قاسم هاشمینژاد در داستان نیمهبلند «خیرالنساء»، سرگذشت مادربزرگش (۱۲۷۰-۱۳۶۷) را روایت میکند. بسیاری، خیرالنساء را داستانی عرفانی تلقی کردهاند، اما هاشمینژاد خود در اعترافی صادقانه بیان میکند که اصلن قصد نداشته داستان عرفانی بنویسد.او که در سالهای حوالی ۱۳۷۲، به کار نوشتن شعرهای داستانواره مشغول بوده، بنا میکند کتاب خیرالنساء را هم در همان قالب بنویسد؛ شعری که در بر گیرندهی روایتی داستانی باشد. اما تا قلم بر کاغذ میگذارد و همان جملهی اول را مینویسد: «سنّتِ مارمه در خانهاش نمیشکست»، متوجه میشود که این داستان، ساختار بازتری میطلبد و در قالب شعر داستانواره نمیگنجد. بنابراین خود را از قید ساختار رها میکند و نوشتن را بدون توجه به قالب محصول ادامه میدهد.
دیدگاه خود را بنویسید