کتاب سمک عیار دوره دو جلدی با روایتی ساده و روان اثر فرامرز بن خداداد بن عبدالله الکاتب الارجانی با باز نویسی سید علی شاهری به زبان ساده و امروزی با مقدمه دکتر محمد روشن
معرفی کتاب سمک عیار اثر فرامرز بن خداداد بن عبدالله الکاتب الارجانی
"سمک عیار" اثر شگفتانگیزی است به قلم "فرامرز بن خداداد بن عبدالله الکاتب الارجانی" که در آن داستانی پر پیچ و تاب و هیجانآور را از عیاران، تعریف میکند. عیاران جوانمردانی بودند که به فقرا و نیازمندان کمک کرده، عدالت را برای ثروتمندان و فاسدان به ارمغان میآورند، و اصل برادری را آن طور اجرا میکنند که با دوستی، وفاداری و اصول خانوادگی پیوند خورده است. ماجراجوییهای آنها در پسزمینهی افسانهای از ایران باستان، مملو از شاهزادگان و نجیبزادگان در تنگنای عشق، وزیران و جادوگران شرور و حاکمان بلندمرتبه، دوشیزگان وسوسهگر، خواجههای عجیب و غریب، حیوانات استثنایی قلعههای تسخیرناپذیر و خلاصه هر آنچه از دنیایی است که در هزار و یک شب نیز دیده میشد.
ماجراهای اصلی "سمک عیار" پیرامون تاریخچهای کهن و قصههایی شفاهی است که در آن خورشیدشاه، عاشق مه پری، دختر فغفور چین میشود. در حالی که هر دو عاشقانه یکدیگر را دوست دارند، بسیاری از شخصیتهای شیطانی از یک جادوگر گرفته تا یک وزیر شرور، از یک شاهزاده طرد شده از کشوری دیگر گرفته تا یک عیار رقیب و وفادار به یک حاکم دشمن، برای دور نگه داشتن آنها از هم توطئه میکنند. "سمک عیار"، با حفظ ایمان به اصول عیاری خود، خویشتن را وقف کمک به این زوج میکند. داستان عشقی پر ستاره آنها شاهد پیچشها و خیانتها و فرارهای معجزه آسایی است که "فرامرز بن خداداد بن عبدالله الکاتب الارجانی" آنها را به بهترین نحو ممکن توصیف کرده است. خط داستانی و ماجراهایی که رخ میدهد به طرز شگفتآوری سرگرمکننده است و نویسنده با نگارش "سمک عیار"، شاهکاری برای تمام اعصار به یادگار گذاشته است. دورهی دو جلدی این کتاب، توسط انتشارات صدی معاصر، منتشر شده است و در حال حاضر یکی از کاملترین متن های موجود در بازار است و نسبت به نسخه های دیگر از متن روانتری نیز برخوردار است.
خلاصه و بخش هایی از متن کتاب
داستان از جایی آغاز می شود که مرزبان شاه پادشاه ولایت حلب در جست و جوی داشتن فرزند است و با چاره جویی هامان وزیر با «گلنار» دختر پادشاه عراق ازدواج می کند. پس از مدتی از گلنار صاحب فرزند پسری می شود و نام او را «خورشید» می گذارد. پس از آن که روزگار کودکی خورشیدشاه سپری می شود. در دورهی جوانی در حین شکار «خرگوری» توجه خورشید شاه را جلب می کند و به این ترتیب خورشیدشاه به شکلی شگفت انگیز عاشق« مه پری» ، دختر فغفور، پادشاه چین می شود. و به همراه برادر ناتنی خود، فرخ روز راهی ولایت چین می گردد.
دختر فغفور دایه ای به نام شروانهی جادو دارد که نفوذ قابل توجهی در دربار چین دارد و برای خواستگاران مه پری ـ که خود آن ها را در دام می آورد ـ شروطی تحت عناوین رام کردن اسب سرکش، کشتی گرفتن با غلام وحشی قوی هیکل و پاسخ گفتن به مسئلهی سرو سخن گوی، مطرح می کند.وپس از عاجز شدن خواستگاران در پاسخ گفتن به مسأله ها،آن ها را ربوده و به مخفی گاه خود می برد. در این میان پس از این که خورشیدشاه از پس شروط اول و دوم دایه ی جادو برمیآید، فرخ روز با توجه به شباهت ظاهری با خورشید شاه فداکارانه جایش را با خورشیدشاه عوض می کند و دایهی جادو فرخ روز را به عوض خورشیدشاه ربوده و به مخفی گاه خود می برد.
پس از این واقعه خورشیدشاه به «سرای جوان مردان» مراجعه کرده و به جوان مردان شهر چین زنهار می برد. که در پی آن جوان مردان شهر چین به سرکردگی شغال پیل زور و سمک عیار تحت تأثیر فداکاری فرخ روز، خورشید شاه را به خود پذیرفته و او را در راه رسیدن به مطلوب یاری می رسانند.
در ادامهی داستان شروانهی جادو به دست سمک عیار کشته می شود و مهران وزیر، پس از کشته شدن شروانه، میدان را خالی دیده و برای رسیدن به حکومت سرزمین چین، اسفهسالار و گروه جوان مردان را تنها سد مو جود در راه رسیدن به هدفش میبیند. لذا با چیدن توطئهای، عیاران وجوان مردان را در قصر فغفور قلع و قمع می کند و فقط تعداد کمی از آنها می توانند نجات پیدا کنند. در این حین مهران وزیر با نوشتن نامه ای به ارمن شاه، پادشاه ماچین او را از اوضاع نا به سامان و متزلزل حکومت فغفور آگاه کرده و به این وسیله ارمن شاه و قزل ملک را نیز به جمع خواستگاران و مدعیان حکومت چین اضافه می کند. و در ادامه خود نیز پس از خیانت های متوالی به لشکر ارمن شاه می پیوندد.
پس از کشمکش فراوان عاقبت فغفور، خورشیدشاه را به دامادی پذیرفته و او را مأمور مقابله با قزل ملک و لشکر ماچین می نماید. نزاع و ستیزهی بین چین و ماچین عاقبت با رشادت های خورشیدشاه و عیاران جوان مرد با پیروزی خورشیدشاه پایان پذیرفته و پس از گشوده شدن شهر ماچین، ارمن شاه و لشکریانش به خاورکوه پناه می برند. در ادامهی داستان مه پری بر سر زایمان به همراه فرزند ش می میرد. و پس از مدتی خورشیدشاه با «آبان دخت» دختر «غورکوهی» ازدواج می کند.
پادشاه ولایت خاورکوه شخصی به نام «زلزال شاه» است در این سرزمین دو گروه از عیاران تحت عناوین سرخ علمان و سیاه علمان فعالیت دارند، که خط مشی سرخ علمان نسبت به سیاه علمان جوان مردانه تر است. که به دنبال کشیده شدن جنگ به ولایت خاور کوه گروه سرخ علمان به عیاران و جوان مردان چین و خورشیدشاه متمایل شده و خصومت بین دو گروه سرخ علم و سیاه علم اوج می گیرد که در نهایت با تفوق سرخ علمان پایان می پذیرد. ارمن شاه علی رغم کمک گرفتن از زلزال شاه و پهلوانان متحد نواحی دیگر، باز هم در برابر خورشیدشاه و سمک عیار عاجز می ماند و این بار به «جزیرهی آتش» نزد «صیحانهی جادو» نامه نوشته و از او یاری میطلبد. اما سمک عیار آخرالامر با استفاده از نیروی جادویی «ماه در ماه» دختر زلزال شاه، صیحانه ی جادو را از پای در می آورد.
در جریان یکی از شبیخون ها «آبان دخت» همسر خورشیدشاه و «فرخ روز» پسرش به اسارت لشکر ارمن شاه درمیآیند. و به تدبیر شاهان وزیر برای مصون ماندن از سوء قصد قزل ملک، نزد «گورخان» به «شهرستان عقاب» فرستاده می شوند و به دنبال آنان ارمن شاه به اتفاق زلزال شاه به شهرستان عقاب پناهنده می شوند. اما گورخان با داشتن زمینهی قبلی، عاشق آبان دخت می گردد و از بازگرداندن آبان دخت به خورشید شاه، سرباز می زند.
ناگزیر سمک عیار برای نجات دادن آبان دخت راهی شهرستان عقاب شده و با یاری «الحان» اسفهسالار شهر، که از شادی خوردگان وی است ، وارد قصر گورخان شده و هنگام عبور از راه مخفی قصر گورخان به شکل اتفاقی از وجود گنج خانهی شهرستان عقاب آگاه می شود. و پس از آنکه به ماهیت آن مبنی بر اختصاص گنج به فرخ روز، پی می برد، تمام سعی و اهتمام خود را برای به دست آوردن راه خروج گنج خانه به کار می بندد، به همین دلیل راهی سفر دریایی می شود.
در این حین سمک عیار دچار طوفان گردیده و کشتی او شکسته می شود و به شکل معجزه آسایی به وسیلهی «سیمرغ» نجات پیدا می کند. و به «جزیرهی سیمرغ» که فرد «یزدان پرستی» در آن جا زندگی می کند، برده می شود. آن گاه با راهنمایی یزدان پرست و با خواندن لوحه ای به راه خروجی گنج خانه پی برده و به یاری سیمرغ به سرزمین «دوالپایان» می رود و آن گاه به وسیلهی سیمرغ به شهر «شیث بن آدم» برده می شود. سمک عیار پس از رسیدن به این سرزمین از دل بستگی «جهان افروز» دختر «شاه شمشاخ» پادشاه شهر شیث بن آدم آگاه شده و به یاری دایهی جادوی جهان افروز به نزد خورشیدشاه باز می گردد.
قبل از رسیدن سمک عیار مرزبان شاه به وسیلهی چند تن از لشکریان گورخان ربوده شده و به تدبیر «جهنای»، وزیر «شاه جیپال هندو» به شهر قاف فرستاده می شود . پس از سقوط شهرستان عقاب و کشته شدن گورخان به دست قزل ملک، ارمن شاه و زلزال شاه به اتفاق جهنای وزیر به شهر قاف پناهنده می شوند. ولی سمک عیار قبل از رسیدن آن ها، به اتفاق روز افزون پس از گذشتن از جزیرهی «سگساران» به شهر قاف رفته و مرزبان شاه را از قصر شاه جیپال هندو ، نجات می دهد. پس از این ماجرا مرزبان شاه به دلیل فَترت وسستی از حکومت کرانه جسته و تاج پادشاهی را بر سر خورشیدشاه میگذارد.
دیدگاه خود را بنویسید