معرفی و نقد بررسی کتاب " کتابخانه نیمهشب " ؛ سفری به یک زندگی متفاوت !
کتابخانه نیمه شب ، داستان دختری است که در تمام زندگیاش حسرت خورده به طور کل از زندگی زده شده و میخواهد به آن پایان دهد. اما این دختر ناگهان سر از کتابخانهای با میلیونها کتاب در میآورد..! آن هم نه یک کتابهای معمولی ! و به کل زندگی اش دچار تغییر می شود. این رمان تکاندهنده و پرفروش در سال 2020 برنده جایزه گودریدز از نگاه مخاطبان شده است و از تأثیر انتخابهای کوچک و بزرگ در زندگیمان سخن میگوید.
در واقع درهایی به زندگیهایی که میتوانست داشته باشد اگر تنها یک تصمیم کوچک را متفاوت میگرفت!
اگر به تاثیر تصمیمات کوچک در زندگی اعتقاد ندارید یا حسرت زندگی دیگران را میخورید این کتاب را حتما بخوانید تا به نتایجی برسید که شما را شگفتزده خواهد کرد.
سری به دستهبندی نقد و بررسی کتاب بزنید، به شما کمک میکنیم یک کتاب عالی برای خواندن پیدا کنید.
درباره نویسنده
مت هیگ (Matt Haig) نویسندهای انگلیسی متولد 1975 است. او رمان و کتابهای غیر داستانی برای کودکان و بزرگسالان مینویسد. یکی از کارهای غیر داستانی او دلایلی برای زنده ماندن (Reasons to stay alive) نام دارد که پس از گذراندن یک دوره افسردگی طولانی نوشته است و تجربیات خود او است. این کتاب در ساندی تایمز (Sunday times) تبدیل به پرفروشترین کتاب دوران خودش شد و برای 46 هفته جزو 10 کتاب برتر آمریکا بود. از آثار دیگر او میتوان به پدر کریسمس و من (Father Christmas and Me) اشاره کرد که برای کودکان نوشته شده است و قرار است بلوپرینت پیکچر (Blue Print Picture) و استودیو کانال (Studio Canal) با همکاری یکدیگر از آن یک فیلم بسازند. این نویسنده استاد نوشتن کتابهای فانتزی است! از آثار فانتزی او میتوان به ردلیها (Radleys) که درباره خونآشامها است، انسانها (The Humans) که درباره یک آدمفضایی است و کتابخانه نیمهشب (The Midnight Library) که فضایی فانتزی دارد اشاره کرد.
سایر آثار این نویسنده:
چگونه زمان را متوقف کنیم؟ (How to stop time) و یادداشتهایی برای یک سیاره پر استرس (Notes on a nervous planet)، باشگاه پدران مرده (The dead fathers club) و جنگل سایه (Shadow Forest)
خلاصه داستان
شخصیت اصلی کتاب داستان زنی است به نام نورا سید . زندگی نورا سید پر از حسرت و پشیمانی است و تمام اینها نورا را تبدیل به زنی غمگین و افسرده کرده است. یک روز نورا کارش را از دست می دهد . وقتی نورا از رئیسش دلیل اخراجش را میپرسد او جواب میدهد: “ اوضاع جالبی نیست و قیافه همیشه ناراحت و افسرده ات مشتریارو فراری میده”
درحالی که انگار زندگی بدتر از این نمیتوانست بشود در همان روز گربه عزیز نورا یعنی ولتر (Voltaire) میمیرد. نورا برای مدتی طولانی به صورت آرام گربهاش که دیگر تکان نمیخورد زل میزند و با تمام وجود تنها یک چیز را احساس میکند؛ حسادت! حسادت به رهایی و آرامشی که در صورت گربهاش ولتر وجود دارد. آن شب نورا اووردوز (overdose) میکند ولی بهجای اینکه بمیرد به صورت اتفاقی سر از یک کتابخانه درمیآورد. نورا در آنجا با یک کتابدار بسیار فهیم و دانا آشنا میشود. کتابدار به نورا میگوید که یک انسان در طول زندگی میلیونها تصمیم میگیرد و تمام تصمیمها، هرچند کوچک و جزئی ، قدرت این را دارند که مسیر زندگی او را تغییر دهند. در ادامه داستان کتابدار به نورا درباره ماهیت کتابها میگوید و نورا میفهمد تمام کتابها در واقع درهایی به زندگیهای دیگر خود او هستند. زندگیهایی که نورا میتواست داشته باشد اگر تصمیمهای متفاوتی میگرفت.
کتابدار در ادامه توضیحاتش میگوید تنها یک کتاب است که با سایر کتابها متفاوت است. این کتاب جلدی بسیار سنگین دارد و خواندن بیشتر از چند خط آن میتواند برای نورا بسیار خطرناک باشد. کتاب حسرتها!
در ابتدا نورا علاقهای به امتحان کردن زندگیهای دیگر ندارد و احتمالاً زندگی دقیقاً همان چیزی است که نورا از آن یکی دیگر نمیخواهد. ولی کتابدار در آخر موفق میشود نورا را راضی کند و به او اطمینان میدهد که اینکار بیضرر است چون اگر زندگی ایدهالش را پیدا کند میتواند همان را ادامه دهد. در غیر این صورت هم هرلحظهای از زندگی جدیدش احساس نارضایتی کرد فوراً به کتابخانه برمیگردد.
کتابدار به نورا هشدار میدهد که انتخابهای متفاوت لزوماً پیامدهایی که او انتظار دارد را ندارند و یا بهتر بگوییم، سنخیت صددرصدی میان یک انتخاب و نتیجه آن وجود ندارد.
نورا به هر زندگی جدیدی که وارد میشود یکی از بزرگترین حسرتهای خود را ندارد. اما برخلاف انتظارات نورا نداشتن یکسری از حسرتها به نتایج خوبی بدل نمیشود و اتفاقاً برعکس باعث اتفاقات بدتری هم میشود.
تا آخر داستان نورا زندگیهای بسیاری را امتحان میکند ولی نویسنده تنها چندتای آنها را با جزئیات تعریف میکند و بقیه را تنها با یک جمله به اتمام میرساند. نورا انقدر زندگیهای مختلفی را امتحان میکند که در آخر متوجه میشود بهترین کتابی که او میتواند انتخاب کند کتاب زندگی خودش است.
بخشهایی از متن کتاب "کتابخانه نیمه شب "
“لازم نیست زندگی رو بفهمی فقط باید آن را زندگی کنی.”
“حالا که قراره ثابت کنیم کدوم ما بدبختتره، باید به عرضت برسونم که به من هم خیلی خوش نمیگذره!”
“آدمها مثل شهر هستند. نمیشود بهخاطر چند بخش کمتر جذابشان، بهکل آنها را کنار گذاشت. شاید جاهایی داشته باشند که آدم خیلی از آن خوشش نیاید مثل حومه شهر و کوچههای فرعی تاریک و خطرناک، اما بخشهای خوبی هم دارند که حضور در آنها را ارزشمند میکند.”
“بین مرگ و زندگی یک کتابخانه قرار دارد و در آن کتابخانه قفسههای کتاب تا ابد ادامه دارند. هر کتاب شانس امتحان کردن یکی از زندگیهایی را به تو میدهند که میتوانستی تجربه کنی تا ببینی اگر انتخاب دیگری میکردی، چه میشد. اگر این شانس را داشتی که حسرتهایت را ازبین ببری یا کارهایی که قبلاً انجام دادی را به شکل متفاوتی انجام بدی، از این شانس استفاده میکردی؟”
سوالاتی که ممکن است برای خوانندهها پیش بیاید:
ما از کجا میدانیم حسرتهای نورا چه چیزهایی هستند؟
قبل از اینکه نورا به کتابخانه نیمهشب برسد خواننده بهخوبی میداند پشیمانیهای اصلی او در زندگی چهچیزهایی هستند و تمام اطلاعاتی که خواننده از طریق نورا متوجه میشود کارکرد خاص خودش را در داستان بهتدریج نشان میدهد.
وقتی نورا وارد زندگی جدیدی میشود چه احساسی دارد؟
تا بهحال شده بدون هیچ دلیلی احساس دلشوره و نگرانی کنید؟ این دقیقاً همان حسی است که نورا وقتی وارد یک زندگی جدید میشود دارد. چراکه هیچ خاطرهای از زندگی جدیدی که تجربه میکند ندارد و فقط زندگی اصلی خودش را بهیاد میآورد و همه چیز را با آن مقایسه میکند. نورا در هر زندگی جدید مجبور است درباره خودش در شبکههای مجازی بخواند یا گوگل سرچ کند تا بفهمد کیست!
نورا در زندگیهای دیگر به چه شکل است؟
او در چندین زندگی مختلف خودش را میبیند که دارد برای جمعیت بزرگی درباره موضوعی که از آن هیچ سر رشتهای ندارد صحبت میکند یا از او انتظار میرود آهنگی را بخواند که نورای دیگری قبلاً خوانده است. نورا در چندین زندگی در رابطه با مردی است که اصلاً نمیشناسد یا مادر بچههایی است که هیچوقت ندیده است.
نورا بیشتر چه کسانی را در زندگیاش میبیند؟
تعدادی از شخصیتها پیوسته در زندگی نورا ظاهر میشوند. مثل برادرش، والدینش، بهترین دوستش و حتی یک مرد که رابطهاش با نورا تا مرز ازدواج پیش میرود.
آیا تصمیمات نورا بر زندگی دیگران تاثیر میگذارد؟
هنگامی که نورا هزاران زندگی را امتحان میکند متوجه میشود هم تصمیمات او بر زندگی دیگران و هم تصمیمات دیگران بر زندگی او تاثیر میگذارند و در کمال تعجب با عوض کردن هر زندگی حتی شخصیتهای فرعی هم تغییر میکنند. در این داستان گویی نورا محور تمام تغییرات و اتفاقات است. درست مثل فیلم چه زندگی شگفتانگیزی (It’s a Wonderful Life) تصمیمات نورا این قدرت را دارد که مسیر یک زندگی را کاملاً تغییر دهند.
وقتی که نورا وارد زندگی جدیدی میشود چه اتفاقی برای نورای دیگر میافتد؟
تصور اینکه با آمدن یک نورا، نورای دیگری از یک زندگی به بیرون به پرت شود کمی نگران کننده است. وقتی نورا بالاخره زندگیای که دوست دارد را پیدا کند چه اتفاقی برای نورای دیگر میافتد؟ جواب این سوال در کتاب آمده است ولی مستقیماً درباره آن بحث نمیشود. موضوعی که خواننده باید بداند این است که تنها نورای اصلی است که موجودیتی حقیقی دارد و سایر نوراها تنها نسخههای متفاوتی از زندگی اول خود او هستند پس وقتی نورا وارد زندگی جدیدی میشود در واقع وارد زندگی خودش شده و نقش خودش را گرفته است. البته درجهانی مثل جهان ما که همهچیز در آن امکان پذیر است کسی نمیداند، شاید درجایی دیگر نورایی دیگر درحال امتحان کردن زندگی نورای اصلی باشد.
کتابی با تهمایهای فلسفی
نورا فلسفه خوانده است و علاقه عجیبی به هنری دیوید ثور (Henry David Thoreau) که فیلسوفی ایدهالیست و اصلاحطلب است دارد و این داستان شامل چند نقل قول از او است برای همین این کتاب از سایر کتابها بسیار پربارتر است مثلاً در جایی از کتاب در نقلقولی از دیوید ثور آمده است:
“اگر کسی در مسیر رؤیاهایش با اطمینان قدم بردارد و برای داشتن آن زندگیای تلاش کند که در تصوراتش آورده، در طول زندگی به موفقیتی غیرمنتظره خواهد رسید.” و نتیجه گرفته است:
“بخشی از این موفقیت حاصل تنهایی است. هرگز همراهی ندیدم که بهاندازه تنهایی بتواند با انسان همراه شود.”
نظر خوانندگان ایرانی درباره این کتاب
_ اگر فکر میکنید تنها زمانی خوشبخت میشوید که شغل خوب یا همسر خوب یا شهرت به دست آورده باشید، سخت در اشتباهید! مهمترین درسی که از این کتاب گرفتم: اهمیت کارهای کوچک را دست کم نگیرید.
_ این کتاب داستان خوب و آموزندهای دارد. درمورد جهانهای موازی و زندگیهای متفاوتی که میتوانستیم با یه تغییر کوچیک توی تصمیمات مهم و یا حتی معمولی زندگی داشته باشیم. این کتاب از اون دست کتابها است که ناخواسته آدم رو به فکر میبره که اگه من جای نورا بودم و کتابخانه نیمهشب به پستم میخورد کدوم زندگیم رو انتخاب میکردم. برای من که خیلی جالب بود. ترجمه هم خوب بود.
_ این کتاب، حالتون رو بهتر میکنه.
ترجمه های کتاب " کتابخانه نیمه شب "
کتابخانه نیمه شب در ایران توسط مترجمانی بسیاری ترجمه و منتشر شده است ولی اولین بار این کتاب توسط محمد صالح نورانی زاده ترجمه و انتشارات کوله پشتی آن را منتشر و روانه بازار کرد ولی بلافاصله و با سرعت بسیار ترجمه های دیگر این کتاب در بازار کتاب مشاهده شد . ترجمه محمد صالح نورانی با اینکه توسط انتشاراتی معتبر و خوشنامی به نام کوله پشتی منتشر شده است اما با اشکالاتی فراروانی روبروست که امیدوارم در چاپ های بعدی اصلاح شده باشند . از ترجمه های خوب این کتاب ترجمه آرش گروئیان , نشر چلچله و ترجمه سیما بابایی اشره کرد که از ترجمه های روان و مناسب برخوردار هستند.
افتخارات کتاب کتابخانه نیمه شب:
- حضور در لیست پرفروشترین کتابهای نیویورک تایمز
- برنده جایزه گودریدز به انتخاب مخاطبان سال 2020
نکوداشتهای کتاب کتابخانه نیمه شب:
- کتابی خواندنی که روحیهتان را عوض میکند! (واشنگتن پست)
- یک افسانه زیبا؛ داستانی شگفتانگیز برای عصر مدرن است. (جودی پیکولت)
- رمانی بی نهایت جذاب! در دنیای آشفته امروزی، این همان کتابیست که به آن نیاز داریم. (نیویورک تایمز)
آیا این کتاب را بخوانیم؟
اگر موضوع داستان را دوست داشتید و همیشه بهخاطر اشتباهات گذشتهتان در رنج بودهاید این کتاب میتواند به شما کمک کند تا از گذشته رهایی پیدا کنید و به جلو قدم بردارید.
اگر تشنه تجربه کردن بیش از یک سرگذشت هستید و میخواهید با تمام وجوه زندگی افراد گوناگون آشنا شوید، این رمان برای شما نوشته شده است!
شاید پیشرفت شخصیتها مخصوصاً شخصیت نورا خیلی خوب پیش نرود ولی قطعاً این داستان یک داستان روانشناسی و فلسفی قوی دارد و میتواند دیدگاه جدیدی به شما درباره زندگی و اشتباهات گذشتهتان بدهد.
دیدگاههای بازدیدکنندگان
ناشناس
عالی
444 روز پیش ارسال پاسخ