سووشون با تلفظ صحیح تر " سو وَ شون" شاهکاری است سیمین دانشور، نویسندهٔ مشهور ایرانی و همسر جلال آل احمد که اولین بار در سال ۱۳۴۸ و قبل از انقلاب منتشر شد. داستان رمان سووشون در شهر زیبای شیراز و اواخر جنگ جهانی دوم رخ میدهد و روایتگر فضای اجتماعی سالهای ۱۳۲۰ تا 1330 است. نام کتاب سرانجامِ یکی از شخصیتهای داستان با سرنوشت سیاوش، قهرمان اسطورهای ایران باستان است. سووشون یا سیاووشان برگرفته از عنوان مراسم سوگواری برای سیاوش است. این کتاب که اولین رمان سیمین دانشور نیز محسوب می شود، نخستین بار در تیرماه سال ۱۳۴۸ منتشر شد و تا بدین لحظه که در سال 1400 به سر میبریم به چاپ 28 رسیده است. با توجه به این که سووشون یکی از پرمخاطبترین رمانهای فارسی در ایران به شمار می رود ولی کمی در حق این کتاب اجحاف شده است. سووشون، علاوه بر این، به زبانهای مختلف دنیا از جمله انگلیسی، فرانسوی، ایتالیایی، ژاپنی و چینی نیز ترجمه شدهاست. نمایشی نیز با نام سووشون و با اقتباس از همین کتاب در سال 1380 در تهران به روی صحنه رفته است. در حال حاضر نیز سریالی با اقتباس از این رمان به کارگردانی نرگس آببار در شهر شیراز در حال فیلم برداری هست.
داستان سووشون با زبانی ساده، روان و بدون پستی و بلندی آغاز میشود و نویسنده از هرگونه تزئین و تذهیب واژگان پرهیز میکند. مخاطب در صفحات اولیهٔ کتاب، به درونمایهٔ اصلی رمان پی میبرد و برای آنچه قرار است بعداً با آن مواجه شود، پیشآگاهی پیدا میکند که مصداقی است از آنچه در ادبیات فارسی به آن، آرایه ادبی براعت استهلال میگویند. در برخی از قسمتها، این رمان که از زاویهٔ دید بیرونی به شیوهٔ دانای کل محدود به ذهن زری، شخصیت محوری زن داستان روایت میشود، از مسیر اصلی خارج میشود تا بتواند اطلاعات خواننده در مورد موضوع اصلی داستان را تکمیل کند. در این قسمتها، نویسنده تمهیدی برای جلوگیری از ملال خواننده اندیشیده و به گمان هوشنگ گلشیری، نویسنده و منتقد معاصر، در این امر تاحدودی موفق بودهاست. یکی دیگر از ویژگیهای سووشون، استفاده از واژگان و اصطلاحات شیرازی است. بسیاری از شخصیتهای اصلی و فرعی سووشون از شخصیتهای واقعی الهام گرفته شده و با در هم آمیزی تخیل به شخصیتی متفاوت تبدیل شدهاند. شخصیت زری شبیه به سیمین دانشور و شخصیت یوسف شبیه به جلال آل احمد است. شخصیتهای دیگر مانند دکتر عبداللهخان، خانم مسیحادم، مک ماهون، بیبی همدم و ملکسهراب هم از شخصیتهای واقعی الهام گرفته شدهاند.
سووشون هم وجه واقعگرا و هم وجه نمادگرا و درواقع، ساختاری دو لایه دارد؛ یکی لایهٔ روایی یا داستانی و دیگری لایهٔ رمزی یا تمثیلی. لایهٔ روایی آن، داستانی جذاب در محیط اجتماعی ایران است که در آن از مظاهر فرهنگ و تمدن ایرانی و بیانی شاعرانه استفاده شدهاست. در لایهٔ زیرین، به برخی از شخصیتها و اشیا کارکرد رمزی داده شدهاست. البته سرنخهایی نیز برای کشف این تمثیلها وجود دارد و مخاطب میتواند ارتباط آن را قهرمانهای مذهبی یا ملی مانند حسین بن علی، سیاوش و یحیا پیدا کنند. دانشور در تمام داستان بر نقش فرهنگ و اختلاف فرهنگی انگلیسیها و ایرانیها اشاره میکند و بهصورت غیرمستقیم میگوید که هر کس سرانجام به اصل و ریشهٔ خود بازمیگردد. سووشون پایداری در برابر اشغالگر و شهادت در این راه را در درجهای والاتر از مذهب، عشق، علایق شخصی و خانواده میستاید. اگرچه این راه با کشتهشدن شخصیت محوری داستان ناکام میماند، اما نویسنده در پی انتقال این مفهوم است که نسل یا نسلهای آینده موفق به ادامهٔ راه ظلمستیزان و روشنفکران خواهند شد. اشارهٔ نویسنده، به تفکرات و احساسات ضداستعماری و غربستیزانهای است که میتوان اثر و دامنهٔ آن را در دهههای بعد در شکلگیری انقلاب اسلامی سال ۱۳۵۷ مشاهده نمود.
دانشور با توجه به تجربهٔ زنانهٔ خود، در آفرینش شخصیتهای زن موفق بودهاست. این رمان چشماندازی از آیندهٔ زنان و نقشی که آنها در تحولات اجتماعی ایفا میکنند، ترسیم میکند؛ چنانکه شخصیت محوری زن اگرچه در طول داستان، رفتارهای مردسالارانه را میپذیرد اما در نهایت از یک شخصیت محافظهکار، به یککنشگر اجتماعی مبدل میشود.
پرورش طرح کلی کتاب در ذهن نویسنده (سیمن دانشور)
سیمین دانشور در هنگام جنگ جهانی دوم در دانشگاه تهران دانشجو بود و در سال ۱۳۲۰ به عنوان «معاون ادارهٔ تبلیغات خارجی» با رادیو ایران همکاری داشت و به واسطهٔ شغلش با خبرنگاران جنگی که به ایران آمده بودند، آشنا شد و در جریان اخبار جنگ قرار گرفت. او در سال ۱۳۲۱ به زادگاه خود شهر یعنی شهر شیراز سفر کرد؛شیراز در آن زمان تحت اشغال انگلیسیها بود و در سراسر شهر سربازان هندی، ایرلندی و اسکاتلندی به چشم میخوردند. پدر سیمین دانشور از پزشکان مشهور شیراز بود و سیمین به همراه او در مهمانیهای سطح بالای شهر شرکت میکرد. در این مهمانیها، سیمین از فرصت برای گفتگو با افسران نظامی انگلیسی استفاده میکرد. علاوه بر این، به واسطه شغل پدر، به محل اتراق ایل قشقایی نیز زیاد رفتوآمد میکردند. او تعزیه سووشون را نیز که عشایر در مواقع ییلاق و قشلاق اجرا میکردند، در همان ایام از نزدیک مشاهده کرد. طرح اولیه سووشون و بسیاری از شخصیتهای آن در همان دوران در ذهن سیمین دانشور شکل گرفت؛ ولی تا مدت ها فرصتی برای نوشتن آن پیدا نکرد و این طرح به گفتهٔ خودِ او تا مدتها بر ذهن او سنگینی میکردهاست. او دست کم تا سال ۱۳۳۱ که به برای تحصیل در دانشگاه هاروارد به آمریکا رفت؛ نگارش کتاب را شروع نکردهبود.
سیمین در سال ۱۳۲۹ با جلال آلاحمد، نویسنده و روشنفکر ایرانی ازدواج کرد. از هوشنگ گلشیری نقل شده است ، تأثیر فکری جلال و آثار او نیز در این نگارش این کتاب مشهود است.
خلاصه رمان سووشون (سیمین دانشور)
زری و یوسف در میهمانی عقدکنان دختر حاکم شرکت میکنند. از ورای چند و چون عروسی خواننده با فضای اجتماعی سالهای 1320 آشنا میشود. سالهایی که انگلیس در فارس نیرو پیاده کرده و جنگ ناخواسته با خود گرسنگی و بیماری آوردهاست. حاکم دست نشانده با فروش آذوقهٔ مردم به ارتش بیگانه به قحطی دامن میزند. یوسف، خان روشنفکر و متکی به ارزشهای بومی، حاضر به فروش آذوقهٔ مردم به ارتش بیگانه نیست و میخواهد از مردم پشتیبانی کند. اما زری، همچون همه زنان سووشون، حتی چهرههای منفی چون عزتالدوله، که هریک به نوعی وجوه گوناگون ستمدیدگی، بیپناهی، ناکامی، فداکاری و تحمل زن ایرانی را به نمایش میگذارند، مسالمتجویانه، میکوشد او را آرام کند.
دو خان قشقایی، ملک رستم و ملک سهراب خانها که از سوی اشغالگران اغوا شدهاند، برای خرید آذوقه نزد یوسف میآیند تا با فروش آن به انگلیسیها اسلحه بخرند و با ارتش ایران بجنگند. اما یوسف قبول نمیکند.
از خانه حاکم میآیند تا اسب خسرو، پسر یوسف، را برای دختر حاکم ببرند. عمه خانم، خواهر یوسف، و زری برای پس گرفتن اسب از عزتالدوله کمک میخواهند. رفتن زری به شهر نمایی از چهره شهر درگیر تیفوس، ناامنی و فحشا را در ذهن خواننده به تصویر میکشد. گشتی در دیوانه خانه و زندان ما را با فجایعی که زندگی مردم را سیاه کرده از نزدیک آشنا میکند. زری با سرزنش یوسف درس ایستادگی میگیرد و بزودی با خواسته عزتالدوله مخالفت میکند.
عاقبت روزی جسد یوسف را میآورند: اشغالگران این نماد مقاومت را از پای درآوردهاند. مرگ یوسف وجود زری را از تردیدها میپیراید و دید او را نسبت به زندگی دگرگون میکند. «میخواستم بچههایم را با محبت و در محیط آرام بزرگ کنم. اما حالا با کینه بزرگ میکنم.» وقتی دکتر عبداللهخان، پیرمرد آگاه، در گفتگویی به زری میگوید: «بدن آدمیزاد شکنندهاست، اما هیچ نیرویی در این دنیا، به قدرت نیروی روحی او نمیرسد، به شرطی که اراده و وقوف داشته باشد»، دگرگونی او کامل میشود. «نه یک ستاره، هزار ستاره در ذهنش روشن شد. دیگر میدانست که از هیچکس و هیچچیز در این دنیا نخواهد ترسید.» سفر درونی زری، در برخوردهای او با جامعه، به آگاهی میانجامد. او که میکوشید در حاشیه رنجهای مردم بماند، به میان ماجراها کشانده میشود.
بوی عشق و دشتهای زیبای فارس، رمان سیمین دانشور را عطرآگین میکند. زری زنی ایلاتی را به یاد میآورد که برایش از مراسم سووشون (سوگ سیاوش) گفته بود. گویی یوسف، سیاوشی است تنها در محاصره انبوه دشمنان. آخرین فصل رمان، توصیفی قوی از تشییع جنازه یوسف و یکی از مؤثرترین وصفهای حرکت مردم در ادبیات معاصر ایران است. تشییع جنازه به تظاهرات ضداستعماری مردم و درگیری آنان با نیروهای امنیتی مبدل میشود. جنازه یوسف را شبانه به خاک میسپارند و مک ماهون در تسلیتی امیدبخش به زری مینویسد: «گریه نکن خواهرم، در خانهات درختی خواهد رویید و درختهایی در شهرت و بسیار درختان در سرزمینت. و باد پیغام هردرختی را به درخت دیگر خواهد رسانید و درختها از باد خواهند پرسید: در راه که میآمدی سحر را ندیدی؟»
گلچین و گزیده جملات کتاب سووشون
- بعضى آدمها عین یک گل نایاب هستند، دیگران به جلوهشان حسد مىبرند. خیال مىکنند این گل نایاب تمام نیروى زمین را مىگیرد. تمام درخشش آفتاب و ترى هوا را مىبلعد و جا را براى آنها تنگ کرده، براى آنها آفتاب و اکسیژن باقى نگذاشته. به او حسد مىبرند و دلشان مىخواهد وجود نداشته باشد. یا عین ما باش یا اصلا نباش.
- خوب که فکرش را مىکنم مىبینم همهى ما در تمام عمرمان بچههایى هستیم که به اسباب بازىهایمان دل خوش کردهایم و واى به روزى که دلخوشیهایمان را از ما مىگیرند، یا نمىگذارند به دلخوشیهایمان برسیم.
- خاندانم که بر باد رفت یوسف برایم نوشت. خواهر سعی کن روی پای خودت بایستی. اگر افتادی، بدان که در این دنیا هیچکس خم نمیشود دست ترا بگیرد بلندت کند. سعی کن خودت پا شوی.
- آدم با کسى در زندگیهاى قبلى دمخور بوده، بعد از او جدا شده. هى به دنیا مىآید تا او را پیدا کند. فراق مىکشد و انتظار مىکشد، وقتى پیدایش کرد و شناختش مگر مىتواند ولش کند؟
- آدمیزاد چیست؟ یک امید کوچک، یک واقعه خوش چه زود میتواند از نو دست و دلش را به زندگی بخواند؟ اما وقتی همهاش تودهنی و نومیدی است، آدم احساس میکند که مثل تفاله شده، لاشهای، مرداری است که در لجن افتاده.
- ما غیر از آرزوهاى بزرگ تقصیرى نداشتیم.
- اگر آدم گناه کرد و موفق شد، آن گناه به عقیده خودش و دیگران گناه نیست ولی اگر موفق نشد، آن وقت گناه گناه است و باید جبرانش کرد.
- کاش دنیا دست زنها بود، زنها که زاییدهاند یعنی خلق کردهاند و قدر مخلوق خودشان را میدانند. قدر تحمل و حوصله و یکنواختی و برای خود هیچ کاری نتوانستن را. شاید مردها چون هیچوقت عملا خالق نبودهاند، آنقدر خود را به آب و آتش میزنند تا چیزی بیافرینند. اگر دنیا دست زنها بود، جنگ کجا بود؟
- آن دورهها که مردم بهشراباً طهور دسترسی پیدا میکردند و میخوردند و حافظ میشدند گذشت. حالا باید شراباً باروت قورت بدهند. آن وفتها که مردم لب جوی آب مینشستند و گذر عمر را میدیدند و دلیدلی میکردند و از تمام نعمتهای دنیا، یک گلعذار بسشان بود گذشت. حالا باید کناره سیلگیر بایستند و عمر همچین از، روبهرو بیاید سیلی به صورتشان بزند که رب و ربشان را یاد کنند.
بیوگرافی سیمین دانشور
سیمین دانشور در ۸ اردیبهشت ۱۳۰۰ در شهر شیراز چشم به جهان گشود. وی یکی از سرشناس ترین نویسنده و مترجم زن ایرانی و نخستین زن ایرانی بود که به صورتی حرفهای در زبان فارسی داستان نوشت از مهمترین او می توان به رمان سووشون اشاره کرد که نثری ساده دارد و تاکنون به ۱۷ زبان زنده دنیا ترجمه شدهاست.
سووشون از جمله پرفروشترین آثار ادبیات داستانی در ایران نیز به شمار میرود و تا کنون نزدیک به 30 بار تجدید چاپ شده است.سیمین دانشور همسر جلال آل احمد یکی از نویسندگان معروف ایران بود که به همراهِ هم عضو کانون نویسندگان ایران نیز بودند و در نخستین انتخابات (فروردین ۱۳۴۷) دانشور به عنوان رئیس کانون نویسندگان ایران برگزیده شد.
سیمین دانشور سومین فرزند محمدعلی دانشور (پزشک) و قمرالسلطنه حکمت (مدیر هنرستان دخترانه و نقاش) بود. او سه برادر به نامهای منوچهر، هوشنگ و خسرو و دو خواهر به نامهای هما و ویکتوریا داشت.دورهٔ ابتدایی را در مدرسه انگلیسیزبان مهرآیین گذراند.
او از کودکی با اشعار حافظ و سعدی و آثار نویسندگان ادبیات کلاسیک ایران نظیر ناصر خسرو و بیهقی آشنا شد. در کتابخانهٔ پدرش هم آثار نویسندگان ایرانی و هم آثار نویسندگان روز دنیا موجود بود. دو کتابفروشی معرفت و احمدی که از کتابفروشیهای معتبر شیراز بودند، با پدر او دوستی داشتند و کتابهای تازه چاپشدهشان را به پدرش هدیه میدادند. سیمین اشتیاق فراوانی به کتابخوانی داشت و به زبان انگلیسی هم مسلط بود. به این ترتیب، خیلی زود با ادبیات جهان نیز آشنا شد.دبیرستان را در همان مدرسه مهرآیین گذراند. در سال ۱۳۱۶ اولین مقالهاش را با نام زمستان بیشباهت به زندگی ما نیست در نشریهای محلی چاپ کرد. در امتحان نهایی دیپلم شاگرد اول کل کشور شد.در سال ۱۳۱۷، به همراه هما و منوچهر به تهران آمد. هما در رشته پزشکی، منوچهر در رشته باستانشناسی مشغول تحصیل شدند. سیمین مدتی در شبانهروزی آمریکایی تهران ساکن شد و آموزش زبان انگلیسی را پی گرفت. بعد در رشته زبان و ادبیات فارسی در دانشکده ادبیات دانشگاه تهران مشغول به تحصیل شد.
سیمین دانشور ۲۰ ساله بود که پدرش، محمدعلی دانشور درگذشت. پس از مرگ پدر، مادرش هم به تهران آمد و در خیابان ایرانشهر ساکن شدند. با این که از نظر مالی مشکلی نداشتند سیمین تصمیم گرفت کار کند. در سال ۱۳۲۰ خورشیدی، به عنوان معاون اداره تبلیغات خارجی در رادیو تهران استخدام شد. علی اکبر کسمایی و احمد شاملو از همکاران او در رادیو بودند. دو سال بعد، در سال ۱۳۲۲، از کار رادیو کنارهگیری کرد و در روزنامه ایران مشغول به کار شد. از این زمان به بعد، او با نام مستعار شیرازی بینام برای نشریات مختلف مقاله مینوشت و ترجمه هم میکرد. مرتضی کیوان او را تشویق کرد داستانهای پراکندهاش را جمعآوری و منتشر کند.در ۱۳۲۷، اولین کتاب خود را با نام آتش خاموش (شامل ۱۶ داستان کوتاه) منتشر کرد. آتش خاموش نخستین مجموعه داستانی است که به قلم زنی ایرانی چاپ شدهاست.داستانهای این مجموعه با نقدهای منفی بسیاری مواجه شد.که سال بعد به اخذ درجهٔ دکترای ادبیات فارسی نایل میآید و باز یک سال بعد با جلال آل احمد، نویسنده و مبارز اجتماعی مطرح آن سالها ازدواج میکند.
آشنایی و ازدواج با جلال آل احمد
سیمین دانشور در کنار جلال آل احمد (در جوانی)
سیمین دانشور در سال ۱۳۲۷، در حالی که در اتوبوس از تهران راهی شیراز بود با جلال آلاحمد، نویسنده و روشنفکر ایرانی، آشنا شد. این آشنایی دو سال بعد به ازدواج انجامید.
خواهر سیمین دانشور (ویکتوریا دانشور) ماجرای آشنایی سیمین و جلال را اینطور نقل میکند:
ما عید رفته بودیم اصفهان و در اتوبوسی که میخواستیم به تهران برگردیم، آقایی صندلی کنارش را به خانم سیمین تعارف کرد. آن دو کنار هم نشستند. بعد آمدیم خانه. صبح دیدم خانم سیمین دارند آماده میشوند که بروند بیرون. من هم میخواستم بروم خرید. وقتی در را باز کردم، دیدم آقای آل احمد مقابل در ایستادهاست. نگو اینها روز قبل قرار مدارشان را گذاشتهاند. روز نهم آشناییشان هم قرار عقد گذاشتند. بعد همه را دعوت کردیم و در مراسمشان فامیل و همهٔ نویسندگان بودند. صادق هدایت هم بود. بعد آنها خانهای اجاره کردند و رفتند سر زندگیشان.
آل احمد از خانوادهای مذهبی بود. پدر و پدربزرگش روحانی بودند. خانواده دانشور مرفه و تحصیلکرده بودند. پدر آل احمد که راضی به این ازدواج نبود، در روز عقد جلال و سیمین به قم رفت و در مراسم حاضر نشد. او تا ده سال بعد هم پا به خانه آنها نگذاشت. شمس آل احمد، برادر جلال، در کتاب سیر و سلوک خاطرهای از مراسم عروسی تعریف میکند. به گفتهٔ او، صادق هدایت، از جملهٔ مهمانان عروسی بود و یک قاشق چایخوری یک بار مصرف به عروس و داماد هدیه داد. گویا این ماجرا باعث تفریح حضار شده بود.
این ازدواج، تا مرگ نابهنگام آل احمد، در سال ۱۳۴۸، به مدت ۲۰ سال دوام داشت. دانشور در گفتگو با ناصر حریری گفتهاست که آنها هر چه مینوشتند به هم نشان میدادند اما او هرگز اجازه نمیداده جلال در نوشتههایش دست ببرد.همچنین دانشور هیچگاه از نثر آل احمد که دست کم سه دهه یکهتاز میدان نویسندگی بود تأثیر نپذیرفت و زندگی مشترک در شیوهٔ نگارش او اثر نگذاشت و استقلال خود را حفظ کرد.
فارغالتحصیلی از دانشگاه
در ۱۳۲۸ با مدرک دکترای ادبیات فارسی از دانشگاه تهران فارغالتحصیل شد. عنوان رسالهٔ وی «علمالجمال و جمال در ادبیات فارسی تا قرن هفتم» بود. راهنمای این رساله در ابتدا فاطمه سیاح بود اما با مرگ نابهنگام او کار ناتمام ماند و دانشور ادامهٔ کار را با راهنمایی بدیعالزمان فروزانفر پی گرفت. بخش اول این رساله که در زمان حیات سیاح و با راهنمایی او نوشته شدهاست به «علمالجمال در غرب» میپردازد، موضوع بخش دوم که زیر نظر فروزانفر نوشته شدهاست «علمالجمال در ایران» است. از استادان او در دانشکدهٔ ادبیات میتوان به عباس اقبال، بدیعالزمان فروزانفر، ملکالشعرای بهار، علی اصغر حکمت، نصرالله فلسفی، لطفعلی صورتگر و احمد بهمنیار اشاره کرد.در همین سال سرباز شکلاتی جرج برنارد شاو را ترجمه و منتشر کرد و مقالهها و داستانهای کوتاهی نیز در روزنامه کیهان، مجله بانو و امید چاپ کرد.
تحصیل در آمریکا
دانشور در شهریور ۱۳۳۱ با دریافت بورس تحصیلی از مؤسسه فولبرایت به دانشگاه استنفورد آمریکا رفت و در رشتهٔ زیباییشناسی تحصیل کرد.در این سفر همسرش، آل احمد، او را همراهی نمیکرد. نامههایی که بین این دو، در این مدت، رد و بدل شد، بعدها در کتابی به نام نامههای سیمین دانشور و جلال آل احمد از سوی انتشارات نیلوفر منتشر شد. دانشور در استنفورد نزد والاس استگنر داستاننویسی و نزد فیل پریک نمایشنامهنویسی آموخت.او در مصاحبههایش همواره به تأثیر استگنر بر داستاننویسیاش اشاره میکند: «تکنیک نویسندگی خود را مدیون والاس استگنر هستم. این که روایت نمیکنم و نشان میدهم که قید و صفت به کار میبرم و این که از فعل و اسم بیشترین استفاده را میکنم.»در مدت زندگی و تحصیل در آمریکا دو داستان کوتاه به زبان انگلیسی نوشت که در نشریه دانشگاه استنفورد به نام د پسیفیک اسپکتیتر چاپ شد. در مدت تحصیل در آمریکا باغ آلبالو و دشمنان چخوف، رمان بئاتریس آرتور شنیتسلر و رمز موفق زیستن دیل کارنگی را هم ترجمه و منتشر کرد.
تدریس
سیمین دانشور هرچند بیست سال به تدریس در دانشگاه تهران پرداخت و بسیار محبوب دانشجویان و استادان بود هرگز به رتبهٔ استادی ارتقا نیافت، چون ظاهراً ساواک اجازهٔ چنین کاری را نمیداد.
بازگشت به ایران و ادامه کار نویسندگی
دانشور در احتمالاً دهه ۴۰ شمسی
دانشور در سال ۱۳۳۴ به ایران بازگشت و در هنرستان هنرهای زیبای دختران و پسران مشغول تدریس شد. مدیریت مجلهٔ نقش و نگار را پذیرفت. کمدی انسانی سارویان و داغ ننگ ناتانیل هاتورن را ترجمه کرد. در سال ۱۳۳۶ به همراه جلال آل احمد سفری به اروپا رفت. در ۱۳۳۷ کتاب همراه آفتاب، نوشتهٔ هارولد کورلاندر را ترجمه و منتشر کرد. تا این که در سال ۱۳۳۸، به عنوان دانشیار کلنل علینقی وزیری در رشتهٔ باستانشناسی و تاریخ هنر دانشگاه تهران مشغول به کار شد. کار تدریس او در دانشگاه تهران تا بیست سال بعد، یعنی سال ۱۳۵۸ که از دانشگاه تهران بازنشسته شد ادامه یافت.
در سال ۱۳۴۰، دومین مجموعه داستان خود با نام شهری چون بهشت را منتشر کرد. این مجموعه شامل ده داستان کوتاه بود. در سال ۱۳۴۳، بار دیگر سفری به آمریکا رفت تا در سمیناری در دانشگاه هاروارد شرکت کند.
در تیرماه ۱۳۴۸، رمان سَووشون را منتشر کرد، که مشهورترین رمان او[۳۶] و از جملهٔ پرفروشترین رمانهای معاصر است. تاکنون بیش از پانصد هزار نسخه از این کتاب در ایران به فروش رفته و به هفده زبان ترجمه شدهاست. بسیاری از منتقدان این اثر را یکی از ماندگارترین آثار ادبی فارسی میدانند.[۳۷] دو ماه بعد از انتشار سووشون، در ۱۸ شهریور ۱۳۴۸، جلال آل احمد درگذشت.
در سال ۱۳۵۱، کتاب چهل طوطی را منتشر کرد. این کتاب ترجمهای است از مجموعهای از حکایتهای هندی که لین یوتانک، نویسندهٔ چینی، در کتابی به نام The Wisdom of India جمعآوری کردهاست. این کتاب، که تنها همکاری آل احمد و دانشور به حساب میآید، در سال ۱۳۵۱، با عنوان چهل طوطی اصل از سوی انتشارات موج به چاپ رسید.
در پاییز ۱۳۵۶، کانون نویسندگان ایران با همکاری انجمن روابط فرهنگی ایران و آلمان، انستیتو گوته، شبهای شعر گوته را برگزار کرد. این رویداد فرهنگی قدمتی چند ساله داشت اما واپسین دورهٔ آن، که از ۱۸ تا ۲۷ مهرماه ۱۳۵۶ در باغ انجمن فرهنگی روابط ایران-آلمان برگزار شد، به دلایل متعدد اهمیت یافت. در این ده شب، ۶۰ نویسنده، شاعر، مترجم و پژوهشگر شرکت داشتند. ۳ زن و ۵۷ مرد سخنرانی کردند و ۴۴ شاعر شعر خواندند. سیمین دانشور نخستین سخنران برنامه بود و سخنرانی خود را با خواندن آیهای از قرآن (ربِّ اشْرَحْ لِی صَدرِی و یَفقَهُوا قَوْلِی) آغاز کرد. موضوع سخنرانی او «مسائل هنر معاصر در جهان و در کشورهای جهان سوم» بود.
در سال ۱۳۶۱، کتابی را منتشر کرد به نام غروب جلال. این کتاب از دو بخش تشکیل شدهاست. بخش اول کتاب، با نام شوهرم، جلال در سال ۱۳۴۱ و در زمان حیات آل احمد نوشته شدهاست. دانشور این کتاب را با وصف آل احمدِ نویسنده آغاز میکند، افکار و ویژگیهای اخلاقی او را از منظر خود توصیف میکند و به جنبههای فردی، اجتماعی و سیاسی زندگی او میپردازد. بخش دوم کتاب، تقریباً بیست و یک سال بعد نوشته شدهاست. در این بخش، دانشور خاطرهٔ روز درگذشت آل احمد را روایت میکند. نام کتاب، از همین بخش دوم گرفته شدهاست.
در سال ۱۳۶۳، کتاب جدال نقش با نقاش هوشنگ گلشیری منتشر شد که یکی از جدیترین نقدها دربارهٔ آثار سیمین دانشور، به ویژه سووشون تا آن زمان بود. در سال ۱۳۷۲، اولین کتاب از سهگانهٔ سیمین دانشور، به نام جزیره سرگردانی منتشر شد که به دغدغههای روشنفکران ایران در دههٔ ۴۰ و ۵۰ میپرداخت. ۱۳۷۶، مجموعه داستان از پرندههای مهاجر بپرس با همکاری نشر نو و نشر کانون چاپ شد. در سال ۱۳۷۸ یادنامه جلال آل احمد توسط علی دهباشی منتشر شد که گفتگویی مفصل با دانشور را شامل میشد. جلد دوم تریلوژی دانشور، ساربان سرگردان، در سال ۱۳۸۰ را چاپ کرد که به بازنگری وقایع پس از انقلاب ۱۳۵۷ ایران میپردازد. کتاب سوم این مجموعه کوه سرگردان است. گفته میشود دانشور این کتاب را در سال ۱۳۸۶ برای چاپ به انتشارات خوارزمی سپرد. دو سال بعد ناشر اعلام کرد که آخرین رمان دانشور مفقود شدهاست. از سال ۱۳۸۶، بیماری سبب شد دیگر نتواند به کار نوشتن ادامه دهد. آخرین اثر چاپ شدهٔ او مجموعه داستانیست به نام انتخاب شامل ده داستانی که پیشتر در کتاب از پرنده مهاجر بپرس آمده بود به اضافه شش داستان جدید. داستانهای این مجموعه از نظر فرم و مضمون متفاوتند و در نگارش آنها از تکنیکهای پستمدرن استفاده شدهاست.
دیدار کانون نویسندگان با امام خمینی
غلامحسین ساعدی میگوید:
وقتی امام خمینی وارد ایران شد، کانون نویسندگان ایران به دیدن ایشان رفت که راجعبه مطبوعات و این مسائل صحبت بکنند. من هم جزو آن هیئت بودم. بهنظر من خیلی کار خوبی کردیم که رفتیم. غول را وقتی که از چاه در میآید اگر نبینی و راجع به آن حرف بزنی، فایده ندارد. دیدن خمینی برای من جالب بود. قضیه از این قرار بود که سانسور و اینها دوباره پا گرفته بود و کانون نویسندگان تصمیم گرفت که اندکی برود و به خود حضرت بگوید که: «دایی، ما هستیمها». آن وقت نشستیم به نوشتن یک متن. یک عده جمع شدند و اینها و فلان. گفتیم نه، برویم و به او بگوییم، الان دستگاه دارد دست او میافتد. یک متنی تهیه شد که به نظر من متن خوبی هم بود. بعدش تلفن زدند که شما میتوانید بیایید، آقا اصلاً منتظر شماست؛ مثلاً سیمین دانشور بود، من بودم، سیاوش کسرایی بود، جواد مجابی بود، باقر پرهام، شانزده - هفده نفر بودیم. جعفر کوشآبادی بود. قرار شد متن را باقر پرهام بخواند. تنها زنی که با ما بود خانم [سیمین] دانشور بود. ایشان یک روسری داشتند و این شیخ هی میگفت که این روسری را یککمی بکش بالا مثلاً صورتتان را بپوشاند. خانم سیمین به آفت الله، آره به آیت الله یک جور شیفتگی داشت. بعد گفت، «آقا اجازه بدهید دستتان را ببوسم.» خمینی گفت، «حالا فایده دارد؟ نبوسند برند.» او شیفته خمینی بود و میگفت اوضاع سانسور این گونه نمیماند.
عطاء الله مهاجرانی نیز گفت: خانم دانشور میگفت وقتی امام را دیدم، تحت تأثیر او قرار گرفتم. آن قدر که این پیرمرد با شکوه، آرام و لطیف بود، نمیتوانستم در برابر اشتیاقی که پیدا کردم مقاومتی کنم، خم شدم و عبای ایشان را بوسیدم.
همچنین دانشور در مصاحبه با آیندگان در سال ۱۳۵۷ گفت: من اغلب اعلامیههای امام را خواندم و نوار ایشان را شنیدم در این که ایشان همه این آزادیهای فردی و سیاسی را پاس خواهند داشت تردیدی ندارم فکر میکنم دوران لطف خدا از راه میرسد اگر با لچک سر کردن من شاه از ایران میرود من با افتخار لچک سر میکنم.
با وجود اینها، تقیزاده معتقد است که دانشور از لحاظ مشرب فکری، آزاده و آزادهاندیش بود و پابند هیچ ایدئولوژی خاصی نشده و به دسته و گروه و حزبی وابسته نبودهاست. نیز بینش مسلط او را اعتدال، درونمایه مسلّط داستانهایش را آزادیهای بنیادی زن و جهانبینی مسلّط او را امید به آینده میداند. همچنین در مستند سیمین، ساکن جزیره سرگردانی ساخته حسن صلح جو که اسفند ۱۳۹۴ از تلویزیون بیبیسی پخش شد، ابعاد جدیدی از زندگی سیمین دانشور را روایت کرد. در این مستند ابراهیم گلستان، عطاء الله مهاجرانی، اسماعیل خویی، عباس میلانی، ناصر پاکدامن، شهرنوش پارسیپور، پرتو نوری علا، عباس معروفی، احمد کریمی، محسن مخملباف و ناصر زراعتی تجربه و پندارهای خود دربارهٔ سیمین دانشور را بازگفتند.
درگذشت
قبر سیمین دانشور
۳۰ تیر ۱۳۸۶ خورشیدی دانشور به علت مشکلات حاد تنفسی در بیمارستان پارس تهران بستری شد، نیز شایع شد که وی درگذشتهاست اما این خبر تکذیب شد،[۴۵] او در ۲۲ مرداد ۱۳۸۶ با تشخیص تیم پزشکی از بیمارستان پارس مرخص شد. سیمین دانشور پس از یک دوره بیماری آنفلوآنزا،[۴۷] عصر روز ۱۸ اسفند ۱۳۹۰ برابر با ۸ مارس ۲۰۱۲ در ۹۰ سالگی در خانهاش در تهران درگذشت. خبرگزاری مهر آدرس محل دفن او را قطعه ۸۸ (هنرمندان)، ردیف ۱۵۰، شماره ۳۱ ذکر کردهاست.
دیدگاه خود را بنویسید