آیا آمادهاید با حقیقت روبرو شوید؟ کتاب "دروغهایی که به خودمان میگوییم" نوشته جان فردریکسون، راهنمایی بینظیر برای کشف واقعیتهای پنهان درونی است. این کتاب شما را تشویق میکند تا با دیدی تازه به زندگی نگریسته و الگوهای فکری محدودکننده را بشکنید. سفری تحولآفرین که هیچکس نباید از دست بدهد!
ما بهخاطر دروغهایی که بلعیدهایم و دروغهایی که به خودمان میگوییم تا از درد اجتناب کنیم، بیمار میشویم. شاید بهجای آنکه درک کنیم شخصی به ما ظلم کرده است، به دروغ تصور میکنیم خودمان بد هستیم. شاید بهجای آنکه با یک ازدواج نافرجام روبهرو شویم و آن را بپذیریم، با خودمان بگوییم: «همهچیز بهتر خواهد شد.» رویارویی با حقایق زندگی درونی و بیرونی، حال ما را بهتر خواهد کرد. همۀ ما برای اجتناب از درد و رنج، به خودمان دروغ میگوییم و این ویژگی انسان است. مشکل چیست؟ ما متوجه نیستیم چگونه خودمان را فریب میدهیم؛ به همین دلیل بهسراغ درمانگر میرویم تا ما را در مواجهه با آنچه از آن اجتناب میکنیم، یاری دهد.
این کتاب به شما کمک میکند که نهتنها دروغهایی را که باعث درد و رنجتان میشود، شناسایی کنید، بلکه با کمک آنها میتوانید نحوۀ مواجهه با حقیقت برای رهایییافتن را نیز بشناسید؛ همچنین به شما کمک میکند با فرایند درمانی که به تغییر منجر میشود، آشنا شوید. رواندرمانی تنها یک گفتوگو، فهرست بازبینی یا حل مشکلات شما مانند یک جدول کلمات متقاطع نیست؛ رواندرمانی، رابطهای میان دو نفر است که خودشان را وقف رویارویی با عمیقترین حقایق زندگی میکنند تا درنهایت به بهبودی برسند.
جان فردریکسون در این کتاب میکوشد با بیان روایتهای واقعی از بیمارانی که برای درمان به او مراجعه کردهاند، ما را با جنبههای مختلف روان درمانی آشنا کند. روایتهای این کتاب بیانگر مشکلات و بهانههایی است که گریبانگیر همۀ ماست؛ اما همۀ انسانها میتوانند در روند درمان و از طریق تعامل با درمانگر، به حقایقی دست پیدا کنند که موجبات رهایی و آسودگیخاطرشان را فراهم آورد.
دروغهایی که به خودمان میگوییم هم برای افرادی که بهدنبال خودشناسی هستند و هم برای رواندرمانگران بسیار مفید بوده و حاوی تجربیات شخصی یک درمانگر است که سعی کرده مفاهیم را در قالبی روان و قابلفهم برای عموم بیان کند. امید است که با خواندن این کتاب بتوانید خودِ واقعیتان را که در پسِ دروغها و انکارها نهفته است، پیدا کنید و با پذیرش احساساتتان به ساحل آرامش برسید.
قسمتهایی از کتاب:
- اگر منتظر زندگیای بمانیم که آن را میخواهیم، زندگیای را که داریم از دست میدهیم. از راه روبهروشدن با واقعیت فقدان، میتوانیم برای آنچه ازدسترفته سوگواری کنیم و آنچه را که باقیمانده، بپذیریم.
- درختان، زمستان را در آغوش میگیرند و برگها به زمین میافتند. وقتی مرگ را در آغوش بگیریم، رهاکردن بهطور طبیعی اتفاق میافتد.
- همۀ ما به خودمان دروغ میگوییم تا از درد در زندگیمان اجتناب کنیم. با دیدن دروغهایی که به خودمان میگوییم و مواجهه با حقایقی که از آنها اجتناب میکنیم، راهی را برای زیستن در حقیقت و با یکدیگر مییابیم.
- وقتی از منتظر ماندن برای تغییر زندگی دست برمیداریم، بهجای آن خودمان تغییر میکنیم.
- ما تصور میکنیم اگر در زمان یا مکان دیگری زندگی میکردیم، وجودمان سرشار از آرامش، استراحت و رضایت بود. میل شدید نسبت به «من نه، اینجا نه، الان نه» ما را بیخانمان نگه میدارد. ما سعی میکنیم با شتافتن بهسوی لحظۀ بعد، از این لحظه فرار کنیم؛ اما این لحظه، تنها محل آرامشی است که تابهحال داشتهایم.
دیدگاه خود را بنویسید