کتاب حاضر، در میان آثار «زیگموند فروید» و از دید تاریخ روانکاوی جایگاه ویژهای دارد. این کتاب زمینه استفاده نظریهپردازان اجتماعی گوناگون را از روانکاوی فراهم ساخته است. فروید نهتنها برای فهم پدیدهای اجتماعی چون همبستگی گروهی از روانکاوی بهره میجوید؛ بلکه به تأثیر امر اجتماعی در حیات درونی خود نیز معترف است. فروید در این کتاب با دقّتی استادانه، پیوندهایی را که منجر به شکلگیری و تداوم توده میشود ترسیم کرده است.
اگر دانش روانشناسی که گرایشها، محرکهای غریزی، انگیزهها و مقاصد فرد را تا تبلور آنها در کنشهایش و تا روابط فرد با نزدیکانش پیگیری میکند، وظیفهاش را بهطور کامل به انجام رسانده باشد و پیوندهای متقابل آنها را روشن کرده باشد، ناگهان خود را با وظیفهای جدید و انجامنشده روبهرو خواهد دید. روانشناسی ناچار به توضیح این واقعیت شگفتیآور خواهد بود که فردی که روانشناسی مورد بررسی قرار داده و شناخته است، در شرایط خاصی کاملاً دور از انتظار احساس و فکر میکند و دست به کنش میزند. این شرایط همانا ملحق شدن به تودهای از مردم است که ویژگیهای تودهٔ روانشناختی را به خود گرفتهاند. اما توده چیست و چگونه توان تأثیرگذاریای تا این حد تعیینکننده را بر زندگی ذهنی افراد بهدست میآورد، و دگرگونی ذهنیای که بر افراد تحمیل میکند در چه چیزی نهفته است؟
زیگموند فروید (به آلمانی: Sigmund Freud) متولد ۶ مهٔ ۱۸۵۶ و درگذشته ۲۳ سپتامبر ۱۹۳۹، نویسنده و عصبشناس اتریشی و بنیانگذار دانش روانکاوی، روشی بالینی برای ارزیابی و درمان آسیبهای روانی، بود.
فروید متولد موراویا در امپراتوری اتریش بود. خانوادهٔ او از یهودیان گالیسیایی بودند. او در سال ۱۸۸۱ از دانشگاه وین بهعنوان دارندهٔ مدرک دکترا در پزشکی پذیرش گرفت، و پس از به پایان رساندن دوره شایستگی خود در سال ۱۸۸۵، به عنوان مدرس در رشته آسیبشناسی عصبی گماشته شد و در سال ۱۹۰۲ به درجهٔ استادی رسید. فروید در وین به زندگی و کار مشغول بود و طبابت بالینی خود را در سال ۱۸۸۶ آنجا راهاندازی کرد. بهدنبالِ پیوستن اتریش به آلمان در مارس ۱۹۳۸، فروید اتریش را ترک کرد تا از آزار و اذیت نازیها در امان باشد. او در سال ۱۹۳۹ به دور از میهن خود در بریتانیا درگذشت.
دیدگاه خود را بنویسید