معرفی کتاب خوابنگاریهای دوازده سال و یک بهار اثر افشین هاشمی : «خوابنگاریهای دوازده سال و یک بهار» شرح خوابهایی است که افشین هاشمی (-۱۳۵۴)، بازیگر و کارگردان تئاتر و سینما، در طول سالهای ۱۳۸۳ تا ۱۳۹۵ است. این کتاب مجموعه ای از رویاهای وی در طول مدت زمان 12 سال به همراه تعبیر آن ها توسط ایلیا تهمتنی است که نشان دهنده دنیای روانی و ناخودآگاه جذاب هاشمی است. رویا در روانشناسی و از منظر روانکاوی، از مهمترین پدیده ها به شمار می رود که نشان دهنده دنیای درونی هر فرد، آمال و آرزوها، عقده ها و تمایلات سرکوب شده ای است که در زندگی هر فردی وجود داشته. زیگموند فروید، پدر علم روانشناسی نوین و مکتب روانکاوی، رویا را شاهراهی به سوی ناخودآگاه انسان می دانست که با فهم و درک آن، می توان به دنیای درونی فرد دست یافت. روانکاوان پس از وی به خصوص کارل یونگ، رویا را نمادی از عقده ها و علاقه های اجتماعی دانستند.اکنون میتوانید این کتاب جذاب و خاص را با تخفیف و به صورت آنلاین از سایت دیجی کتاب خرید نمایید.معرفی کامل کتاب به همراه نقد بررسی و بخش هایی از متن کتاب در کافه دیجی کتاب در دسترس است.
محصولات مرتبط
هاشمی در آغاز کتاب مینویسد:
آنچه میخوانید واقعَن خواب است؛ نه تخیل، نه داستان؛ خواب. واقعَن خواب. همان که هرشب، یا یک شب درمیان، یا چند شب در میان، یا روزی چندبار میبینیم.
آدمهایش هم همینطورند، همانهاییاند که دیدمشان، با همان شکل و شمایل، در هیأتی که شاید غریب بنمایند.
در اینباره نه تقصیر از آنهاست و نه من و نه خواب. ویژگی خواب است. در خواب همه بیتقصیرند.
در خواب همه بیتقصیرند؛ چه من، چه آنهایی که در خوابم هستند.
گرچه من پیشاپیش از همهی آنها که هستند، اگر دوست ندارند باشند، پوزش میخواهم؛ و پوزش که نتوانستم چون دوست ندارند، از خوابم حذفشان کنم.
این نوشتهها یک گذرِ صبحگاهیست؛ گذرِ بامدادیِ یک خوابدیده بر آنچه شبِ گذشته دیده، در سفری ناخواسته به دیاری ناشناس، که همین کوچهی بغلی باشد شاید.
در یکی از خوابنگاریهای این کتاب میخوانیم:
جمعه، ۵ خرداد
شب و همهجا روشن و روز شاید. مهمانی در جایی چون تیمچههای بازار با دور تا دور مغازه و اتاقهایی.
پایانِ مهمانی در صحنهی فیلمبرداریِ فیلمی از بهرام بیضایی.
بهرامِ بیضایی سخت به کار و من کناری مشغولِ کارهایی.
پایانِ کار.
نوشین تبریزی گوشهای به صحبت و مرتبکردنِ روسری بر سر. من فکر که «چی میشد اگه نوشین مثلِ اون خانومه تو اتوبوس که روسریش رو درآورده بود، تو خیابون همینطور سرلُخت بگرده؟».
ساعتی آویزان از جایی ناپیدا، ۵ دقیقه به ۵، دقیق، با عقربههایی درست در یک راستا. تماس تلفنی با کسی در کرج، پوزش برای آغاز صبح و طلوعِ آفتاب شاید:
صدای گوهر: [با شیرینیِ همیشگیاش] منم؛ گوهر خیراندیش؛ سوار ماشینم دارم میرم.
من: خانم خیراندیش، توروخدا ببخشید که پنجِ صبح شده.
من گوشهکنارِ تیمچه به تعویضِ شلوار. کارگری میگذرد.
بریده ای از کتاب :
کنارِ آبهای یخزده تیر سربازخونه و خوابگاهِ دانشگاه؛ زدوخوردِ شدیدِ دو نفر؛ یکی حمله به اونیکی و اونیکی هفتتیر کشیده برای شلیک و ما فرار در راهروی نیمهتاریک نیمهروشنِ خوابگاهِ بوستانِ دانشگاه نفت، با درِ شیشهایش که صورتها رو سایه میکنه. راهرو از همهطرف خیلی زود پرِ آدم. میریم تو دستشوییِ خوابگاه. فرزین صابونی با چندتا از بچّهها سلاحِ اون دونفر رو میگیرن و میآن دورِ من محافظت (از چی، نمیدونم): «دوستیمون شرایطش خاصه. باید هوای همدیگه رو داشته باشیم» و خنده.
سیدافشین هاشمیمرغزار زاده ۱۳۵۴ در تهران کارگردان، فیلمنامهنویس، بازیگر سینما، تئاتر، تلویزیون و نوازنده ایرانی است. هاشمی دارای مدرک مهندس شیمی از دانشگاه صنعت نفت آبادان (۱۳۷۷) و کارشناسی ارشد کارگردانی از دانشکده سینما تئاتر، دانشگاه هنر (۱۳۸۶) میباشد. وی همچنین نوازنده کمانچه است و اجراهایی را نیز در این زمینه داشتهاست.
دیدگاه خود را بنویسید