید به چه تبدیل شدهام!".
در زندگی اوقاتی پیش میآید که انسان احساس میکند در خاک دفن شده و در سرش افکاری دور میزند که زمزمه میکند، دیگر روزهای خوشت به سرامده است. با از کار بیکار شدنت از نظر شغلی ویران شدی. حالا که طلاق گرفتی آیندهات نابود شد. این بیماری نهایت کار توست. در برابرِ این افکار دیدگاه جدیدی در پیش بگیرید. بدانید که شما را دفن نکردهاند؛ شما کاشته شدهاید. اگر قرار بود هیچ گاه در زندگی دچار مشقت از قبیل تنهایی، ناامیدی، از دست دادن یک عزیز نشوید که پی به عظمت آنچه درونتان وجود دارد نمیبردید. وقتش شده همانند آن دانه، توان بالقوه شما نیز آزادسازی شود. نه تنها از تاریکیها بدر خواهید امد، بلکه بهتر، قویتر، کاملا شکوفا، و با حاصلهای افزونتر خواهید شد. هر گاه احساس کردید چیزی در زندگیتان در حال مرگ و از دست رفتن است، تاریکی احاطهتان کرده، فشارِ خاک را احساس میکنید، و راهی به بیرون نمیبینید، نشانهای است بر آنکه چیزی جدید پا به عرصه زندگیتان خواهد گذاشت، رشدی جدید، استعدادی جدید و فرصتهایی جدید شما را پیدا خواهند کرد.
فهرست مطالب کتاب
فصل اول: متبرک شده در دل تاریکی
فصل دوم: فصلهای تاریک
فصل سوم: رنجشهای نهان
فصل چهارم: اعتماد بیقید و شرط
فصل پنجم: درد خود را هدر ندهید
فصل ششم: سعادتمندی بدست دشمنان خود
فصل هفتم: همه چیز خیر و برکت است
فصل هشتم: هیچ چیز هدر نمیرود
فصل نهم: مشکلات وسیله حمل و نقل شما هستند
فصل دهم: از قلم افتادن به معنای فراموش شدن نیست
فصل یازدهم: توازن حسابها
فصل دوازدهم: ایمانی فراتر از میانه راه
فصل سیزدهم: لنگرانداختن در ساحل امید
فصل چهاردهم: خداوند شما را به سمت هدفتان رهنمود میکند
فصل پانزدهم: قدم به ناشناخته بگذارید
فصل شانزدهم: من همچنان ایستادهام
فصل هفدهم: رویای خود را به یاد بیاورید
فصل هجدهم: پایان مورد انتظار
دیدگاه خود را بنویسید