«شب بخیر سلطان» نام رمانی است به قلم «هادی تقی زاده» است که از سوی انتشارات علم منتشر و ورانه بازار شده است. در این رمان، با حرکت در سراشیبی سقوط و از بین رفتن یک شهر خیالی که «بی لاجی» یا «پایتخت» نام دارد مواجه هستیم. آخرین پادشاهی که از سلسله ی اتانسیان بر بی لاجی حکومت می کند، فردی است به نام "اتانس" که در کنار همسر خود "استاتیرا" و فرزندش "روژین" که شاهزاده ی این سرزمین است، در آنجا زندگی می کند.
داستان "شب بخیر سلطان" به قلم "هادی تقی زاده" از جایی آغاز می شود که ماده ای رازآلود از نوعی گیاه آبی کشف می شود و این اتفاق، سبب می شود تا دست استعمار از آن سوی آب ها به سمت این سرزمین و منابع آن دراز شود. در قسمت نخست داستان "شب بخیر سلطان"، آنچه بیشتر مورد تاکید نویسنده قرار گرفته، رویارویی سنت و مدرنیته، نادانی و دانایی، دیکتاتوری و مردم سالاری و مسائلی از این دست می باشد.
اما در بخش دوم اثر، که به موازات داستان اول در حرکت است، قصه ی دانشجویی به نام "ضیا" آغاز می شود که به واسطه ی یک همکلاسی به نام "روژین"، با نویسنده ی داستان شهر "بی لاجی" آشنا می شود. ارتباط میان ضیا و روژین رفته رفته بیشتر می شود و آن دو عمیقا به هم خو می گیرند. اما همینطور که داستان پیش می رود و به انتهای خود نزدیک می شود، اتفاقات اجتماعی که بر روند قصه و زندگی شخصیت ها اثر می گذارند، پایانی دور از ذهن را رقم خواهند زد.
دیدگاه خود را بنویسید