بیوگرافی پونه مقیمی
پونه مقیمی در سال ۱۳۶۱ در تهران متولد شده است , روانشناس و روانکاو است. تحصیلات خود را نیز در رشته ی روانشناسی بالینی و در مقطع کارشناسی ارشد تکمیل کرده است. در حال حاضر با مرکز مشاوره تارا همکاری می کند.
سوابق تحصیلی و حرفهای پونه مقیمی :
*دانشجوی دکترای تخصصی روانشناسی
*کارشناس ارشد روانشناسی بالینی
*دارای مدرک رواندرمانی روایت درمانی از دانشگاه اوترخت، با بورسیه تحصیلی
*دارای مدرک پیشگیری، تشخیص و درمان اختلال استرس پس از سانحه از هلند، با بورسیه تحصیلی
*دارای مدرک درمانگری روانپویشی کوتاه مدت
*کارشناس روانشناسی شبکه رادیویی سلامت، برنامه "داستان ها و آدم ها" در سال 1395
پونه مقیمی یکی از روانشناسانی است که در شبکه اجتماعی اینستاگرام هم فعالیت گسترده دارد، از صفحه تقریبا پر بازدیدی نیز برخوردار است و حدود 250K فالور دارد.او با مخاطبانش بسیار صمیمی است و بدون حاشیه کار می کند.
پونه مقیمی بخشهای بسیاری از کتاب تکههایی از یک کل منسجم را هم در صفحه شخصی خودش منتشر کرده بود. تولید محتوا و بلاگ کردن کتاب یکی از شیوههایی است که پونه مقیمی در انتشار تکههایی از کتاب، کتابی که هنوز کامل نشده، در شبکههای اجتماعی کمکم آن را شکل میدهد تا در نهایت به چاپ برسد. که یک الگو برای نویسندگان تازه کار و جوان می تواند باشد.
تاکید او هم در این کتاب و هم در مطالبی که در اینستاگرامش منتشر میکند، بر شناخت، پذیرش، دوستی و آشتی با خود است.و در بیو صفحه اینستاگرامیش جملاتی چون «تنها بودن نقص نیست» را می توان دید.
پس نتیجه می گیریم پونه مقیمی یک بلاگر است و یکی از علت های محبوبیت کتاب تکه هایی از یک کل منسجم خوده نویسنده بوده است,اما نباید محتویات کتاب را نادیده بگیریم.
معرفی کتاب تکه هایی از یک کل منسجم
کتاب تکه هایی از یک کل منسجم از نه فصل تشکیل شده است که هر فصل به بخشهای کوچک یک تا سه صفحهای تقسیم می شود. به همین دلیل فهرست بلند بالایی از یادداشتهایی کوتاه دیده می شود.از شناساندن بالاترین سطح روابط انسانی شروع می شود و در آخر به تنهایی بشر می رسد، و نشان می دهد که با خودشناسی می توان صمیمیت و روابط پایدارتری را ایچاد نمود. کتاب با واقع نگری از شما می خواهد خودتان را بپذیرید و در نهایت آرامش را بیابید.از مهمترین خصوصیات این کتاب بر خلاف برخی از کتاب های رونشناسی , زبان ساده و لحن صمیمی و خودمانی آن است که مخاطب خیلی راحت و سریع با کتاب ارتباط برقرار می کند و خواننده جذب کتاب می شود به طوری دیگر قصد زمین گذاشتن کتاب را ندارد.کتاب توسط یک روانشناس نوشته شده است که از نقاط قوت کتاب به حساب می آید.
در واقع کتاب «تکه هایی از یک کل منسجم» را می توان چکیده ا ی از کتاب های هنر خوب زندگی کردن، هنر شفاف اندیشیدن، شفای زندگی و پروژه شادی در نظر گرفت اما بر خلاف کتاب هاب معمول که نوعی مثبت اندیشی کاذب را توصیه می کنند این کتاب در فضایی کاملا واقع بینانه سیر می کند. کتاب اساسا غیر داستانی است اما ردپای قصه ها و داستان هایی را که نویسنده به قول خود از تجربه بیمارانش گرفته است ،می توان در آن دید.
در مقدمه کتاب نقل شده است (( از مراجعین عزیزم سپاسگزارم که اگر تجربۀ حضور آنها نبود، هیچ گاه این کتاب به سرانجام نمیرسید. مراجعینی که اجازۀ ورود به دنیای زیبا و رنج کشیدۀ درونشان را دادند و مرا به سختترین و دردناکترین خاطراتشان بردند…))
در پیشگفتار کتاب نیز آمده است «متنهای کوتاه این کتاب در طول سه سال نوشته شده است که در دل هر متن، نکتهای وجود دارد که ممکن است بتواند بینشی جدید را برای مخاطب به ارمغان آورد. هر متن همچون قطعهای کوتاه است که وقتی در کنار هم قرار میگیرند، موسیقی کتاب را واضح و شفافتر میکنند.»
بهاین ترتیب میتوان دید کتاب در گذر زمان و با کنار هم قرار دادن یادداشتهای مختلف شکل گرفته و کامل شده و به این خاطر نام کتاب را " تکه هایی از یک کل منسجم" گذاشته است.
با اینکه با یک کتاب روانشناسی روبرو هستیم اما نویسنده قصههای زیادی دارد و از آنها کمک گرفته تا مخاطب به سادگی بتواند آن را درک کند.به زبان امروز می توان از واژه کتابِ داستان روانشناسی طور نیز برای این کتاب استفاده کرد.
خلاصه و بخش هایی از کتاب " تکه هایی از یک کل منسجم"
ما انتظار داریم کسی باشد، چیزی و یا نیرویی فراتر از ما تا به ما پرواز را بیاموزد، پرواز از فراز دردها و رنجها. حقیقت این است که قصۀ پرواز یک قصۀ قدیمی شکست خورده است.
پرواز هیچگاه برای ما نبوده و نخواهد بود. پرواز داستان پرندگان است. ما آدمهایی هستیم که بر روی پاهایمان راه میرویم و دنیا را با دستهایمان لمس میکنیم.
داستان ما، دیدن و حس کردن و لمس کردن است. با همین بدن و همین ذهن!
از دست دادن فرصت ها، جزئی از جریان زندگی است. نمی توان با این موضوع مبارزه کرد، حسرت خوردن، تنها واقعیت را از ما دور می کند. اما ما آن درد را باید درکش کنیم و اجازه دهیم از بدنمان عبور کند. ما به زندگی مان برسیم تا آن فرصت هم کارش تمام شود و برود، برود و جزئی از گذشته شود که قرار نیست مدام با حسرتی داغ شود.
برای دست کشیدن و رها کردن موقعیت و یا شخصی، باید اول «از دست دادن» را به نوعی تجربه کنیم. یعنی باید از دست دادن را حس کنیم و برای این حس کردن باید واقعیت های دنیا را آنگونه که هست ببینیم. مثلا برای به دست آوردن خانه بزرگ تر باید بیشتر کار کنیم و آزادی و راحتی گذشته را از دست میدهیم. برای دیدن ازدواج فرزندانمان، بودن آنها در خانه را از دست میدهیم. به هر حال برای هر بدست آوردنی نوعی از دست دادن وجود دارد.
در حقیقت این است که برای به دست آوردن یک رابطه یا یک موقعیت دیگر باید رابطه قبلی و موقعیت قبلی خود را از دست بدهیم. ما میتوانیم یا همچنان به از دست دادن هایمان بچسبیم و هر روز بیشتر احساس درماندگی کنیم، یا آنچه را مدتها قبل از دست دادیم رها کنیم و به استقبال تجربه های جدیدتر برویم.
ما برای قبول اینکه باید با بعضی آدمها، موقعیتها و شرایط خداحافظی کنیم، به زمان احتیاج داریم. زمان باید بگذرد. ذهن ما باید هزاران داستان متقاعدکننده بسازد تا آرامآرام به لحظۀ خداحافظی نزدیک شویم. بههرحال چه تصمیم بگیریم چه همچنان خودمان را معلق نگه داریم، لحظههای خداحافظی فرا میرسند. امروز اگر نه، چند سال دیگر. حقیقت این است که فرار کردن به ما کمکی نمیکند. در خداحافظیها، دردی وجود دارد، دردی پنهان، اصلاً مگر میشود خداحافظی دردناک نباشد؟ اگر خیلی وقت است که متوجه شدهایم به خداحافظی خاصی نزدیک شدهایم بهتر است خودمان را گول نزنیم. بهتر است درد را به رنج تبدیل نکنیم.
باید بخشید. باید خودمان را برای تمام حماقتها، انتخابهای تلخ و برای تمام بدیهایی که انجام دادهایم ببخشیم. بخشش که آغاز شود، ادامۀ جاده دیده میشود. جادهای که هنوز مسافرش هستیم و هنوز ادامه دارد. بار گناه را که بر زمین بگذاریم، قدمهایمان سبکتر میشود.
ما هیچگاه نمیتوانیم جهان بیرون از خودمان را تغییر دهیم. ما باید بیاموزیم در مقابل جهان بیرون از خودمان سکوت کنیم و تسلیم باشیم. اجازه دهیم او به راه خودش برود و ببینیم این گذر در نهایت به ما چه خواهد آموخت؟ در درون ما چه چیزی را تغییر خواهد داد. جریانهای درونی ما در کنترل ما قرار دارد. جهان درونی ما در ارادۀ ما است. تنها در مقابل این جهان است که هیچگاه احساس درماندگی نخواهیم کرد.
جهان درونی ما بخشی از هویت ما است. بخشی از ارادهای است که شاید مدتها است که آن را گم کردهایم.
مشخصات کتاب " تکه هایی از یک کل منسجم "
نام کتاب | تکه هایی از یک کل منسجم |
نویسنده | پونه مقیمی |
ناشر | بینش نو |
تعداد صفحات | 360 |
نوبت چاپ | صد و سی ام ( تا قبل از شهیور سال 1400 خورشیدی) |
شابک | 978-600-645-4269 |
نوع جلد | شومیز (جلد معمولی مقوایی) |
قطع | رقعی (تقریبا اندازه کاغذ A5) 20*14.5 |
خرید کتاب کتاب " تکه هایی از یک کل منسجم"
دیدگاههای بازدیدکنندگان
فرهاد رضایی
آیا نویسنده تعمدی داشته است در استفاده نکردن مطلق از کلمه خدا و معادل های آن حتی در قسمت مقدمه مولف آنهم در اولین اثرش که از همسر و دوست و استاد تشکر کرده الا از پروردگارش ؟ کتاب ادعیه و مذهبی نیست ولی بعید به نظر می رسد اتفاقی باشد این بی توجهی مطلق. شاید هم تنهایی که بد نمی داند به جدا بودن از خدا هم تعمیم داده است. واقع گرایی کتاب با بی توجهی صرف به بزرگترین واقعیت کاینات زیر سوال است . آیا آنهمه مراجعه کننده و الهام بخش ایشان در کلام و بیان شان از ایمان و علاقه شان به پرودگارشان کلامی مطرح نکردند که در این کتاب قطور تک کلمه ای به آن اشاره شود ؟
920 روز پیش ارسال پاسخناشناس
چرا وقتی دنبال کلمه خدایین قران وکتاب های دینی رو نمیخونید؟😂پیشنهاد میکنم یه باردیگه کتابوبخونید
900 روز پیش ارسال پاسخPoltergeist
یک مقدار مردد بودم به خوندن این کتاب و احساس میکردم میخواد مثل بعضی از نویسندگان ایرانی دیگه، مسائل روانشناسی رو قاطی مذهب یا عرفان بکنه. به همین خاطر هم داشتم توی اینترنت دنبال نقدش میگشتم و اتفاقی رسیدم به این صفحه. کامنت شما رو که خوندم، تقریباً مطمئن شدم کتاب بدی نیست و باید بخونمش. خیلی ممنونم!!
872 روز پیش ارسال پاسخاحیاناً کتابهای دیگری هم هست که جنابعالی به علت مشابهی نپسندی؟ اگر چندتا معرفی کنی ممنون میشم :)
mansooreh
جزو بهترین کتاب های روانشناسی بود که خوندم
211 روز پیش ارسال پاسخجلیلی
اصلا خوشم نیومد برعکس تعریف و تمجید هایی که از معرف کتاب شنیدم…
133 روز پیش ارسال پاسخنثر کتاب خسته کننده و از هم گسیخته
است به طوری که جمع کردن ذهن سخت میشود.برای جا انداختن یک جمله قلم فرسایی بسیار زیاد و جملات تکراری بسیاری استفاده شده که باعث خستگی خواننده است .
از لحاظ ویراستاری پر اشکال و گویی نویسنده تعمدا تعهدی نسبت به این موضوع نداشته است ،بیشتر حال دل نویسنده بنظر میاید و انگار نویسنده از روان اسیب دیده ای برخوردار است.
کتاب بر پایه قانون هرچی میخواهد دل تنگت بگو هیچ اداب و تدبیری مجو
نوشته شده .
(با توجه به این مطلب که گفته در طی سه سال کتاب گردهم اورده شده ) متن بسیار بی نظم است.
در نتیجه :
برای افرادی که نظم فکری دارن اصلا توصیه نمیکنم چون پراکندگی و زیاده گویی و تکرارهای بی نهایت کتاب بشدت خسته کننده است