کتاب تاریخ مشروطه ایران اثر احمد کسروی : تا طلوع آفتاب قرن بیستم ، ایران در حال فروپاشی ناشی از بحران بود. ایران استقلال اقتصادی و سیاسی خود را توسط امپراطوری های روسیه و انگلیس از دست داد زیرا یک سلطنت مطلقه مرفه ، کشور را هر چه عمیق تر به زیر بار بدهی کشانده بود. عده ای از روشنفکران، حاکمیت قانون را راه حل این امر می دانستند و سرانجام عقاید آنها توسط ائتلاف گسترده ای از تجار ، روحانیون و صنعتگران مطرح شد. در سال 1906 ، شاه مجبور شد که قانون اساسی و پارلمان (مجلس) را برای اولین بار در جهان اسلام بوجود آورد.احمد کسروی تاریخ انقلاب مشروطه ایران را بازگو می کند. کار کسروی برای آگاهی سیاسی مدرن ایران از اهمیت خاصی برخوردار است.کسروی در یک محله فقیرنشین تبریز متولد شد. او که بعنوان روحانی مطرح شد، تحت تأثیر رنج وخیم استان استان آذربایجان در جریان انقلاب قرار گرفت و نسخه ای از تاریخ حاضر را در حدود سال1922 تهیه کرد.کتاب حاضر خواننده را به زندگی در ایران قبل از انقلاب مشروطیت می برد و علل فوری انقلاب و اعطای قانون اساسی و افتتاح مجلس را شرح می دهد.
محصولات مرتبط
بخش هایی از کتاب تاریخ مشروطه ایران
بدین سان شورش پس از شش روز به پایان رسید. اما نتیجه های آن: نخست مشروطه استوار گردید و راه رخنه به آن بسته شد. دوم کمی های قانون اساسی دانسته شد و به نوشتن یک «دنباله» برای آن آغاز کردند. سوم مسیو نوز که خود خاری شده و به چشم ایرانیان فرو می رفت از کار برداشته شد. چهارم محمدعلی میرزا دانست که هماورد او نه تهران، بلکه تبریز می باشد، و اگر برانداختن مشروطه را می خواهد باید نخست به چاره آنجا کوشد و خواهیم دید که به چه اندیشه هایی درباره آن شهر پرداخت.
در زمان قاجار، ایران بسیار ناتوان گردید و از بزرگی و جایگاه و آوازه آن بسیار کاسته شد و انگیزه این بیش از همه یک چیز بود و آن اینکه جهان دیگر شده و کشورها به تکان آمده، ولی ایران به همان حال پیشین خود باز میماند. ینان خود کاری نمی کردند و دیگران را هم نمی گذاردند. در زمان محمدشاه میرزا ابوالقاسم قایم مقام وزیرکاردانی بود و به شایندگی کارها را پیش می برد ولی محمد شاه او را کشت و جایش را به حاجی میرزا آقاسی داد. در زمان ناصرالدین شاه میرزاتقی خان امیرکبیر به پیراستن و آراستن ایران می کوشید و... ناصرالدین شاه او را کشت... سپس هم حاجی میزاحسین خان سپهسالار به کارهایی برخاست... ولی ناصرالدین شاه او را نگه نداشت و مردم نیز ارج او و کارهایش را ندانستند.
دیدگاه خود را بنویسید