در اواخر اردیبهشت ماه سال جاری، دکتر ح. م. صدیق با دعوت تعدادی از دانشجویان و علاقهمندان اصفهانی، به شهر زیبای اصفهان رفتند. در این سفر دو روزه از آرامگاه صائب تبریزی نیز دیدن کردند. ایشان بعد از قرائت فاتحه بر مزار این شاعر گرانمایه، دربارهی شعر صائب، سبک او و تاثیرپذیری وی از علیشیر نوایی و فضولی، همچنین تاثیرگذاریاش بر شاعران بعد از خود صحبت کردند. علیرغم زیبایی نسبی فضای آرامگاه، بیتوجهی نسبت به بازسازی آرامگاه صائب، فرسودگی بنای آن و مهجور ماندنش در کنجی از شهر اصفهان باعث شد تا ایشان مقالهای در این باب بنویسند که در زیر میخوانیم:
1- آرامگاه صائب
آرامگاه صائب تبریزی در باغ شخصی او به نام «باغ تکیهی صائب» در کنار نهـر نیاصرم در خیابـان صائب شهر اصفهان قرار دارد و معماری آن با توجه به زمان حیاتش، از معماری دوران صفویه الهام گرفته است. آرامگاه او در سال ۱۳۴۶ شمسی به شکل امروزی درآمد. بنای مزبور ایوانی زیبا به طول ۱۴/۲۰ متر و عرض ۶ و ارتفاع ٨ متر دارد و حدود ٢ متر از سطح باغ بلندتر ساخته شده است که ده پله سنگی سراسری دارد. بر روی سر ستونهای ایوان زیبـا، قوسهای جناغی قرار گرفتهاند که متاسفانه در اثر عدم رسیدگی سنگها فرسوده و گاهاً ریخته است. زیر سقف با طرح شطرنجی آینه کاری شده اسـت. جبهـه شـرقی و غربـی ایوان دارای دو دهنه، یک ستون و دو قوس میباشند.
سنگ مزار عبارت از یک قطعه سنگ مرمر یکپارچه یزدی اسـت که سنگ مزار قدیمی را در وسط آنجا دادهاند. سنگ اصلی مزار به دو نیم شده و دارای کتیبهای شامل یک مطلع و یک غزل از صائب به خط «محمد صالح اصفهانی» خوشنویس مشهور صفوی است:
در هيچ پرده نيست، نباشد نواي تو.
عالم پر است از تو و خالي است جاي تو . . .
تاریخ سنگ قبر چنین است:
تحریراً فی شهر جمادی الاول سنه ۱۰۸۷ فقیر محمد صالح .
در مقابل ایـوان آرامگاه، حوض و آب نمای بزرگی نظیر حوض عمارت چهلستون ایجاد شده و در بالای قبر صائب سه قبر دیگر متعلق به فرزندانش و نوه فاضل او به سالهای ۱۱۴۰ ق و ۱۱۴۹ ق و ۱۱۴۱ ق وجود دارد. ایوان آرامگاه سنگفرش است اما فرسوده. خشک شدن نهر کنار آرامگاه، وضعیت بد محوطهی اطراف بنا، اوضاع سقف و دیوارههای اطراف سنگ قبر، یادگارینویسیها و آثار آتش و دوده در محوطهی مزار همه نشان از بیتوجهی و عدم حراست از فضای این مجموعه دارد. نورپردازی نامناسب و فقدان نور کافی در شب نیز فضای آن مجموعه را ناامن و برای اسکان افراد دورهگرد و بیکار آماده میکند.
در بخش غربی این باغ، فرهنگسرای صائب قرار دارد که جدید التاسیس است و در سالهای اخیر با امکانات خوبی از جمله کتابخانه و فضای مطالعه احداث شده است.
در دیوار حد فاصل باغ با فرهنگسرا کتیبهای موجود است که نشان میدهد این باغ در زمان «سلیمان شاه صفوی» معمور بوده است. ابیات این کتیبه چنین است:
به حکم شاه دینپرور، سلیمان شاه کیوان قدر
شهی کز حکم جاری کرد منع آب از حرمان
به سعی کمترین بندگان آستان، قاسم
به معماری مهد الحسینی، نادر الدهری
به عرض فرصتی کم آخرین سد ستین روید
به تاریخش رقم زد خامهی من مصرع دیگر
که تعمیر خرابیها به نام او مقدر شد
که نتوانست نهری را از آن یک قطره لب تر شد
وزیر چهارده معصوم آن کز ذره کمتر شد
که شکل چرخ دویّم در زمین از وی مصور شد
به هنگام وفور آب از نو چون مقرر شد
به اقبال سلیمان باز نو سدّ سکندر شد
در بخش شرقی باغ، فضای سبز به همراه درختهای چنار و نارون دیده میشود که توسط شهرداری مراقبت و رسیدگی میشود. اما به دلیل عدم رسیدگی به محوطهی مزار صائب و نداشتن حصار و مامور حفاظت، وضعیت فلاکتباری دارد و اغلب در شب، پاتوق معتادان است.
به گفتهی یکی از دوستان اصفهانی، مزار صائب و جایگاه وی چنان به حاشیه رانده شده است که هیچ یک از گردشگران ایرانی که در طی سال برای دیدن شهر اصفهان میآیند از وجود آرامگاه صائب اطلاعی ندارند بلکه سراغ از باغ پرندگان، پل خواجو، میدان امام خمینی (ره)، منار جنبان، مسجد جامع، آتشگاه و . . . را میگیرند اما برای یافتن مزار صائب هیچ جستجویی از طرف گردشگران صورت نمیگیرد. حتی علیرغم این که مزار صائب در مرکز شهر اصفهان و در قدیمیترین و بهترین نقطهی شهر قرار دارد آن چنان مهجور افتاده است که حتی برخی از مردم اصفهان نیز از وجود این آرامگاه بیخبرند، برخی از اهالی اصفهان آدرس خیابان صائب را بلدند اما از وجود این آرامگاه اطلاعی ندارند علی الخصوص نسل جوان. از خیابان اصلی، فضای آرامگاه قابل مشاهده نیست. درختهای مشرف به ورودی، آرامگاه را در پشت خود مخفی کردهاند.
برای شناساندن صائب و مکان آرامگاه وی به گردشگران و حتی نسل جوان اصفهانی کارهای زیر توصیه میشود: نصب تابلو نوشتهی بزرگ در خیابان اصلی، برگزاری شب شعر و کنسرتهای موسیقی در محوطهی مزار، برگزاری همایشهای ادبی در سالروز تولد صائب بر سر مزار او، بازدید مسئولان نظام، ساخت برنامههای تلویزیونی و مستند، دعوت از تورهای گردشگری شهرهای مختلف کشور، تبلیغات گسترده همانند تبلیغات و اطلاعرسانییی که دربارهی مزار حافظ و سعدی در شیراز انجام میشود.
2ـ زایش
صائب تبریزی در سال 1010 هـ. (980 ش./1601م.) در شهر تبریز در خانهی میرزا عبدالرحیم بیگ، نگارنده و بازرگان تبریزی، کودکی چشم به جهان گشود که او را «محمدعلی» نامیدند.
آقای گلچین معانی ـ محقّق حالات و آثار فارسی صائب ـ میگوید:
«مولد وی چنانکه مورخ معاصر او، ولیقلی شاملوی هروی، نوشته است، بدون هیچ تردید، ولایت جنّت آیت تبریز است. و سند این قول را از گفتهی خود صائب در دست داریم. از جمله میفرماید:
زخاک پاک تبریز است، صائب! مولد پاکم،
از آن با عشقباز شمس تبریزی سخن دارم.
***
صائب از خاک پاک تبریز است،
هست سعدی گر از گِل شیراز. [1]
صائب بارها به تبریزی بودن خود فخر کرده و بالیده است:
ز حسن طبع تو صائب كه در ترقی باد،
بلند نام شد از جمله شهرها تبریز.»
3ـ خاندان
خاندان صائب تبریزی، بدانگونه که در تذکرهها و اسناد آمده، اهل علم و ادب و هنر بودند. ملا محمّد سعید اشرف مازندرانی، از شاگردان صائب که در مرثیهی او و یکی دیگر از استادان خود موسوم به عبدالرشید دیلمی سروده، گوید که صائب، برادر زادهی شمسالحق شیرین ادا بوده است:
آن پسر همشیرهی سید عماد خوشنویس،
وین، برادر زادهی شمس الحق شیرین ادا.
برخی از زندگیگزاران، مراد از شمسالحق شیرینادا را شمس تبریزی و یا شمسالدین شیرین قلم تبریزی، خوشنویس سدهی نهم (فـ. 930 هـ.) دانستهاند که مردود است.
عمویش نیز مانند پدرش اهل شعر، ادب، وعظ و خطابه بوده است، و احتمالاً هنگام کوچ اجباری تبریزیها از دنیا رفته است. اما پدرش سالها در اصفهان با عزّت و احترام زیسته است و پیوسته حامی و مرشد صائب بوده است.
4ـ کوچ اجباری
تبریز را تاریخی پرفراز و نشیب و دراز آهنگ است. به گفتهی مرحوم شهریار، تبریز بلاكش و بلاگردان است. شهر فرهنگپرور ایران بزرگ است و شهری بالیده در تاریخ فرهنگ اسلامی كه روا و ناروا در باب آن فراوان سخن گفتهاند. براساس دادههای نوین زبانشناسی نام كهنِ شهر، Taburiz بوده است كه ریشهی ترکی دارد: تابور (tabur) در معنای قوم و قبیله و فوج و گروه و ایز (iz) نشانهی جمع در ترکی باستان بوده است و واژهی «تبار» از جزء نخستین آن اكنون در فارسی برجای است.[2] و از آن جا كه اقوام و قبایل گوناگونی در این شهر میزیستند، آن جا را چنین نامیدند، یعنی تبارآباد و محل اسكان اقوام و قبائل.
در اساطیر و افسانههای تركی و فارسی، نام تبریز بارها تكرار شده است و در روایات اسلامی در باب بنای آن قصص فراوانی آوردهاند و مجوسان نیز افسانههایی خرافهآمیز بافتهاند. چنانكه در باب چئچست و دیگر جاهای آذربایجان چنین كردهاند و حتی كلمهی آذربایجان را منسوب به «آذرپرستان» دانستهاند.
تبریز، بارها خاستگاه بلا بوده است، اما بلایی را كه در آغاز پیدایی صفویان كشید، شاید هیچگاه نداشته است. و این بلا به ویژه از زمان شاه طهماسب صفوی تا عصر صائب نزدیك نیم قرن ادامه داشت. سالی كه محمدعلی صائب تبریزی در تبریز بهدنیا آمد (1010هـ ./ 980ش./1601م.) تبریز به تلی از ویرانهها بدل شده بود و آسیب فراوان دیده بود و حتی سپاهیان شاه عباس صفوی هنگام باز پس گرفتن شهر از عثمانیان همهی بناها را ویران كردند كه نشانی از رومیان برجای نماند.
و بدینگونه كوچ اجباری تبریزیان به اصفهان شروع شد و این كوچ تا عقد صلحنامه میان شاه عباس صفوی و خلیل پاشای عثمانی با فواصل معینی ادامه داشت و شاه عباس پس از عقد این صلحنامه و تحكیم پایههای قدرت حكومت استبدادی خود و رونق تجارت در اصفهان، به این كوچ شتاب بیشتری داد. علت اصلی مهاجرت دادن اهالی تبریز به اصفهان، آن بود که شاه عباس میخواست پایتخت جدیدش، عظمت و اعتبار کسب کند و از سوی دیگر، وی در مواقع توجه عثمانیها به شرق، امکان برخورداری و پیشروی را از آنها سلب نماید.
از سوی دیگر شاه عباس قصد آن داشت، اصفهان نوین روزگار خود را رونق دهد. از این رو، نیاز حیاتی به حضور سرداران، بازرگانان، معماران، واعظان، شاعران و هنرمندان تبریزی در پایتخت جدید داشت.
5ـ کودکی و نوجوانی
صائب سالهای كودكی و نوجوانی را در تبریز سپری كرد و نوجوانی كمال یافته بود كه به همراه خانوادهاش و به امر شاه عباس به اصفهان رفت.[3]از آثار خود شاعر درمییابیم که وی هنگام کوچ به اصفهان، جوانی بود که با شعر خودْویژهاش گام به جهان ادب میگذاشت. علیرغم حسادت و كینهی درباریان در اصفهان نسبت به صائب، وی در سایهی نبوغ خود آوازهی بیمانندی یافت. چنانكه همه در برابر خورشید نبوغ وی چون برف تموز آب شدند و با اعجاب از او یاد كردند و حتی بسیاری از محققان وابسته و رسمی زمان شاه و نیز همهی صائب پژوهان ایران كه كم و بیش تحت تأثیر جعلیات تاریخ ادبیات نگاران دورهی ستمشاهی بودند، نتوانستهاند این نبوغ بیمانند وی را انكاركنند. احمد گلچین معانی میگوید:«صائب اعجوبهی دهر است كه نظیرش نبوده و نخواهد آمد.»[4]
میرزا عبدالرحیم تاجر تبریزی پیش از كوچ به اصفهان و یا در راه كوچ، همسر خود را از دست داد و با فرزندش میرزا محمد علی كه به نوجوانی رسیده بود در حدود سال 1225هـ. به اصفهان رسید.
6 ـ در اصفهان
پدر صائب هنگام رسیدن به اصفهان در محلهی عباسآباد اسكان داده شد. محلههای تبارزه و عباسآباد اصفهان در عهد صائب زیستگاه علماء و عرفا و فضلای تبریزی بودهاند و سنن و خلق و خوی و شیوهی گویش و آداب و رسوم محلی خاصی داشتهاند و با همكاری هم به نشر و گسترش معارف و فنون شعری میپرداختند. كتابدار منزل صائب در همین محله عارف تبریزی نام داشت كه در كتابت نیز تقلید از صائب میكرده است. صائب بر تبریزی بودن خود بارها تصریح دارد. از آن میان:
ز حسن طبع تو صائب كه در ترقی باد،
بلند نام شد از جمله شهرها تبریز.
در بهار سرخرویی همچو جنت غوطه داد،
فكر رنگین تو صائب خطّهی تبریز را.
صائب، هنگام رسیدن به اصفهان نوجوانی بود با فضل و ادب و جویای دانش كه نزدیك 18 سال سن داشت. در اصفهان، در روزگار جوانی صائب شعری نوین برپا میشد که طراحی آن به عهدهی شیخ بهایی (1031 ـ 935) بود. وقتی او روی در نقاب خاک کشید، صائب 21 ساله و مقیم اصفهان بود. سالی پس از اسكان در اصفهان به دستیاری رکن الدین مسعود مسیح معروف به ركنای كاشی (1038 م.)، ملك الشعرای دربار شاه عباس شتافت و سالی چند توشهها از خرمن دانش او برداشت. امّا به هر روی در اصفهان خود را پیوسته غریب و تنها یافته است:
صائب به شهرهای دگر رو مرا ببین،
این سرمه در سواد صفاهان پدید نیست.
و یا:
در غریبی میتوان گل چید از افکار من،
در صفاهان بو ندارم سیب اصفهانیام.
7 ـ سفرهای صائب
نخستین سفر صائب به عربستان بود. به زیارت خانهی خدا مشرف شد، در مکه و مدینه چند صباحی اقامت کرد. سپس به آناتولی رفت و باز به اصفهان برگشت. در اثنای این سفرها با علما و شعرای آن سرزمین دیدار و مصاحبت داشت. صائب چند سالی در دربار شاه عباس بود و علیرغم حسادت و كینهی درباریان در اصفهان، در سایهی نبوغ خود آوازهی بیمانندی یافت و از اطراف و اكناف برای همصحبتی با اهل ذوق و ادب دعوت شد. از آن میان از سوی احسن الله ظفرخان به تخلص احسن (م. 1065هـ .) فرمانروای كابل بدانجا دعوت شد. او اهل هنر و شعر و دانش بود و زبان تركی را نیز به خوبی میدانست. صائب یك سال پیش از مرگ شاه عباس (1034هـ ./1624م.) بدو پیوست. هر دو سخت مجذوب همدیگر شدند و بیشترین ساعات فراغت را در مصاحبت هم به سر بردند. ظفرخان سپس او را به كشمیر برد و نزدیك هفت سال پیش خود نگهداشت. در این اقامت هفتساله، صائب به تشویق ظفرخان دیوان فارسی خود را چون دیوان تركی خویش مدوّن ساخت. چنانكه خود در قصیدهای گوید:
تو پایتخت سخن را به دست من دادی،
تو تاج مدح نهادی به فرق دیوانم.
ز روی گرم تو جوشید خون معنی من،
كشید جدّ تو این لعل از رگ كانم.
ز دقت تو به معنی چنان شدم باریك،
كه میتوان به دل مور كرد پنهانم.
چو زلف سنبل ابیات من پریشان بود،
نداشت طرّهی شیراز روی دیوانم.
چو غنـچـه ســاختـی اوراق بـاد بـردهی مـن،
وگـرنــه خـــار نمـیمـــانـد از گـــلستـانـم.
صائب در سال 1042هـ. به اصفهان نزد پدر بازگشت. در این سال شاه صفی - كه خود شاعر و اهل ذوق بود- او را به دربار خویش فراخواند و لقب ملك الشعرایی به او داد. شاه صفی خود شاعر بود و جایگاهی در تاریخ شعر تركی ایران دارد.
8ـ آوازهی صائب
در سفینهی خوشگو آمده است:«خداوندگار روم و پادشاهان اطراف، درخواست نسخهای از دیوان او، در حال حیات میکردند و شاه ایران، به رسم تحفه و هدیه میفرستاد و منت مینهاد.»شبلی میگوید:«بسیاری پای پیاده از اطراف و اکناف جهان به اصفهان میآمدند تا به دیدار او مشرف شوند.»[5]
صائب پس از بازگشت به اصفهان، به زیارت مشهد و قم شتافت و مدتی نیز در قزوین، یزد، اردبیل و تبریز اقامت کرد. اولیا چلبی در سفرنامهی خود، هنگام سخن از تبریز و ذکر شاعرانی که در این شهر با آنان دیدار داشته است، از میرزا محمدعلی صائب تبریزی نیز نام میبرد.
صائب تا سال 1077هـ. كه بیش از 65 سال داشته، با عزت و اعتبار در دربار صفویان زندگی كرد. هم شاهصفی و هم شاهعباس دوم او را عزیز میداشتند. در این سال در زمان شاهسلیمان، با دربار قطع رابطه كرد و منزوی شد و در تكیهی صائب تبریزی- كه در سال 1086هـ . (1054ش./1675م.) در همانجا دفن شد- اقامت گزید و تا آخر عمر از اصفهان بیرون نرفت. در این سالها بهسبب آوازهای که در زبانهای تركی و فارسی درانداخته بود، آرزومندان دیدارش از دور و نزدیك به شوق ملاقات با او پیاده طی طریق میكردند.
9 ـ شاگردان صائب
صائب تبریزی در اصفهان و هند شاگردان نامآوازه تربیت کرده است که برخی از آنها را نام میبریم:
1 ـ 9 ـ محمدقاسم مشهدی (1085م.) متخلص به قاسم که در جوانی به اصفهان کوچ کرده و در آنجا پیش صائب تبریزی شاگردی کرده است. خود گوید:
سزد ار عقل به شاگردی من فخر کند،
قاسم امروز که صائب بود استاد مرا.
2 ـ 9 ـ معصوم کاشانی فرزند میر حیدر یغمایی (1052م.) که صائب دربارهی او گوید:
به غیر صائب و معصوم نکتهسنج و کلیم،
دگر كه ز اهل سخن مهربان يكدگرند؟
صائب توجه زیادی به ایجاد اتحاد و وفاق در میان پیروان و شاگردان خود داشت. چنان که همین غزل را چنین شروع میکند:
خوش آن گروه که مست بیان یکدگرند،
ز جوش فكر، مي ارغوان يكدگرند.
نمیزنند به سنگ شکست گوهر هم،
پي رواج متاع دكان يكدگرند.
زنند بر سر هم گل، ز مصرع انگین،
ز «فكر تازه» گل بوستان يكدگرند.
سخن تراش چو گردند، تیغ الماساند،
زند چو طبع به كندي، فسّان يكدگرند.
3 ـ 9 ـ وحدت کوهنباتی (1070م.) که به گفتهی صاحب قصصالخاقانی:«دیباچهای بر دیوان حکیم سخن آفرین خطهی دانش میرزا صائب تبریزی نوشته، از هندوستان به ایرن فرستاده...» (کاروان هند/ 1512)
4 ـ 9ـ همایی آذربایجانی، صائب او را در کشمیر استادی کرده است و یک مثنوی از وی در بیاض خود آورده است. (تربیت 398)
تعدادی از شعرا افتخار میکنند که صائب به آنها تخلص داده است. چنان که «ساکت تبریزی» که در تذکرهی نصرآبادی آمده:«وقتی در اصفهان بوده، حضرت میرزا صائبا این تخلص را بدو عنایت کردهاند.»
5 ـ 9 ـ آقا تعظیمای قمی، قانع تقوی در مقالات الشعرا (ص130) گوید:«... کرت ثانی، سوی هند شتافته، ظاهراً همان طرفها گذشته باشد، بلافاصله شاگرد میرزا صائب میشود، کلامش به غایت رنگین و پر تمکین واقع، به عینه طرز میرزا صائب در اشعارش مبرهن است و شاگرد رشید به استاد نیک مانند است. (کاروان هند، ج1/ ص 230)
6 ـ 9 ـ اشرف مازندرانی در شعر شاگرد مولانا صائب تبریزی و در خط شاگرد عبدالرشید دیلمی بوده است. در دیوان وی قصیدهای با عنوان زیر در ستایش صائب وجود دارد:
در مدح استادی ملک الشعرا محمدعلی بیگ صائب تبریزی
گرفت رونق جاوید، روزگار سخن،
ز يمن همت طبع جهان مدار سخن.
10 ـ مرگ و دفن
صائب به هشتاد سالگی خود، در جایی اشاره میکند و میگوید:
دو اربعین به سر آمد زِ زندگانی من،
هنوز در خم گردون شراب نيم رسم.
در کتابخانهی دانشگاه استانبول، نسخهای از دیوان صائب به شمارهی 400 نگهداری میشود که نمونهی خط صائب بر آن است و تاریخ 1086 دارد. و پیداست که وی در این تاریخ زنده بوده است. نیز در آن کتابخانه، نسخهی دیگری به شمارهی 1371 وجود دارد که به امر سلطان احمد سوم برای کتابخانهی او استنساخ شده است. این نسخه مقدمهای به عربی، به قلم سلیمان نحیفی ـ مترجم ترکی مثنوی مولانا ـ دارد که در آن مقدمه میگوید که در سال 1110 همراه محمّد پاشا، ـ سفیر عثمانی ـ به اصفهان آمده و مزار صائب را زیارت کرده است و سال وفات شاعر را 1087 ذکر میکند.
محمد بدیع ملیحای سمرقندی نیز در تذکرهی مذکر الأصحاب گوید که در سال 1190، مزار صائب را دیده که روی سنگ مزارش سال 1087 حک شده است.
نصرآبادی در تذکرهاش که در 1083 نوشته، از ادامهی حیات صائب سخن میگوید.
سرخوش در ماده تاریخ «صائب وفات یافت» آورده (1081)؛ و از قول ملا محمد سعید شرف مازندرانی «بود با هم مردن آقا رشید و صایبا» (1082) آمده؛ گلچین معانی «یافت» را «یافته»، و «بود» را «بوده» کرده، و تاریخ (1086) را آورده است.
به نظر میرسد که قول اصح، 1087 هـ. قـ. (1055 ش./ 1676م.) است که صائب در اصفهان چشم بر جهان و جهانیان بست و در باغ خود دفن شد.
11ـ سروده دربارهی وفات صائب
اشرف مازندرانی در وفات صائب و عبدالرشید دیلمی گوید:
كرده بود ايزد عنايت خوشنويس و شاعري،
كز وجود هر دو كردي افتخار ايام ما.
بود اسم و رسم آن عبدالرشید دیلمی،
بود نام اين عليبیگ و تخلص صائبا.
آن پسر همشیرهی سید عماد خوشنویس،
این برادرزادهی شمس الحق شیرین ادا.
آن به هندوستان نمودی خوشنویسی را علم،
این به ایران داشتی رسم سخندانی به پا.
آن یکی در خطهی خط داور اقلیمگیر،
اين يكي در ملك معني خسرو فرمانروا.
بوده با هم مردن آقا رشيد وصائبا.(1086هـ .ق.)
12ـ خلق و خوی صائب
هر کس از صائب سخن گفته، او را به حسن خلق و کمال و فضیلت ستوده است. حتی صاحب تذکرهی آتشکده که در بدگویی کردن از صائب گوی سبقت از همگان ربوده است. گوید:«کسب کمالات صوری و معنوی کرده». در عصر ما نیز حبیب یغمایی با همهی ایرادهایی که به صائب میگرفت، در مقابل عظمت روح او تعظیم میکرد و نمیتوانست در انتقاد از وی پای از جادهی ادب بیرون گذارد.
محقق لاهیجی متخلص به فیاض گوید:
خدا روزی کند فیاض چندی صحبت صائب،
که بستانیم از هم داد ایام جوانی را.
13ـ غریبی صائب
صائب در جوانی «پیش از سفر هند» به زیارت خانهی خدا مشرف شده و پس از آن، مرقد مطهر ثامنالائمه - عَلَیْهالسَّلام - را زیارت كرده است. خود گوید:
لله الحمد كه بعد از سفر حج، صائب!
عهد خود تازه به سلطان خراسان كردم.
وی پس از زیارت آستان قدس رضوی و بازگشت به اصفهان، دور از یار و دیار احساس غربتی جانكاه كرد و غم و اندوه غریبانه زیستن خود را در اشعارش متجلی ساخت. مضمون «غربت» در اشعاری نیز كه در هند میسروده است، از مضامین اصلی خلاقیت بوده است:
به این گرمی كه من روی از غریبی در وطن دارم،
خار خار وطنم نعل در آتش دارد،
اگر بر سنگ بگذارم قدم، ریگ روان سازم.
چشم دارم كه كند شاه غریبان مددی.
اینگونه غریبانه اندیشیدن، بهویژه پس از سفر حج كه از راه آسیای صغیر به قولی به تبریز آمده و چند صباحی در آن جا اقامت گزیده و سپس به اصفهان رفته بود. هنگامیكه پدر صائب به قصد بردن او به اصفهان، به هند رفته بود، صائب قصیدهای خطاب به خواجه ابوالحسن و ظفرخان سرود و اجازهی مرخصی از آنها خواست. این چند بیت از آن قصیده است:
شش سال بیش رفت که از اصفهان به هند
آورده است، جذبهی گستاخ شوخ من.
هفتاد ساله والد پیر است بنده را،
زان پیشتر کز اکراه به معمورهی دکن
این راه دور را ز سر شوق طی کند
افتاده است توسن عزم مرا گذار
از اصفهان به اکراه و لاهورش اشکبار
کز تربیت بود به منش حقّ بیشمار
آید عنان گسستهتر از سیل بیقرار
با قامت خمیده و با پیکر نزار
صدور اجازهی مرخصی صائب مدتی به تعویق افتاد. در سال 1042 هجری قمری كه حكومت كشمیر به نیابت خواجه ابوالحسن به ظفرخان واگذار شد صائب نیز همراه او بود. ظفرخان در عین حال كه جدایی از صائب را به خود مشكل میدانست، به پاس احترام دوستی مبلغ خطیری با سواری پالكی و دیگر امتعه و اقمشه همراه او كرد. در این خصوص غزلی گفته كه مطلعش این است:
خوش آن روزی كه صائب من مكان در اصفهان سازم،
ز آب زنده رودش خامه را رطب اللسان سازم.
منبع :سایت دکتر حسین محمد زاده صدیق
دیدگاه خود را بنویسید