معرفی کتاب حقایقی درباره برادرم؛ فریدون اثر سپیده قربانی : " حقایقی درباره برادرم فریدون " نمایشنامه ای است بسیار زیبا از سپیده قربانی که کاندید بخش نمایشنامه نویسی از هجدهمین جشنواره تئاتر تجربه شده است . نمایش «آپارتمان» نیز به نویسندگی وی برنده جایزه اکبر رادی در ششمین جشنواره تئاتر شهر و همچنین رتبه اول جشنواره تأتر دانشجویی پستو شده است. «متولد سال صفر» نیز کاندید جشنواره تئاتر دانشگاهی شده است.اکنون میتوانید این کتاب را با تخفیف ویژه, به صورت آنلاین از سایت دیجی کتاب خرید نمایید.جهت مشاهده معرفیاجمالی کتاب ها به همراه خلاصه، نقد, بررسی و بخش هایی از متن کتاب ها... به کافه دیجی کتاب مراجعه نمایید.
محصولات مرتبط
سپیده قربانی متولد 1368 نویسنده,بازیگر اهل ایران است.
وی فوق لیسانس ادبیات نمایشی است. نمایش «آپارتمان» به نویسندگی او برنده جایزه اکبر رادی، ششمین جشنواره تئاتر شهر و همچنین رتبه اول جشنواره تأتر دانشجویی پستو شد. نمایشنامه «حقایقی درباره برادرم فریدون» کاندید بخش نمایشنامهنویسی هجدهمین جشنواره تئاتر تجربه و «متولد سال صفر» نیز کاندید جشنواره تئاتر دانشگاهی شده است.
کتابها منتشر شده از ...
کتاب حقایقی درباره برادرم, فریدون (نمایشنامه) نشر چلچله
آپارتمان (نمایشنامه) نشر چلچله
سال صفر (نمایشنامه)
بخش هایی از متن کتاب حقایقی درباره برادرم فریدون ...
(خانه ای قدیمی که از روی دیوارهای آن می توان ترک ها و تیرگی رنگ شان را شاهد بود. در انتهای صحنه پنجره ای بزرگ قرار دارد که به باغ منتهی می شود و از دو طرف توسط پرده ای احاطه شده است. در گوشه ی چپ صحنه دری قرار دارد که به زیرزمین خانه منتهی می شود. وسایل خانه شامل قالی، چوب رختی و تلویزیونی قدیمی و مبلمانی فرسوده می باشد. در تاریکی صحنه، صدای حرکت مار و خش خش شاخه و برگ های درخت شنیده می شود.)
صدا (از بیرون): الفاتحهم صلوات ….
صدای صلوات جماعتی از بیرون شنیده می شود.
بهرام: در حال صحبت با گوشی اش است و فریاد می زند توغلط می کنی… لیاقت نداری چون…. آره… آره تو راس میگی…. عنتر خانوم بمون ور دل آقات ببینم کدوم خری مثل من میاد طرفت….
منیژه: سرتاپا مشکی پوشیده که وارد اتاق می شود هیس!…. آقا بهرام تورو خدا و به کم یواش تر، مهمونا هنوز نرفتن…
بهرام با سر تایید می کنند اما باز
بهرام: گه می خوری… به درک که می ذاری اجرا پتیاره….
منیژه با شنیدن این کلمه ی آخر به صورت خود چنگ می زند و از اتاق خارج می شود. پری نیز که هفت ماهه باردار است به کندی راه می رود و به طرف بهرام می آید تا گوشی را از او بگیرد.
بهرام: به اون اقا داداش دزدت بگو وقتی بیام تهرون زنده اش نمیذارم….
پری: داداش تو رو خدا قطع کن…. آبروی آقامون رفت….
بهرام: بهش بگو…. اگه مرد که می دونم نیس، وایسه تا بیام دهنشو
سرویس کنم…
پری سعی می کند گوشی را از دست بهرام بگیرد
بهرام: مرتیکه ی بِکَن دَررو…
پری: گوشی را به زور از بهرام می گیرد و بهرام خجالت بکش…. حرمت آقامونو نگه دار…. .
بهرام: اگه میدونستی چقدر منو چزوندن این حرف رو نمی زدی
پری: می دونم داداش چی کشیدی؛ ولی الان موقع تسویه حساب
نیس…. مهمونا هنوز نرفتن
بهرام: اه… پس کی گورشونو گم می کنن این جماعت مرده پرست؟!
پری: هیس! می رن داداش… حرص نخور
اکرم جلوی دهانش را گرفته و وارد اتاق می شود
اکرم: آقاجون خدا رحمتت کنه، مامان خدا بیامرزدت… آخه من
نمی دونم چه جوری از پس این لندهور برمی اومدن….
با دستمال دهانش را می گیرد و عق می زند
پری: چی شد؟
اکرم: واای بوی گندش توو همه جونم رفته… دیدم الان بوی گهش به دماغِ مهمونا می رسه واسه همین خودم دست به کار شدم…
نمایشگاه بین المللی کتاب تهران-غرفه انتشارات چلچله
دیدگاه خود را بنویسید