«کودکی را میزنند» اثری از « زیگموند فروید» است که شامل مقالات او در حوضه روانکاوی و روانشناسی بالینی است. نوشته های بالینی فروید که در این جا گزیده ای از آن ها گرد آمده، تأملاتی هستند که به شکلی از رابطه ی سوژه با خود، مجال بیان می دهند. در این بیان شدن، آنالیز در مقام رابطه و کردار، مبنای صورت بندی برخی مفاهیم قرار گرفته که اهمیت انتقادی شان بعدها به واسطه ی «بازگشت به فروید» برجسته تر می شود.
این نوشته ها از نسبتی میان درمان بالینی و تأمل در نفس حکایت دارند که در نتیجه ی آن، مسائل روانی به منزله ی مسائلی برخاسته از شکاف های زندگی مدرن ظاهر می شوند. روان کاوی از طریق این نوع مسئله سازی، گفتار روان شناسی را از ظرفیتی انتقادی برخوردار می کند؛ ظرفیتی معطوف به رهایی زندگی که حضور بالقوه اش در نوشته های بالینی فروید حس می شود. در این نوشته ها، این سویه ی انتقادی به ویژه از خلال تأمل بر آن پیچ وخم ها و تناقض هایی رخ می نماید که ردشان بر زندگی عاشقانه حک شده است. عشق به منزله ی عرصه ای که تضادهای تجربه ی مدرنیته را در خود نهفته دارد، به ظهور مفاهیمی راه می دهد که مدخل هایی اساسی برای ورود به مفهوم مدرنیته اند و تأمل بر آن می تواند در فراهم آوردن چارچوبی برای نقد وضعیت سهیم باشد.
زیگموند فروید (به آلمانی: Sigmund Freud) متولد ۶ مهٔ ۱۸۵۶ و درگذشته ۲۳ سپتامبر ۱۹۳۹، نویسنده و عصبشناس اتریشی و بنیانگذار دانش روانکاوی، روشی بالینی برای ارزیابی و درمان آسیبهای روانی، بود.
فروید متولد موراویا در امپراتوری اتریش بود. خانوادهٔ او از یهودیان گالیسیایی بودند. او در سال ۱۸۸۱ از دانشگاه وین بهعنوان دارندهٔ مدرک دکترا در پزشکی پذیرش گرفت، و پس از به پایان رساندن دوره شایستگی خود در سال ۱۸۸۵، به عنوان مدرس در رشته آسیبشناسی عصبی گماشته شد و در سال ۱۹۰۲ به درجهٔ استادی رسید. فروید در وین به زندگی و کار مشغول بود و طبابت بالینی خود را در سال ۱۸۸۶ آنجا راهاندازی کرد. بهدنبالِ پیوستن اتریش به آلمان در مارس ۱۹۳۸، فروید اتریش را ترک کرد تا از آزار و اذیت نازیها در امان باشد. او در سال ۱۹۳۹ به دور از میهن خود در بریتانیا درگذشت.
دیدگاه خود را بنویسید