در معرفی این رمان آمده است: "نفرین شدگان نمیرمیران، تلاشی است جهت تصویر اندیشهها و عملکردهای گوناگون با تیرهترین تا شادترین رخدادها، تلاشی است جهت تصویر دوکران واقعی یا دو دنیایی که در اصل حد و مرزی نمیتوان بر آن قائل شد و یا تعریف دقیقی از آن ارائه کرد. اما میتوان با تمام وجود آنها را حس کرد، با آنها درگیر شد و گاه با آنها زندگی کرد، نبردی است بین دوکران که از پلیدی تا نیکی، از زشتی تا زیبایی، از مرگ تا زندگی، از دوزخ تا پردیس و از ابلیس تا خدا کشیده شده است، دوکرانی که نمیتوان آنها را با جسم یا فیزیک لمس کرد، بلکه باید از ژرفای دل، ورای وجود و پهنای روح در آن غرق شد تا واقعیتهای نهفته در دل جامعه را درک کرد. این رمان با مرگ آغاز میگردد، روح زندگی، روح مبارزهجویی و روح رسیدن را به نمایش میگذارد و در نهایت در نبرد بین زشتی و زیبایی.... نوعی همگونی بین طبیعت و درون انسان برقرار میگردد.
دیگر هیچ سخنی بین آن دو ردوبدل نشد و سیاوش از خانه بیرون آمد. نسیم پگاه به آرامی می وزید و خستگی کم خوابی و شاید بی خوابی شب را از تن می ربود و مانده های عطش خواب را از تن دور می ساخت. چه دلنواز و زیباست نسیمی که در وقت شادی و امیدواری بوزد. خداوند گویا نسیم پگاه را برای شادی بخشیدن به روح انسان های شاد آفریده است. آن را آفریده تا به زندگی روح و نشاط ببخشد و لذت شادی فراررسیدن روز را، اگر خواب نیم گاهی به آن دارد، به طور کامل در دل بنشاند. حمام نزدیک خانه آنها بود. صاحب حمام مردی به نام نصرت حمامی با کله گرد و موهایی که از جلو ریخته شده بود و به طاسی می گرایید، پیشانی بلند و کشیده و ابروان پرپشت که از میان به هم وصل بودند و انتهای هرکدام به محل رویش موی بغل سر او می رسید، گونه هایی برجسته که از دوطرف می شد فشار آنها را در زیر پوست احساس نمود، ریش و سبیل کوتاه مشکی و لب های گوشتالود و نسبتآ کلفت، یکی از دندان های نسبتآ درشت او شکسته بود که بیشتر از همه جای بدنش به چشم می خورد، قدی متوسط و لاغر که کم کم اثر چاقی در آن نمایان می گشت داشت.
دیدگاه خود را بنویسید