«سندروم جکیل و هاید» اثری به قلم «بورلی انگل» است که با ترجمه فاطمه وحدتنیا توسط نشر آسیم منتشر شده است. این کتاب با روشی اصولی به شما یاد میدهد وقتی کسی در زندگی شما شخصیت دوگانه دارد، یا خود شما دارید، چه کار باید کرد.
این سندروم که برای اولینبار در این کتاب مطرح گردیده است عنوان اختلالی است که در آن تغییرات خلقی فرد به اندازهای شدید و مکرر است که گویی دارای دو نوع شخصیت متفاوت است. اما در واقع با آنچه که اختلال تعدد شخصیت یا اختلال هویت تجزیهای نامیده میشود، تفاوت دارد. در توصیف این اختلال از مفاهیم نظریه یونگ استفاده شده است. این کتاب بیشتر یک کتاب خودیاری است و برای آشنایی خوانندگان با این اختلال و برداشتن گامهایی برای مواجهه با آن نوشته شده است. اما لازم است برای انجام مراحل درمانی به درمانگر مراجعه شود. درمانگران نیز میتوانند از طریق آشنا شدن با چنین اختلالی و تفکیک آن از برخی اختلالات شخصیتی مانند اختلال شخصیت مرزی و خودشیفته، درک بهتری از این اختلال به دست آورند.
بخشی هایی از متن کتاب
همه ما گهگاه تغییرات خلقی را تجربه میکنیم. همه ما دارای ابعاد مختلفی هستیم و بسته به شرایط و افرادی که با آنها ارتباط برقرار میکنیم جنبههای مختلف وجودمان را نشان میدهیم. همه ما بعضی اوقات از اعمالمان یا کلماتی که از دهانمان خارج میشوند شوکه میشویم. با این حال، تغییرات خلقی بعضی از افراد بسیار فراتر از سطح طبیعی است، افرادی که بدون هیچ دلیل آشکاری تغییرات خلقی یا طغیانهای خشم شدیدی را تجربه میکنند ــ افرادی که با افتادن یک کلاه نیز خشمگین، آزارگر، بیرحم، افسرده یا کج خلق میشوند. برخی از این افراد نه تنها بسته به موقعیت جنبههای مختلف خود را نشان میدهند، بلکه میتوانند زندگیهای دوگانه یا شخصیتهایی کاملا متفاوت نیز داشته باشند ــ شخصیتهایی که برای افرادی که آنها را در بافتها و موقعیتهای دیگر شناختهاند قابل شناسایی نیست.
این افراد از پدیدهای که من آن را سندروم جکیل و هاید مینامم، رنج میبرند. گاهی اوقات فرد مبتلا به سندروم جکیل و هاید همانند دو شخص کاملا متفاوت به نظر میرسد. بسیاری از افراد مبتلا به این سندروم اغلب بدون هیچ دلیل آشکاری نوسانات خلقی شدیدی تجربه میکنند. آنان ممکن است یک لحظه شاد یا طبیعی و لحظه بعد به شدت افسرده، خشمگین، انتقادکننده یا بیمناک به نظر برسند. اغلب در این حالت به طور ناگهانی به نزدیکان خود خشم میگیرند، ممکن است از کوره دربروند و همسر و فرزندانشان را متهم کنند به اینکه قصد آسیب رسانی به آنان را داشتهاند، در حالیکه کاملا بیتقصیرند. یا اینکه ناگهان حالت انتقادی پیدا کرده و به کاستیهای افراد مورد علاقهشان، همکاران یا سایر اشخاص پیرامون خود اشاره کنند.
مراجعم لزلی رفتار شوهرش را اینگونه توصیف نمود: «هرگز مردی مهربانتر از شوهر من پیدا نمیکنید. او بسیار بخشنده و دوست داشتنی است. دوستان زیادی دارد که او را ستایش میکنند. بسیاری از مواقع رفتار او با من فوقالعاده است. اما هر چند وقت یک بار چیزی او را به حد انفجار میرساند و او تبدیل به مرد وحشتناکی میشود که حرفهای بسیار بیرحمانهای میزند. او به خاطر کوچکترین چیزها مرا سرزنش میکند و به اصرار میگوید که من او را دوست ندارم، همسر وحشتناکی هستم و او سزاوار زندگی با کسی است که رفتار بهتری با وی داشته باشد. چندین سال این شکایتها را جدی میگرفتم و سعی میکردم بعضی از خصوصیاتم را که او دوست ندارد، تغییر دهم. اما او بدون توجه به میزان تغییر من، چیزهایی برای غرولند کردن پیدا میکرد. به تدریج دارم فکر میکنم که واقعآ کارهای من ربطی به وضعیت روانی او ندارند.»
غالبآ به نظر میرسد افرادی که این تغییرات خلقی شدید را تجربه میکنند از تغییر خود آگاه نیستند. لزلی صحبتهای خود را چنین ادامه داد: «موضوع ترسناک این است که وقتی وی به حالت طبیعیاش برمی گردد، حتی حرفهای وحشتناکی را که به من زده است، به خاطر نمیآورد. وقتی به نحوه صحبت کردن او با من اشاره میکنم، با اصرار حرف مرا رد میکند. به همین دلیل به این نتیجه رسیدهام که من مشکلی ندارم ــ مشکل از اوست.»
دیدگاه خود را بنویسید